کدام وحدت؟

نادر

مبارزه سياسي ميان دو جناح حکومتي و تشديد اختلافات دروني رژيم، زمينه اي است که امکان فعاليت سياسي را در جامعه ايران، علي رغم ميل استبداد حاکم، فراهم مي سازد. مبارزه سياسي نيروهاي مختلف، ضرورت بروز و حضور چپ را، چه حضور مستقل و يا حضور ائتلافي آن را پيش مي کشد. يکي از نقاط اوج پديداري اين ضرورت را، رويدادهاي مربوط به دوم خرداد نشان داد. طي اين مرحله جنب و جوشي در گرفت و به گردهم آئي هايي در خارج از کشور، با عناوين مختلفي از جمهوريخواهي و دموکراسي منجرشد.
جابجائِي قدرت از دست اصلاح طلبان به باندي که سخنگويي فاسدترين بخش رژيم را بعهده دارد، علي رغم دندان نشان دادن آن، تا کنون منجر به اين نگشته است که مبارزه سياسي راکد شود. نه تنها چنين اتفاقي روي نداده است بلکه متاثر از شرايط سياسي و اجتماعي اقتصادي ايجاد شده، جنبش هاي اجتماعي براي مطالبات آزاديخواهانه و عدالت طلبانه دامن گرفته اند. بن بست سياست خارجي رژيم نيز نمي تواند به سادگي از طريق باند حاکم راه جوئي گردد و بعيد نيست که شرايط ناشي از اين بن بست به گسترش مبارزات سياسي اپوزيسيون دامن زند. در چنين اوضاعي چپ چگونه مي تواند خود را سازمان دهد و بر زمينه هايي که حرکت آن را مي طلبد، قويا اقدام کند؟ در اين نوشته منظور از چپ، تنها آن بخش از چپ است که در داخل و خارج از کشور گرايشي را مي سازد که ما خود را منتسب بدان مي دانيم که گرچه احتمالا پر عده ترين بخش چپ است ولي مسلم است که کل آن نيست.

سه گروهي که در خارج کشور بعنوان مبتکرين وحدت بخشي از چپ قدم به پيش گذاشته اند يعني سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران، سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت و شوراي موقت سوسياليستهاي ايران، چگونه بايد وحدت کنند؟ کدام وحدت آن سئوال مرکزي است که تمامي تجربه و توان جمعي را براي پاسخ به آن بايست به کار گرفت.

از وحدت مي توان انتظارات مختلفي را داشت. انتظارات حداقل و حداکثر را بصورت زير مي توان تعريف کرد :
• انتظار حداقل: وحدت تشکيلات هاي سه سازمان و ديگر فعالين همين «طيف»؛
• انتظار حداکثر: بر انگيختن جنبشي براي وحدت چپ براي فائق آمدن بر بحران مزمن آن، و بروز و حضور حزب يا احزاب چپ در مبارزات سياسي جاري ايران؛

