کرد و کارهاي اتمي جمهوري اسلامي و خطر حمله نظامي عليه ميهن ما و مسايل پيرامون آن

علي جلال

ديباچه: چندين سال است که اپوزيسيون و روشنفکران ايران از احتمال حمله نظامي به ايران ابراز نگراني ميکنند. اما اين کار به طور مقطعي رخ ميدهد يعني هر وقت کسي از جايي فرياد تهديد بلند ميکند، روشنفکران و مخالفان هم به ميدان ميآيند و نداي واي ايرانا و … از هر سو (از چپ و راست) برميخيزد، بعد که ميگويند: «نه حالا نميزنيم و …» همه آرام و خاموش ميشويم.
مثال: حدود 9-8 ماه پيش باز به يکباره تريبونهاي نيروهاي ترقيخواه ايران پرشد از ضرورت تشکيل گروههاي صلح، نفي جنگ و ابراز نگراني شديد براي سرنوشت ايران و زندگي هموطنان ما در داخل کشور و البته که همه اين کارها بجا، ضرور و شايسته است، اما به محض اينکه 16 سازمان اطلاعاتي امنيتي آمريکا اعلاميه دادند که فعاليتهاي اتمي جمهوري اسلامي نظامي نيست همه آرام، راضي و خاموش شديم.
اينجا پرسشي مطرح است: فرض کنيم که امروز همه تعهد بدهند که «دستکم تا چند سال آينده به هيچوجه به ايران حمله نميکنند» آيا خطر! خطر ايران برباد ده و آنهم از نوع حمله خارجي واقعاً از بين رفته است؟! آيا واقعاً اپوزيسيون ايران اينگونه به مسايل نگاه ميکند؟! يعني آيا اپوزيسيون ترقيخواه وظيفه ندارد که پيش از همه و بيش از همه ناظر رفتار و اعمال جمهوري اسلامي، رژيم ملاهاي بيسواد و ارتجاعي، باشد تا مبادا، ايران و مردم ايران را در معرض خطرات خارجي که ميتوانند بسيار خطرناک، مرگزا و نابودگر باشند، قرار دهد، (خطر حمله نظامي خطرناکتر از آنچه امروز گفته ميشود).
رژيم جمهوري اسلامي ذاتاً دخالتگر و فتنهگر است، در اين 30 سال همواره چنين بوده. فرض کنيم چنين رژيمي به بمب اتمي دست يابد آيا در اين صورت کشور ما، ايران ما، مردم ما با خطر حمله اتمي روبرو نخواهند بود؟
– در تصادم بين دو کشور صاحب بمب اتمي، تنها آنکه اول و به طور ناگهاني بزند امکان برنده شدن دارد.
اينکه «بمب اتمي خود به خود بازدارنده است» حرف بيپايهاي است اگر در دوران جنگ سرد به طور مشخص چنين بوده علتش آن بود که عقل و دانش و کنترل و نظارت و حد معيني احساس مسئوليت در کار بود.
چرا اپوزيسيون ايران از روبرو شدن با سؤال زير پرهيز ميکند.
«اگر جمهوري اسلامي به بمب اتمي دست يابد در رابطه بامنافع و مصالح مردم ايران چه رخ خواهد داد؟»
پاسخ من اين است: در اين صورت مردم ايران به طور مرگبار و نابود شوندهاي به گروگان گرفته ميشوند، مردم ايران در محاصره خطر بنيان کني خواهند افتاد که در تاريخ ايران بينظير بوده است.
اگر نظر من درست يا نزديک به حقيقت باشد، آنگاه سکوت اپوزيسيوني که فرياد واي ايران او هر از گاهي همه جا را پر ميکند، بسيار شگفتآور خواهد بود!
