سايه هاي انقلابات قهري در کشورهاي عربي بايد ايران را نيز در بر گيرد

سيروان هدايت وزيري

جامعه بين المللي در طي يک سال شاهد جنبش هاي قهري مردمان کشورهاي عربي براي براند ازي حکومت هاي دائم المدت و ديکتاتوري بوده است . اين جنبش از تونس شروع گرديد و دارد تمامي کشورهاي عربي را در بر مي گيرد . حرکت هايي که در اين مدت در کشورهاي عربي صورت گرفته است ، اگرچه زمينه هاي قبلي داشت و اما دور از انتظار نيز بود . خيلي از صاحب نظران و پژوهشگران سياسي به قول معروف از به خواب رفتن مردمان اين کشورها براي بر اندازي ديکتاتوري حاکم بر جامعه خويش سخن به ميان آورده اند . اين نظر اگر چه پايه تحليلي و علمي نداشت ، اما تا حدودي صحت تاريخي داشت . مردمان کشورهاي عرب ديکتاتوربي حکومت هاي حاکم بر جامعه را براي چند دهه تحمل کرده بودند . بدون اينکه در مقابل ديکتاتوري حرکت وسيعي همچون امروزي از خود نشان دهند. بي شک اين روحيه پاسيفيستي به مشروع يافتن ديکتاتوري دائم العمر منجر گرديده بود . اگر مردمان کشورهاي عربي همين شيوه و با همين عظمت و قدرت ، در مقابل ديکتاتوري صدام حسين خود را نشان مي دادند ، بي شک کشورهاي غربي از جمله آمريکا در بر اندازي رژيم صدام حسين قدم اول را بر نميداشت ، تا اينکه بلاخره بر سرنوشت جامعه عراق دخيل شود . در هر صورت مرمان کشورهاي عربي نشان دادند ، که توان اين را دارند، بودن بد و بستان هاي کشورهاي غربي براي تغيير جابجايي هاي حکومت هاي ديکتاتوري ، در تغيير جامعه خود ، و در جهت دموکراتيزه جامعه دست بالا را داشته باشند . و نيز آنان از اين وجهه فلسفي ، که هر تغيير ماهوي در ماده را بايد در جوهره خود آن آن ماده جستئجو کرد ، پيروي کردند . و نشان داده شد که تائثيرات خارجي در تغيير ماده مي تواند صرف بر تسريع بخشيدن آن کمک نمايد . اگرجه اينک در کشورهاي عربي ، کشورهايي که در اين اواخر شاهد تغيير وتحولات ماهوي بوده اند ، با مشکلات ساختمانبندي در پروسه هاي دموکراتيزه شدن جامعه خود مواجهه مي باشند ، اما اين پروسه موقت خواهد بود و هم اينک سيل آساي جو سياسي ايي که بر جامعه مطبوع خود حاکم مي باشد ، بي شک خود مقدمات تعيين کننده پروسه هاي سياسي در جامعه به سوي دموکراتيزم انقلابي را فراهم ساخته است . جامعه تونس ، مصر ، ليبي ، يمن و خيلي ديگر از کشورهاي عربي ، همان جامعه ايي نخواهند بود که قبلا بوده اند . اين دولت ها نمي توانند به شيوه قبلي حکومت کنند و مردم اين کشورها نير نمي توانند به شيوه قبلي زندگي کنند . حرکت هاي مردم در مقابل دولت هاي تازه به سر رسيده به اين مکايزم جنبه اثبات مي دهد . آنجه که به جامعه ايران بر مي گردد ، از اين قضيه ها مثتثي نيست . شايد خيلي از نظريه پردازان و تا حدودي ناسيوناليست ها بر اين عقيده مي باشند که اين سايه ها ابتدا از ايران عبور کرد تا اينکه دامنه جامعه هاي عربي را در بر گرفت . و به طور واضع از نظر آنان حرکت هاي اخير در کشورهاي عربي همان تکرار وجهه هاي تاريخي مي باشد ، آنجه که قبلا در ايران رويي داده بود . رويگرد آنان همان انقلاب مشروطه ، انقلاب بورژوازي خودي به رهبري دکتر مصدق ، آنجه وي در مدت کوتاهي زمامداري اموراجرايي دولت را در دست گرفت ، قيام مردم بر عليه رژيم شاه ، آنچه که به سقوط رژيم شاهنشاهي منجر گرديد و بلاخره قيام هاي مردمي در 22 خرداد 88 عليه رژيم جمهوري اسلامي و اين قيام به نحوي به قيام سبز مشهور شد . البته همه و همه اين تحولات را نمي توان از صحنه هاي تاريحي از قلم انداخت . و اما اگر اين واقعه ها را در نظر گرفت ، مي توان حرکت هاي کشورهاي عربي را به عنوان مقلد حرکت ها ي تاريخي در ايران دانست . ولي درهر صورت مقايسه و تشاهبات اينها به موضوع و روند ي که هم اينک در کشور ما قابل رويت و ملموس است کمکي نخواهد کرد . زيرا که هر يک از تحولات در ايران به تعيير ماهوي نرسيد ند . در انقلاب مشروطه بلاجبار به شکست انقلابيون مشروطه منجر گرديد و رژيم سلطنتي به جاي خود ماندگار شد . در انقلاب بورزوازي خودي ، زمامداري دولت مصدق با سرکوب از طرف شاه مخطومه اعلام گرديد . در قيام 57 در پي سرنگوني رژيم شاهنشاهي رژيم ديگري بر سر کار آمد که همان تکرار مکانيزمي بود که در زمان شاه بر جامعه حاکم شده بود . بخوان رژيم مادام العمر ولايت فقيهه به جاي رژيم مادام العمر رژيم سلطنتي . و بلاخره قيام سبز ها در سال 88 . آنجه که به اين واقعه بر مي گردد اگرجه دامنه و وسعت آن با سا ير تحولات فوق فرق قابل ملاحطه ايي دارد و نتوانست با توجهه به خيلي از پارامترها کليت ايران را در بر گيرد ، اما از اينکه ستون هاي رژم جمهوري اسلامي را به لرزه در آورده بود ، مي توان به عنوان يک وجهه تاريخي به سلسله تحولات تاريخي ايران اضافه کرد . ولي در هر صورت تحول تاريخي اين اواخر ايران را بايد به فال نيک گرفت از اينکه جنبش سبز در ارکستر آهنگ سياسي موجود در ايران ، که طبعا رهبري اين ارکستر خود سران رژيم در دست دارد ، خود نوازنده است . اگرجه اين نوازندگي ناهنجار به نظر مي ايد . ولي در هر صورت اگر در نوازاندگي اين ارکستر شريک نبود ، پس چه راه حلي ؟