انتظار حداقل يعني وحدت تشکيلات هاي سه سازمان، از اين مزيت برخوردار است که سريعا قابل تحقق است. اما اگر فاکتور به گيريم از اين مزيت غير قابل گذشت، ديگر نکات مثبت، برخي جوانب منفي مهم را نمي پوشانند. سازمان ما از اين نوع وحدت که بيشتر هدفش ايجاد تشکيلاتي بزرگ تر از تشکيلات هاي موجود است (که من آن را در اين نوشته وحدت تشکيلات ها مي نامم)، تجاربي دارد. هيئت هاي نمايندگي براي گردآوري يک پلاتفرم سياسي و يا نظري سياسي شکل مي گيرند. از فصل مشترک پلاتفرم هاي سياسي موجود در تشکيلاتهاي مايل بوحدت، مبناي وحدت حاصل مي شود. کنگره مشترکي اين پلاتفرم و اساسنامه و چند قرار ديگر را تصويب مي کند. تشکيلات جديد شکل گرفته و به زندگي سياسي مي پردازد و اندام ها و ارگان هاي آن اين زندگي را اعلام مي دارند.
اين تجربه را ما در وحدت ميان سازمان فدائيان و آزادي کار و پس از آن در وحدت سازمان فدائي با شوراي عالي و راه کارگر از سر گذرانديم. در هر يک از اين دو وحدت انشعاباتي نيز صورت گرفت.
بديهي است که هيچ کس در مثبت بودن آن وحدت ها ترديد نمي کند و موقعيت سياسي کنوني اتحاد فدائيان خود دستاورد آن هاست. ليکن هيچ گاه آن ها بعنوان جنبشي براي فائق آمدن بر پراکندگي و بعنوان نقطه تحولي قطعي در سير حرکت چپ نقش ايفا نکردند.
عوامل جديدي در اوضاع کنوني موجودند که وحدت تشکيلات ها را حساس تر از گذشته ساخته است.
در درون هريک از سه سازمان موجود علي رغم ظرفيت هايي مادي و معنوي، اختلافات عميقي شکل گرفته است و گرايشات دروني آن ها به صف بندي تقابل آميز با هم رسيده اند. ده سال مبارزه سياسي بشکل اخير در جامعه ايران، از زمان به قدرت رسيدن خاتمي و اصلاح طلبان حکومتي، زمينه اين اختلافات هستند. همزيستي اين گرايشات در درون سازمان ها به غير صريح گشتن مواضع آن ها از يک سو و از سوي ديگر به نوعي بن بست سياسي فعاليت جمعي منجر گشته است. در اينجا توجه به تفاوت هاي تجربي ميان سه جريان اهميت دارد. يکي از جريانات از راست سياسي و تشکيلاتي (که تا حد وحدت با حزب توده جلو رفت)، مي آيد جريانات ديگر در جنب مقابل قرار داشته اند. وحدت تشکيلات هاي اين جريانات و فصل مشترک گرفتن از پلاتفرم هاي آن ها، مواضع آن ها را مبهم تر نيز خواهد ساخت. انتقال بن بست هاي سياسي کنوني هر يک از جريانات، و گرد هم آئي تفاوت هاي تجربي و تاريخي سه جريان مي توانند خطرناک باشند. تقابل فرسايشي گرايشات، اختلافات عملي ناشي از تجارب مختلف و تشديد اختلافات تا حد انشعاب را بايد مورد تامل قرار داد. اينها خطراتي هستند که در وحدت تشکيلات هاي پيشين مشهود نبودند. وحدت تشکيلات هاي سه جريان تاثير مثبت خود را تا حدي از دست خواهد داد اگر اين خطرات بروز کنند.
جريانات هريک سابقه اي دارند و ارزيابي يي از کارنامه آن ها موجود است. اين ارزيابي ها بي ترديد عمل مي کنند و موانع يا گشايش هاي رواني را شکل مي دهند در ارتباط گيري اين سازمان ها با جامعه ايراني. رقباي وحدت اين «طيف»، به جوانب منفي کارنامه اي موجود در ميان تشکيلاتهاي متمايل بوحدت خواهند دميد، بخصوص با اعلام وحدت. ما نمي توانيم نسبت به اين موانع رواني، اراده گرايانه بي تفاوت بمانيم. وحدت تشکيلات ها ارزيابي منفي همانطوريکه ارزش هاي مثبت اين جريانات را به سازمان جديد منتقل خواهد کرد.
وحدت تشکيلات ها اجازه نخواهد داد که نيرو هايي که هيچ نسبتي با اين سازمان ها ندارند، خود را با اين وحدت هم پيوند کنند. بعبارت ديگر محدوده بحث ها که در حد يک پلاتفرم و اساسنامه باقي مي مانند بسياري را که مسائل را در اين محدوده ندانسته بلکه فراتر از آن مي دانند به مشارکت وا نمي دارد. وحدت تشکيلات ها علي رغم ميل ما، در حد اين سه تشکيلات محدود مانده و نمي تواند نيروهاي ديگر را جز در حد عناصر نزديک، مورد خطاب موثر قرار دهد.
بار ديگر بايد ياد اوري کرد که نکته مثبت مهم وحدت تشکيلات ها سرعت انجام آن است در قياس با فراخواني که براي وحدت جنبش چپ باشد که زمان بر و با دشواري بسيار همراه است.