به نظر من علت اين سکوت در بين اپوزيسيون (و حتي در بين برخي کمونيستها و سوسياليستها) آن است که پرده ناشفاف «منافع ملي» چشم خرد آنها را تار کرده است. من در اين نوشته ميکوشم به پرسشهاي زير پاسخ دهم:
1- آيا جمهوري اسلامي به سوي بمب اتمي ميرود؟
2- اگر جمهوري اسلامي به ابزار و دانستنيهاي لازم براي ساختن بمب اتمي دست يابد آيا به سوي آن خواهد رفت؟
3- جهان کنوني در نگاهي کلي
4- جمهوري اسلامي و جهان کنوني
5- هدف جمهوري اسلامي از فعاليتهاي اتمياش چيست؟
6- رژيم جمهوري اسلامي و منافع ملي؟
7- آيا حمله نظامي آمريکا به ايران ممکن است؟
8- اگر به کشور ما حمله نظامي شود شکل آن چگونه خواهد بود؟
9- دولت اسرائيل و تحريکات رژيم جمهوري اسلامي؟
10- آيا رژيم در بين بعضي کشورها و برخي گروههاي مذهبي خارجي نفوذ دارد؟
11- سپاه پاسدارها و سردارها؟
12- چه بايد کرد؟
13- انجمنها و گروههاي صلح طلب در داخل ايران و خارج
14- اپوزيسيون و تصميمات شوراي امنيت سازمان ملل
15- پايان کار

1- آيا جمهوري اسلامي به سوي بمب اتمي گام بر ميدارد؟
در چارچوب قوانين بينالمللي تا به حال هيچ مدرکي که نشانگر فعاليتهاي غيرقانوني جمهوري اسلامي باشد به دست نيامده به نظر من از نظر حقوقي نميتوان جمهوري اسلامي را متهم به فعاليتهاي غيرقانوني اتمي کرد.
اما از نظر سياسي ما بايد قضيه را چگونه دنبال کنيم؟
جمهوري اسلامي خود ميگويد که «در راه دستيابي به دانش و فنآوري اتمي ميخواهد تا به آخر پيش رود» به نظر من معني اين خواست آن است که جمهوري اسلامي ميخواهد به ابزار و دانستنيهاي لازم براي توليد بمب اتمي دست يابد بر اين پايه پرسش ديگري مطرح ميشود:
اگر جمهوري اسلامي به ابزار و دانستنيهاي لازم براي ساختن بمب اتمي دست يابد آيا به سوي آن خواهد رفت؟
به نظر من اکثريت مردم ايران به اين پرسش اين طور پاسخ خواهند داد:
الف – جمهوري اسلامي به هيچوجه قابل اعتماد نيست، يعني اگر امروز همه سران رژيم واقعاً و از روي باور بگويند که فلان کار را نميخواهند انجام دهند، اما دو فرداي ديگر همين آدمها به باور خود پايبند نيستند.
ب – اين همه دسته و باند در جمهوري اسلامي است، آيا شرط عقل است که قبول کنيم آنها توان ساختن بمب اتمي را داشته باشند ولي نخواهند آن را بسازند؟
ج- جمهوري اسلامي در قانون اساسي خود در اصل 151 چنين نوشته :
و اعدو الهم ما استطعتم من قوه . . .
معني خلاصه اين اصل چنين است که : «براي دشمني کردن با دشمنان خود از تمام ظرفيتهاي توان خود بهره بگيريد» و کيست که تاکنون از بوق و کرناي جمهوري اسلامي نام دشمنان او، دشمنان «اسلام» را نشنيده باشد که از قضا به بمب اتمي هم مجهزند.
پاسخ من به پرسش بالا چنين است:
خطر تجهيز جمهوري اسلامي به بمب اتمي، خطري جدي و استراتژيک عليه بود و باش ملت ما، ميهن ما و ايران ماست. اين خطر بالاترين خطري است که در تاريخ کشور ما، ميهن ما و مردم ما را تهديد ميکرده است.
امروز بالاترين وظيفه روشنفکران و اپوزيسيون ترقيخواه ايران رويارويي با اين خطر است. اپوزيسيون ترقيخواه نبايد از برابر اين پرسش بگريزد. نيرويي که ميخواهد چراغ راه مردم خود باشد نميتواندکورسو کورسو نگاه کند، نميتواند و نبايد بگويد «انشاالله گربه است». چرا؟ :
جهان کنوني در نگاهي کلي
نظام مسلط در جهان کنوني سرمايهداري پيشرفته است که در عين حال پير و فرتوت و بازدارنده رشد در خور بشر کنوني ميباشد. بخشي از اين سرمايهداري امپرياليست است به رهبري آمريکا که نفع خود را در جنگافروزي و تخريب و بازسازي مجدد ميبيند.
– ابرقدرت: کشوري ابرقدرت است که نخست از نظر اقتصاد، جمعيت، وسعت خاک، توان علمي، توان نظامي، توان صنعتي و … در ميانگين بالاتر از بسياري از کشورهاي ديگر باشد. ابرقدرتهاي جهان کنوني داراي استراتژي جهاني هستند.