طبق پژوهش هاي سياسي ايي که در اين اواخر دو سه ساله صورت گرفته است ، به نوعي پاد شدن نيروهاي سياسي در بخش هايي از اپوزسيون داخلي (به طورعام قا نوني) و غير قانوني در اتخا ذ تصميمات و تاکتيک ها مي باشد . به ويژه اپوزيسيون غير قانوني ، با فرسايشي کردن تاکتيک هاي مبارزاتي عليه جمهوري ا سلامي ، خود را در ورشکستگي سياسي قرار داده است ، بدون اينک خودش به اين ورشستگي واقف و بدان مطلع شود . طبعا نفي فلسفه مبارزاتي اين نيروها در مقابل ديکتاتوري ، درجات تسريع بودن اين ورشکستگي ها را افزايش ميدهد . اينک خيلي از نيروهاي سياسي در بکار بري افزار هاي مبارزاتي همانند شرکت در انتخابات ارگان هاي حکومتي ، از جمله انتخابات نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ، از اين جنبه که روزه نه ايي در تاثير گذاري خود در تصميمات کشوري باز شده باشد ، غير قابل محتمل مي دانند ، اگرچه حق به اينان نيز هست . اما با اين وجود افزار ديگري در بديل آن سراغ ندارند و يا اينکه سراغ دارند ، بکارگيريش براي آنان سنگيني مي کند . فلسفه قيام و انقلاب قهري در ايران همواره در ادبيات سياسي تاريخي جنبش هاي مترقي به عنوان يک پاررامتر محرکه مطرح بوده است . و گردانندکان اين جنبش ها در کتاب هاي درسي ، دانشگاهي و فلسفي و عامي به نيک نامي ثبت شده اند . و به حق نيز اين کتاب ها جزوه هايي از ارائه فرهنگ ايران را تشکيل مي دهند . طبعا بازخواني اين جزوه ها مي تواند ما را به بکارگيري عملي فلسفه مبارزاتي در ايران کمک نمايد . آنچه که ما را به اين مسئله معطوف مي دارد ، همانا ماديت بخشيدن و ماترياليستي شدن مبارزات در همه جهات مي باشد . تا زماني که عموم مردم و در کنار آن نيروهاي مخالف رژيم به اين نتيجه نرسند که بايد همه ارگان هاي تصميم گيري رژيم جمهوري اسلامي را مورد هدف فيزيکي قرار دهند ، مبارزات خودبخود به پاسيفيسم وفرسايشگرايي منجر مي شود ، و در نتيجه اين مبارازات به بازيچه و مماشات سياسي غير منطقي مبدل خواهد شد . آنچه که پيداست ، رژيم هرگونه روزنه هاي سياسي ، روزنه ايي که منطقا مي تواند خواست هاي دموکراتيک مردم ايران و از جمله نيروهاي سياسي مخالف مطرح و قابل حل شود ، بسته است . در نيجه اين منطق مبارزاتي کارايي خود را از دست مي دهد .مبارزات پارلماني و انتخاباتي در هريک از تاريخ هاي مبارزاتي کشورهاي پيشرفته به نقطه عطفي در جهت ساختمانبندي دموکراتيک جامعه تبديل شده است و هم اينک اين مبارزات ،به يک فرهنگ مبارزاتي مبدل شده و مردم مي توانند با همين فرهنگ خواسته اي خود را به کرسي نشانند . قاعدتا بن بست اين مبارزات و عدم فنکسيون آن به همان مبارزاتي مبدل خواهد شده ، که متاسفانه آلترناتيو مبارازاتي در ايران را تشکيل مي دهد ، خوانخواه نام ونشان آن قهر انقلابيست . جامعه ايران بايد به سايه افکن انقلابات قهري در کشورهاي عربي مبدل گردد .