انتظار حداکثر: در مقابل وحدت تشکيلات ها، وحدت چپ قرار دارد. جنبشي که به دموکراتيک ترين شکل ممکن، وسيع ترين نيروي متمايل به وحدت چپ را دعوت به تلاش مشترک عملي و فکري براي فائق آمدن بر بحران و پراکندگي کند و نهايتا در کنگره وحدت با تحقق تشکيلاتي اراده مشترک چپ به ثمر نشيند.
پراکندگي چپ ناشي از بحراني است که عمري طولاني دارد و بايست عليه آن اقدام کرد و چاره جوئي نمود. صد سال است ايران در آستانه دموکراسي است. امروزه بيش از هر زمان اين مطالبه مطرح و حول آن نيرو متمرکز مي شود. صد سال است که چپ در تلاش هايش براي دموکراسي ناکام است. چپ از ناکامي هايش چه آموخته است؟ چپ اکنون در کجا قرار دارد؟ اختلافاتي که دويست سال است چپ را در سطح جهاني شقه کرده اند، اختلاف ميان روش انقلابي با روش اصلاحي، اقدام از بالا و اقدام از پائين، بخش عمومي و بخش خصوص و اختلاف ميان مصلحت جمعي و ازادي فردي، اکنون در درون هر سازمان و حتي تا درون انديشه هر فرد رسوخ کرده اند. ما در يک شرايط گذار فکري بسر مي بريم. از گذشته غير دموکراتيک بريده ايم . التقاطي فکري را حمل مي کنيم و بيش از هر زماني اهداف استراتژيک محدود و مبهم را طرح مي نمائيم. ابهام هم در تاريخ خود، هم در عرصه مشخص و هم در عرصه استراتژيک فرا گير است. از کجا آمده، در کجا ايستاده و به کجا مي رويم؟ چپ کيست؟ هويت او چيست؟ ارزش هاي چپ کدامند؟ پروژه چپ چيست؟ چه نوع صف آرائي را چپ خواستار است؟ ناروشني اين موضوعات است که هر چند وقت يک بار حول مسئله اي اختلافات بروز و انرژي ها را زايل مي سازد. بحران چپ راه نمي جويد و پراکندگي پا بر جا مي ماند تا هنگامي که اين سئوالات بي جوابند. بايد با فراخوان به تمامي صلاحيت هاي ممکن به اين سئوالات پاسخ داد. فراخوان جنبش چپ براي تعريف کيستي چپ ايراني، ارزش هاي چپ ايراني، پروژه سياسي آن و سياست هاي ائتلافي آن يا اهداف راهبردي و کاربردي آن (استراتژي و تاکتيک)، اري اين فراخوان، وحدت را از دايره سه جريان خارج مي کند و به مسئله عمومي چپ تبديل مي سازد.
هدف اين نيست که بحث هايي پيش کشيده شوند که سرانجامي ندارند جز مانع امر وحدت گشتن. بديهي است مسائل گره اي را بايد حل و فصل کرد مسائلي که در گشايش راه فعاليت نقش اساسي دارند. براي حل اين گره گاههاي ضرور براي وحدت و در عين حال اجتناب از بحث هاي بي سرانجام راه حل هايي را بايست جست از جمله : تعيين زمان براي طرح و حل اين گره گاه ها و تکيه به صلاحيت جنبش درگير براي تشخيص کفايت بحث. اصل اين است که وحدتي صورت گيرد که هويت صيقل خورده و اختلافات شفاف را مجسم سازد تا بنحوي پايه اي با بحران تعيين و تکليف شده باشد.
اگر قرار است ميان نسل پسين نسل ما با جنبش چپي که ما کنشگران آن بوده ايم رابطه برقرار شود، شايد وحدت جنبش چپ يکي از اصلي ترين ابزارهاي آن مي باشد. جوانان در جريان اين گفتگوهاي همه گير در باره اينکه چپ از کجا آمده به تاريخ خود پي خواهند برد و با اين يا آن گرايش خود را همراه مي يابند و به اکنون چپ مي پيوندند تا آينده آن را بسازند. اما، موضوع تنها در حد جوانان نمي ماند. همين روند در مورد کسان ديگري که براي سرنوشت وطنشان احساس مسئوليت مي کنند، چه افراد منفرد از خانواده چپ و يا ديگران مي تواند عمل کند. خصلت جنبش وحدت چپ اساسا همه گير و بنابراين به محدوديت وحدت تشکيلات ها دچار نمي آيد. وحدتي که سيمائي دموکراتيک را از آغاز بروز مي دهد عرصه اي مي شود که مشارکت در آن جذاب، ممکن و مفيد براي افراد مختلف مي گردد. وحدت جنبش چپ بايد صريحا اعلام دارد هر کس صاحب يک راي است که مي تواند تاثير گذار باشد.
اين وحدت تاثيرات منفي وحدت تشکيلات ها را که اين يا آن کارنامه يا سابقه مي تواند سبب شود، به بار نمي آورد. اين وحدت، وحدت سه گروه و ديگر فعالين همين «طيف» نيست. وحدت اکثريتي ها با اتحاد فدائي و شوراي موقتي ها نيست. اين وحدت چپ است که سرنوشت آن نيز با هويت هاي صيقل خورده و چهره هاي روشن معين مي گردد. اين نوع وحدت، گروه ها و گرايشات قفل کرده را روي هم نمي ريزد، بلکه هر گرايش را فرا مي خواند تا سيماي خود را صيقل دهد و اختلافاتش را روشني بخشد.
اشکال اين وحدت دير حاصل شدن آن است. راه حل شايد اين باشد که تمامي نکات مثبت جنبش وحدت چپ رابا نکته مثبت مهم وحدت تشکيلات ها، يعني سهل الوصول بودن آن جمع کنيم. هم زمان با پيش برد وحدت چپ، بيشترين سطح ممکن از همکاري سياسي و تشکيلاتي را تحقق بخشيم. از رهگذر اين همکاري، تجارب تاريخي مختلف هم ديگر را درک کرده و در سازمان واحد چند گرايشي و دموکراتيک حاصل از وحدت بهتربا هم کار خواهند نمود.