اگر کشوري ميخواهد به جمع کشورهاي دارنده بمب اتمي بپيوندد (يعني بخواهد به بمب اتمي دست يابد) آنگاه ابرقدرتهاي کنوني بايد در استراتژي جهاني خود تجديدنظر کنند، زيرا ممکن است که تعادل قوا در مقياس جهانيتغيير کرده باشد. حال اگر اين کشور تازه وارد, کشوري مثل هندوستان باشد که واقعاً در حال ابرقدرت شدن است (توان اقتصادي- صنعتي، وسعت خاک، ميزان جمعيت و …) خوب سعي ميشود با مذاکره و … جايي براي او پيدا کنند. اگر اين کشور که ميخواهد بمب اتمي بسازد در چارچوب يکي از ابرقدرتهاي موجود باشد مثل کره شمالي که در چارچوب چين است، آنگاه ابرقدرتهاي موجود سعي ميکنند مسئله را از طريق )چين( دنبال کنند.
اما رژيمي مثل جمهوري اسلامي که هنوز براي راه رفتن اتومبيلهاي شهر به خارج وابسته است (بنزين), را چرا بايد بگذازند که به بمب اتمي دست يابد (احتمالاً)، رژيمي که از همين حال براي همه آنها (ابرقدرتها) و سوگليشان (اسرائيل) شاخ و شانه ميکشد، دست يابي رژيمي مانند جمهوري اسلامي به بمب اتمي با منافع استراتژيک – جهاني ابرقدرتها، به ويژه آمريکا در تضاد است.
جمهوري اسلامي و جهان کنوني
در رژيم جمهوري اسلامي ملاها دست بالا را دارند، آنها تا کلاس 6 ابتدايي بيشتر درس نخواندهاند فقه در اين رژيم دست بالا را دارد، اين رژيم روبناي جوامع پيش از سرمايهداري است (دوران ارباب و رعيتي، بردهداري). اين رژيم ماهيتاً با جهان امروز در تضاد است، )رژيمي است ميرا(، و ازهمين رو با نظام مسلط جهاني به رهبري امپرياليسم آمريکا در تضاد ماهوي است، تضاد بين آنها آشتي ناپذير است.
هدف جمهوري اسلامي از فعاليتهاي اتمياش چيست؟
– بنا به گزارشهاي منتشره توسط خود رژيم تا پايان نيمه امسال، رژيم 7 ميليون تن گندم بايد وارد کند.
– اين رژيم گاز براي مصرف خانگي مردم در زمستان را نميتواند فراهم کند، در کشوري که دومين منابع گاز جهان را داراست.
– جمهوري اسلامي 30 سال است که برق مصرفي کشور را نميتواند تأمين کند.
– جمهوري اسلامي آب شرب مردم تهران را نميتواند فراهم کند.
– جمهوري اسلامي جاده نميتواند بسازد. ميزان تلفات جادههاي ايران در جهان در رتبه نخست است.
نفت بالاترين و مهمترين منبع ثروت اين کشور است که اگر صرف توسعه کشور نشود کار کشور ما بسيار سخت خواهد بود.
– جمهوري اسلامي ايران چاههاي نفت کشور را نابود ميکند (بهرهبرداري ناقص و از حيض انتفاع انداختن).
– بزرگترين منبع گازي کشور در خليج فارس است (حوزه پارس) که با قطر مشترک است. اين امارت نشين کوچک سهم ما را هم از آن منبع مشترک ميبرد و جمهوري اسلامي 30 سال است که قادر به بهرهبرداري در حد سهم ما از اين منبع نيست.
حدود 100 سال است در کشور ما نفت استخراج ميشود و نزديک به 50 سال است که صنعت نفت ما ملي شده، جمهوري اسلامي از خارج بنزين وارد ميکند (سوخت اتومبيل نميتواند توليد کند بعد سوخت اتمي، اورانيوم غنيشده ميخواهد).
بنا به معيارهاي بينالمللي سطح علمي کشور به طور نسبي از آن در پيش از انقلاب عقبتر است. افتخار جمهوري اسلامي در حد رقابت با عربستان سعودي است و البته عربستان سعودي اکنون در برخي زمينههاي صنعتي و علمي و حتي کشاورزي از کشور ما تحت حکومت رژيم اسلامي، جلوتر است). علت اصلي تمام ناکاميهاي فوق، علمي و تکنولوژيک است، جمهوري اسلامي حکومت ملاهاست ملاها تا کلاس 6 ابتدايي بيشتر درس نخواندهاند و بوي تعفن کهنگيشان امکان جذب مستمر و در حد نياز، تکنوکراتها را به اين رژيم نميدهد، اين رژيم درس خواندههاي کودني که بي تعادل روحي هستند (مثل احمدي نژاد) را ميتواند بپرورد، احمدي نژاد فراورده تيپيک و ناب جمهوري اسلامي است که خوشبختانه در همه جهان مانکني ميکند.
در چنين وضعيتي از کشور ادعاي جمهوري اسلامي درباره پيشرفتهاي علمي در اتم شناسي و … دانشمندان اتمي و … و اينکه گويا فعاليتهايش براي اکتشافات علمي است و … تنها ميتواند باعث خنده ناظران شود.
پس هدف اين رژيم از فعاليتهاي اتمي چيست؟ همان طور که پيشتر گفتم اين رژيم ماهيتاً ميرا است و خود هم به تجربه حالت خفگي و درهم ريختگي روزافزون خود را ميفهمد اما مثل هر موجود در حال اهتزاري به اين سوي و آن سوي چنگ مياندازد. جمهوري اسلامي ميرايي خود را به دو دشمن نسبت ميدهد: 1- مردم ايران، 2- نظام مسلط جهاني به رهبري آمريکا.
جمهوري اسلامي با عقل عقبمانده خود ميانديشد که اگر به سوي فنآوريهاي هستهاي تا حد ساختن بمب اتمي پيش برود آنگاه يا آمريکا حاضر به معامله شده و به اين رژيم تأمين ميدهد و يا نه رژيم تا آنجا به بمب اتمي نزديک ميشود که آمريکا فکر سرنگوني آن را نکند وسپس رژيم با خيال راحت و دست باز و بدون نگراني از فشارهاي سازمان بينالمللي به سرکوب مردم ايران درخارج يوفتنه گر بپردازد، اين است جوهر و علت اصلي فعاليتهاي اتمي رژيم.
رژيم جمهوري اسلامي و منافع ملي
تابه حال يک مورد حتي يک مورد از «منافع ملي» ايران نيست که رژيم از آن حمايت کرده باشد (منظور حمايت واقعي و نه نمايشي است).
در تمام قانون اساسي رژيم سخن بر سر حفظ نظام و مصالح نظام است.
خميني به صراحت گفته بود که براي حفظ نظام اگر لازم شد بايد نماز، روزه، حج و غيره را انجام نداد. هر کسي که تا به حال کمترين توجه به سخنان سران رژيم (همهشان) کرده باشد، ميبيند که آنها جز از نظام، حفظ نظام، منافع نظام، مصالح نظام و … نظام حرفي نميزنند آنها جز درمواردي که بسيار ترسيده باشند و قصد مردمفريبي بيشتر دارند از «منافع ملي» کلمهاي نميگويند.
هيچکس در هيچ کجاي دنيا و در هيچ مقطع تاريخي نميتواند دو کشور «الف» و «سين» را چنان بيابد که:
الف، سين رامتحداستراتژيک خوداعلام کند و امکانات و منابع اقتصادي مردم خود را به صورت کلان کلان در اختيار «سين» قرار دهد و «سين» در عين حال همواره کشور «الف» را اشغالگر بنامد و بخشي از خاک او را متعلق به ديگران بداند، سين هر ساله سندي را در اين رابطه امضا کند. بله رابطه جمهوري اسلامي و دولت سوريه و اخيراً هم دولت عراق (مجلس اعلاي اسلامي عراق) چنين است. چگونه چنين چيزي ممکن است؟
– جمهوري اسلامي مدافع «منافع ملي» ايران نيست جمهوري اسلامي رژيمي ضد ايراني است. براي او همه چيز فداي «نظام» است بله رژيم سوريه متحد «استراتژيک» نظام است.
آيا حمله نظامي آمريکا به ايران ممکن است؟
بله! متأسفانه بله!، همان طور که در بالا گفتم جمهوري اسلامي ماهيتاً با نظام مسلط جهاني به رهبري آمريکا در تضاد است، تضادي آشتي ناپذير، افزون بر اين فعاليتهاي اتمي جمهوري اسلامي با منافع استراتژيک جهاني ابرقدرتها به ويژه آمريکا در تضاد است.
اگر به کشور ما حمله نظامي شود شکل آن چگونه خواهد بود
بديهي است که همه ايرانيان تلاش ميکنند و بايد بکنند که هرگز چنين فاجعه خطرناکي روي ندهد بايد با تمام قوا شبح جنگ را از کشورمان دور کنيم.