خلاصه کلام اين که سه سازمان نامبرده و ديگر فعالين اين «طيف»، بعنوان جمع مبتکر، عزم خود را براي فراخوان وحدت جنبش چپ در داخل و خارج کشوراعلام مي دارند و به سازماندهي آن مبادرت مي ورزند. نقش مکمل بخش ها مختلف جنبش چپ در خارج و داخل امري است که اهميت کليدي دارد و هيچ وجه آن به تنهايي نمي تواند در انجام اين مهم موفق گردد. وحدت چپ پيش از هر امر با تعيين هويت چپ ايراني و پروژه آن براي ايران امروز راه جوئي مي شود. بيشترين همکاري سياسي و تشکيلاتي ميان نيروهاي اين وحدت با رعايت هر فعال يک راي تا تامين وحدت همه جانبه صورت مي گيرد. بحث مربوط به روش هاي رسيدن به اين هدف، مستلزم توافق نسبي روي هدف فوق است.

سئوالي در اين جا مطرح مي شود :آيا بهتر نيست به جاي راه انداختن بحث مشکل وحدت جنبش چپ، تشکيلات ها با هم وحدت کنند و سپس سازمان واحد با اختصاص نيرو به حل گره گاه ها بپردازد و نيروهاي چپ را دعوت به وحدت با خود کند؟
جواب من به اين سئوال اين است که اين پيشنهاد با پيشنهاد فراخوان به وحدت جنبش چپ تفاوت اساسي دارد و موقعيتي را مي سوزاند که براي اين فراخوان فراهم شده است. اولا تشکيلاتي که شکل بگيرد نمي تواند به نيروهاي چپ دعوت به وحدت بدهد بلکه دعوت به پيوستن به خود را مي دهد. ثانيا، اين تشکيلات خود مي تواند در خطر انشعاب قرار گيرد که تاثيرات منفي به جا مي گذارد. سوما تا مدتها اين تشکيلات دچار مسائل دروني خود خواهد بود از نوع مسائلي که اکنون هريک دچار آن هستند. دعوت به وحدت جنبش چپ، جوي را در فضاي چپ بايست ايجاد کند که هر کس که واقعا خواستار وحدت است بتواند در آن نقش بازي کند. و اين موقعيتي است که هم زمينه هاي عيني آن در شرايط کنوني موجودند و هم ابراز تمايل سه سازمان در خارج کشور بعنوان مبتکر، تحقق آن را امکان پذير کرده اند. اين موقعيت را بايست شناخت و نگذاشت که از دست برود.

در ضرورت وحدت

در هشتاد و نود سال گذشته، دو بار حکومت در ايران دگرگون شد و هردو بار قلدري بر راس ظاهر گشت و امورو سرنوشت ملت ايران را رقم زد. آيا قلدر سومي از رهگذر شرايط کنوني براي دهه هاي ديگر بر ايران مسلط نخواهد گشت؟ تحليل و توجه به علل مشخص برآمد رضا شاه و خميني موضوعي است که بايد باز هم بدان پرداخته شود توسط صاحب نظران صائب تا گذشته چراغ راه آينده گردد. بديهي است دقايقي که سپري مي شوند، در حال رقم زدن به سرنوشتي براي جامعه و مردم ايران مي باشند. بحران و ناتواني همه جانبه حکومتي و هرج و مرج چيره بر اوضاع، در غياب نظام سياسي معتبر و اعتماد برانگيز، يعني در غياب احزاب و سازمان هاي سياسي اقشار و گروه هاي مختلف ايراني، زمينه ساز اميد بستن مردم به شخصيتي است که خود را قادر به اعمال معجزه معرفي کند. در تلاش براي دموکراتيک شدن ايران، هيچ قدمي مهم تر از تشکيل احزاب سياسي سخنگوي منافع اقشار و طبقات مختلف مردمي نيست. و اين مهم متصور نمي گردد مگر اين که احزاب و سازمان هاي سياسي مختلف وجود احزاب غير را به رسميت بشناسند. چپ ها بعنوان يک نيروي سياسي با ريشه و مايه در جامعه، نه تنها بايستي بر پراکندگي خود فايق ايند بلکه در حد خود بايست تشکيل نظام و گروه بندي هاي سياسي را هموار نمايند. مبارزه و خيزش عليه استبداد و حکومت قلدر در ايران، به پيش نمي رود مگر با تامين چارچوب دموکراتيک بي طرفي که در آن تنوع پذيرفته و اصل تعيين حکومت بر قاعده راي آزاد در مواعد زماني معين، قرار گيرد. کورسوي رسيدن به اين هدف، تشکيل احزاب معتبر و مورد اطمينان در ميان مردم است. چپ بايست حزب يا بعبارت دقيق تر احزاب خود را تشکيل دهد. پرسشي در ميان گفتگوها مطرح مي شود بدين مضمون که آيا اشتباه نيست وقت بسياري را صرف مسائل وحدت کنيم در حالي که مي توان انرا صرف جنبش اجتماعي نمود؟ جنبش اجتماعي بدون داشتن احزاب خود قادر نخواهد بود خواست هاي خود را اجماع کرده تا در عرصه سياسي نمايندگي گردد. سر و سامان گرفتن سياسيون و بر خاستن يک نظام سياسي معتبرو اطمينان برانگيز از نان شب براي کنشگران جنبش هاي اجتماعي لازم تر است.