ما اعلام ميکنيم که هرکس، هر کشور به ايران تجاوز کند ما با تمام قوا، در عين مبارزه عليه جمهوري اسلامي عليه متجاوزان نيز مبارزه خواهيم کرد. ما ميدانيم که جمهوري اسلامي فتنهانگيز است. اما معتقديم که در جهان کنوني امکانات مسالمتآميز و ديپلماتيک فراواني براي عقب راندن جمهوري اسلامي وجود دارد. از اين روي معتقديم اگر کشوري به ايران حمله نظامي کند، رفتارهاي فتنهگرايانه جمهوري اسلامي را بهانه کرده است. ما معتقديم شرط اول صلح خواهي آگاه کردن مردم از همه حقايق و خطرات احتمالي است و افشاي همه جنگ طلبان و فتنه انگيزان و تحريک کنندگان است. و اما:
نخست اينکه حمله به ايران ممکن است به طور ناگهاني و غافلگيرانه باشد، ممکن است با بهرهگيري از تهديدات جمهوري اسلامي واقعهاي بيافريند (مثل تيراندازي به يک نفتکش يا بمبگذاري در غرب و …) آنگاه حمله کنند. اينکه اسرائيل آغازگر حمله باشد کاملاً محتمل است زيرا مطمئن است که آمريکا حتماً پشتيباني و دخالت خواهد کرد. اما شکل تجاوز احتمالي به ايران چگونه خواهد بود؟
در ديباچه تعجبم از محدودنگري خودمان را ابراز داشتم اکنون اضافه ميکنم که بسياري و شايد همه هموطنان مخالف جنگ و مخالف فتنهانگيزيهاي رژيم وقتي از جنگ صحبت ميکنند آن را به صورت حملات محدود هوايي به مراکزي در ايران جلوه ميدهند. متاسفانه اين گمان اشتباه است. چرا؟
فرض کنيم که آمريکا (يا نمايندهاش، اسرائيل) چند بمباران موضعي در خاک ايران انجام دهند، آنگاه دو حالت ميتواند پيش بيايد: يا جمهوري اسلامي عقب مينشيند که در اين صورت بايد خيلي عقب بنشيند و کارش ساخته است.
يا واکنش به صورت عمل نظامي انجام ميدهد در اين صورت بديهي است که آمريکا جواب ميدهد.
خوب هر انسان متوسطي ميتواند روند اين تسلسل را پيشبيني کند و يقيناً دستگاه جنگي امپرياليسم آمريکا هم اينرا از قبل بررسي کرده است. به ويژه وقتي سرداران بيسواد و ضدمردمي رژيم حرفهاي غلطي مثل بستن تنگه هرمز و حمله به فلان کشور، آتش کشيدن فلانجا … بر زبان ميرانند. آنگاه به آمريکا پيام ميدهند که اگر زدي طوري بزن که ما امکان جُنب خوردن نداشته باشيم والا چنين و چنان ميکنيم، طوري بزن که نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان.
سردار پاسدارهاي بيسواد همراه با آخوندهاي بيسواد ميگويند که تأسيسات اتمي را در زير زمين و در جاهاي پراکنده پنهان کردهاند که بمباران آنها ميسر نيست!
ارتش تجاوزگر آمريکا نيازي به بمباران تأسيسات هستهاي آخوندها ندارد! ارتباطات ايران: تمام راهها، تمام پلها، تمام خطوط راهآهن، تمام شبکههاي مخابراتي، تلفن، انترنت، … ايستگاههاي راديو، تمام فرودگاهها، تمام پايانههاي نفتي حتي بيمارستانها و يا سدها را نابود ميکند و بسياري از مردم ما را در مقياسي وسيع ميکشد.
(آمريکا در افغانستان زير نظر سازمان ملل متحد در هر حمله به «طالبان» چندين ده نفر از زن و کودک افغاني را به خاک و خون ميکشد و آن را اشتباه هم اعلام نميکند.) بله، قبل از همه؛ آمريکا، همه پادگانها و بيوت رهبر و ملايان را به قصد کشتن خودشان و اهل بيتشان بمباران ميکند. بمبهاي 700 تني! بمبهاي شبه اتمي.
اين عمليات سريع، ناگهاني و شبانه روزي، بدون وقفه خواهد بود تا رسانههاي دمکراسيها توجيه سکوت داشته باشند- (بله رسانههاي غربي هم سکوت يا تقريباً سکوت خواهندکرد).
آنگاه در پايان، در سرزمين خاکستر و دود و مرگ، ملاها و سردارانشان ميتوانند در کنار تأسيسات «بمباران نشده» خود در زير زمين، بدون آب، بدون غذا، بدون راه، بدون تلفن، بدون راديو… بدون ارتباطات، آرام، رو به قبله دراز کشيده آرزو به گور شوند.
دولت اسرائيل و تحريکات رژيم جمهوري اسلامي
نخست اينکه همه ميدانند و اسرائيليها هم ميدانند (بايد بدانند) که ايرانيان هيچوقت نابودي هيچ ملتي را نميخواهند، هرگز نميخواهند که هيچ مردمي از جمله مردم اسرائيل دچار مصيبت يا بلايي شوند، ما از اينکه ملاهاي ايران و رئيس جمهور خٌل آنها مردم اسرائيل را تهديد کرده و ميکند متاسفيم و چون آنها شناسنامه ايراني دارند، ما پوزش ميخواهيم.
اما همانطور که پيشتر گفتم ما ايرانيان، درعين مبارزه با جمهوري اسلامي با هر تجاوزگر به ايران نيز مبارزه خواهيم کرد، ما معتقديم که راههاي ديپلماتيک بسياري براي مقابله با تحريکات ملاهاي حاکم بر ايران وجود دارد.
اما علت اصلي تهديد برخي از دولتمردان اسرائيل به حمله نظامي به ايران چيست؟
از بدو ايجاد کشور اسرائيل در سرزمين فلسطينيها، ارتش همواره دست بالارادراداره کشورودر حکومت داشته ودارد. نيروهاي ميليتاريست در ارتش اسرائيل که بامحافل ميليتاريستي آمريکا و حکومت آمريکا در اتحاد هستند، کم نيستند (البته بسياري از اسرائيليان هم اصلاً آمريکايي يا اروپايي هستند)
با سقوط حکومت شاه در ايران توازن سياسي- نظامي منطقه به نحوي استراتژيک به ضرر اسرائيل بر هم خورد (چيزي که سران عرب, بجز حافظ اسد, تا امروز نفهميدهاند). دولتهاي اسرائيل (عليرغم منافع استراتژيک يهوديان) دولتهايي توسعه طلب بوده و هستند. آنها پاسدار بيچون و چراي منافع آمريکا در منطقهاند و در اين راه سرکوب افکار عمومي تودههاي مردم منطقه را مهمتر از مبارزه با دولتهاي عرب و … ميدانند.
براي دولتهاي اسرائيل همواره بهترين حالت اين بوده که دولتمردي مردم را به هيجان بياورد بعد در اوج اين هيجان اسرائيل ضربهاي بزند و مردم مدتها (شايد تا دو نسل) دچار سرخوردگي و يأس شوند.
در دهه 1950 سرهنگ جوان و ترقيخواهي به نام جمال عبدالناصر با کودتا در مصر قدرت را به دست ميگيرد او در جنگ عليه حمله مشترک انگليس و فرانسه و اسرائيل به کانال سوئز پيروز ميشود و اين کانال را ملي ميکند، او به سرعت قهرمان تودههاي عرب منطقه ميشود و رهبر ناسيوناليسم عربي در جهان عرب ميگردد.
در بهار و تابستان 1967 بحران روابط اعراب و اسرائيل اوج ميگيرد گويا کسي در ميان اعراب شعار ريختن اسرائيليان به دريا را ميدهد. مصر تهديد به محاصره دريايي اسرائيل ميکند. سوريه و اردن و مصر متحد ميشوند تا در مقابل اسرائيل بايستند اما در ژوئن 1967 اسرائيل طي 6 روز به اعراب شکست سختي وارد کرده بخش قابل ملاحظهاي از سرزمينهاي آنها را تصرف ميکند. ژنرال مصري – نجيب- خودکشي ميکند، ناصر پس از چندي سکته قلبي کرده فوت ميکند. تودههاي عرب بسيار سرخورده ميشوند و اسرائيل به آنچه ميانديشيده و بيشتر رسيد.
اکنون پس از 40 سال بسيار تعجبآور است که ملاها و رئيس جمهورشان درست طابقالنعل بالنعل سناريوي مورد نظر اسرائيل را اجرا ميکنند.
خطر حمله اسرائيل به ايران جدي است.