تا کنون، بحث وحدت در گفتگوهاي دروني ميان ما، نشانگر اختلافات همه جانبه و عصبيت در برخوردها بوده و باز هم خواهد بود. آن گونه که در يکي از گفتگو هاي پالتاکي ديديم برخي با وحدت همه جانبه و حتي دوجانبه ميان تشکل هاي موجود در خارج از کشور موافقند و متقابلا برخي با وحدت همه جانبه موافق و با دو جانبه مخالفند. … اين اختلاف، باز هم به اشکال مختلف خود را بروز خواهد داد.

تجارب مبارزات درون سازماني در مقطع وحدت ميان ازادي کار با سازمان فداييان، تجارب آموزنده اي است. در ان مقطع هر گرايش مسئوليت خود را و درون هر گرايش هر فرد نيز نقش خود را داشته است. در ان تجربه تلاش هاي صادقانه بسياري براي خدمت به چپ بعمل آورده شد. با اين وجود هنگامي که به بررسي انتقادي عمل کرد ان تجربه مي پردازيم، مي بينيم اشتباهي صورت گرفته که عبارت از افتادن به تقابل بوده است. يک طرف با برداشت نارسي از دموکراسي برداشت خود از مارکسيسم لنينيسم را بلاگردان کرده بود. واکنش مقابل به بلاگردان شدن مارکسيسم، واکنشي انقطابي، تحريک شده و مقابله جويانه بود. ما بايست همگي در آن زمان به برخورد ايده اي در باره دموکراسي روي مي اورديم و از جنگ قدرت اجتناب مي ورزيديم.
براي برخي از افراد به مرور اين احساس شکل گرفته است که در اين اوضاع قفل شده کار چنداني نمي توان کرد. بنظر اين رفقا، هر کس هر کار مي تواند، خود مستقل بدان دست زند و جمع هاي کنوني را نيز حفظ کنيم تا ببينيم به چه سرنوشتي نائل مي گرديم. نوعي انفعال سياسي جمع، حاصل شرايطي است که از اختلافات ناشي مي شود. اين اختلافات قابل طبقه بندي هستند. ولي تا نهايي شدن تکليف آن ها راه درازي در پيش است. تجارب، عواطف، تاريخ مشترک افراد اين جمع ها و شرايط سياسي ملي و بين المللي مي توانند گرايشات را به سنتزي مشترک نزديک گردانند. در عين حال ناگفته نماند که اين احتمال نيز مي رود که گرايشات موجود به دو يا چند سيماي روشن سياسي متمايز از هم و غير قابل جمع با هم تبديل گردند. چه سنتز مشترک و چه سيماي متمايز و روشن موفقيتي براي همه خواهد بود. اين موفقيت را بايست خواست. شکست يک طرف و پيروزي طرف ديگر وجود ندارد يا همه پيروز مي شوند يا مي بازند. تقابل و قفل شدگي کنوني راه باخت همه است. برخوردهاي مقابله جويانه از برخورد ايده اي در باره وحدت و کمک به تشکيل نظام سياسي ايران بسيار دورند. منطق برخورد تقابل آميز بايست به منطق نقد و انتقاد از ايده ها و جستجوي مشترک سئوالات و جواب هاي ان ها تبديل گردد.

11 فوريه 2008