هيچوقت نميتوان کشوري را نابود کرد يا از صفحه روزگار محو نمود مگر با بمب اتمي – حکومت ايران و رئيس جمهورش بارها خواهان نابودي اسرائيل شدهاند، بسياري در دنيا ميگويند که رژيم ايران ميخواهد به بمب اتمي دست يابد. اسرائيل کشوري است که تأسيس آن با اين شعار بوده و هست که «در جهان و در تاريخ نيروها و دولتهايي قصد نابودي مردم يهود را کرده بودند (آخرينش هيتلر) پس يهوديان در نقطهاي از دنيا جمع ميشوند (به نام اسرائيل) و کشوري را به وجود ميآورند که فلسفه وجودي آن، مسئله درجه اول آن، حفاظت از يهوديان عليه نيروهاي ضد يهودي است. و چون ما (يهوديان) براي بود و نبودمان مبارزه ميکنيم پس مجازيم به هر وسيلهاي دست بزنيم» بله اين «منطق» سالهاست در غرب تبليغ شده و ميشود و گويي براي افکار عمومي جا افتاده است.
بر اين پايه (از لحاظ ظاهري و تبليغاتي)، کساني در دولت اسرائيل خواهان حمله نظامي به تأسيساتي در ايران هستند پيش از آنکه دولتي که خواهان نابودي اسرائيل است به بمب اتمي دست يابد. اسرائيل تا به حال بارها به کشورهايي که با او در جنگ نبودهاند حمله هوايي کرده و هيچکس هم در جهان اعتراضي ننموده بلکه حتي حق را هم به اسرائيل دادهاند، (حمله هوايي به عراق در دهه 1980 و حمله هوايي اخير به سوريه و بمباران نقاطي در خاک آن کشور).
اسرائيل ميداند که اگر به ايران حمله کند همراهي همه جانبه و حتي دخالت نظامي مستقيم امريکا را به همراه خواهد داشت، بوش بارها اعلام کرده که اگر جمهوري اسلامي کمترين حرکت عليه اسرائيل بکند به ايران حمله خواهد کرد. هلاري کلينتون «دمکرات» گفته که ايران را نابود خواهد کرد و باراک اوباما تنها سياستمدار آمريکايي است در تاريخ دولت اسرائيل که علناً بخشي از خاک ديگران را عليرغم صراحت قطعنامه سازمان ملل به اسرائيل بخشيده است (بيت المقدس شرقي) آنهم پيش از به قدرت رسيدن.
پس با اين توضيحات احتمال حمله هوايي اسرائيل به ايران کم نيست، براي اسرائيل اين مسئله که بمبهاي او به تأسيسات اتمي جمهوري اسلامي ميخورد يا نه اهميت درجه اول ندارد. مسئله براي اسرائيل واکنش جمهوري اسلامي است: اگر جمهوري اسلامي عقب بنشيند که مجبور است عقب بنشيند، اسرائيل به آنچه ميخواسته به خوبي رسيده اما نماينده خامنهاي در سپاه پاسداران گفته که اگر اسرائيل حمله کند سپاه اسرائيل را با موشک به آتش ميکشد. خوب ! يقيناً آمريکا وارد کارزار خواهد شد.
همه محافل غربي اتفاق نظر دارند که اسرائيل 200 موشک مجهز به بمب اتمي آماده پرتاب دارد. اگر اسرائيل به جمهوري اسلامي بگويد که اگر از تاريخ فلان يک موشک به سوي ما بياندازي تو را (ايران را) با بمب اتمي خواهم زد، چه ميشود؟ بله هموطنان، محافل نظامي ميگويند اين يعني 16-15 ميليون کشته در بين مردم ايران.
وقت ضيق است، فتنه جمهوري اسلامي است، تا جمهوري اسلامي هست اوضاع چنين و بدتر از اين است. با تمام قوا عليه جمهوري اسلامي و عليه فعاليتهاي اتمي جمهوري اسلامي به مبارزه برخيزيم.
در تاريخ اسرائيل سابقه ندارد که اين کشور با نيروهايي مثل حماس و حزبالله لبنان با زبان نرم کنوني سخن بگويد با هر دوي آنها به علاوه سوريه به مذاکره بپردازد. اسرائيل ظاهراً شرط سوريه براي آغاز مذاکرات را پذيرفته (يعني دستور مذاکرات بايد بازپسدهي بلنديهاي جولان باشد).
اينها نشانه تجهيز قواي اسرائيل براي اقدام عليه ايران است تا حدي که رهبر عظيمالشان و ضعيفالنفس ملاها (خامنهاي) هم آن را فهميده و سراسيمه (و از زبان ولايتي) از روزنامههاي اروپايي خواهش کرده. تا بنويسند که او (سيد علي خامنهاي) مرزهاي موجود را به رسميت ميشناسد يعني وجود اسرائيل را) و فقط خواهان دمکراسي است (آقا! دمکرات هستند! به! به!).
آيا رژيم در بين بعضي کشورها و گروههاي مذهبي خارجي نفوذ دارد؟
در اين سالها برخي روزنامهها و مفسرين از نفوذ جمهوري اسلامي در کشورهاي ديگر سخن ميگويند که گويا باعث ترس آمريکا ميشود. دوستيها و روابط جمهوري اسلامي با کشورهاي ديگر و گروههاي سياسي- مذهبي آن کشورها بر بنيانهاي عيني استوار نيست، بر پايههاي سست و مجازي بنا ميشود که به سرعت در هم ميريزد.
جمهوري اسلامي در سودان و بوسني هرزهگويين بسيار هزينه کرد (از پولهاي مردم زحمتکش ايران)، هر دوي اين کشورها سرانجام جمهوري اسلامي را بيرون کردند. اگر از دولت سوريه بپرسند پايه روابط تو با جمهوري اسلامي چيست؟ حتماً خواهد گفت براي بازپسگيري بندليهاي جولان و داشتن حمايت در برابر دشمني اسرائيل. بلنديهاي جولان را پس بگيرم يک روز هم با جمهوري اسلامي نخواهم بود (اگر لازم باشد). ولي اگر از ملاها بپرسند اين همه پول و امکانات مردم ايران را چرا براي سوريه خرج ميکنيد، ميگويند براي به دست آوردن نفوذ در جهان اسلامالبته منظور جمهوري اسلامي از جهان اسلام دنياي عرب است، چون با مسلمانان غيرعرب کاري ندارد، خوب! دنياي عرب اولاً سني است، وانگهي اتحاديه عرب آنقدر قوي هست که «متحد استراتژيک» جمهوري اسلامي (سوريه) هرسال در آن سند اشغالگر بودن ايران در رابطه با جزاير خليج فارس را امضا ميکند. فقه شيعه از روابط ديپلماتيک خدعه، حيله، نيرنگ، دسيسهچينيها، سربه نيست کردنهاي پنهاني و … عصر خلفاي بغداد را ميفهمد، ملاهايي که بلوچها، ترکمنها و کردهاي ايران را به دليل سني بودن مورد اذيت و آزار و فشار براي تغيير مذهب قرار ميدهند، آنها را ملل تحت اشغال حساب ميکنند. جوانان آنان را به کمترين بهانهاي اعدام ميکنند – آنگاه ميخواهند در برابر مصر (و دانشگاه الازهر آن) و عربستان سعودي (خادمالحرمين) در بين سنيان نفوذ بکنند.
گروههاي شيعه عراقي که در اثر فتنهگريهاي جمهوري اسلامي در عراق مورد حمله شديد صدام قرار گرفته و ناچار به ايران پناه آورده بودند بعد با تشويق جمهوري اسلامي با آمريکا متحد شدند و آمريکا را تشويق به حمله به عراق کردند و … آيا آنها سرانجام بين جمهوري اسلامي و آمريکا کدام را انتخاب خواهند کرد به ويژه اگر در نظر بگيريم که جمهوري اسلامي براي داشتن «نفوذ» جز به روشهاي فتنهگري، اختلاف اندازي، جاسوس گماري، توطئه، سربه نيست کردن و … راه ديگري بلد نيست.
عربستان سعودي، از به وجود آورندگان طالبان … و به حکومت رساندن آنها در افغانستان بود، طالبان در همان آغاز «ديپلمات»هاي جمهوري اسلامي را اعدام کردند. عربستان چندين سال در افغانستان کشوري که بيشترين نزديکي در بين کشورهاي جهان، به ايران را دارد حاکم بود (و آنهم عليه جمهوري اسلامي) بعد همين عربستان سعودي با تشر و بطور تحقيرآميزي علناً به جمهوري اسلامي گفت که «حق ندارد در عراق و فلسطين دخالت کند زيرا آنها عرب و جزء دنياي عرب هستند». جمهوري اسلامي هم با خفت سعي کرد با لبخند دل عربستان را به دست آورد. خلاصه اينکه روابط جمهوري اسلامي با کشورهاي ديگر، بر بنيانهاي عيني استوار نيست، بر روي اوهام و مجازيات، استوار است، علتش هم همان بيسواد بودن ملاهاست، علتش آن است که «ديپلمات»هاي آنان آقازادههاي شکم گنده و .. کدني (مثل پسر دبير فقها) هستند.
منظور از بنيانهاي عيني و ديد استراتژيک در روابط خارجي چيست؟ اولاً کشور بايد در راه توسعه پويا باشد، در ثاني بايد روابطي بر پايه همکاريهاي متقابل و سودمند اقتصادي با کشورهاي ديگر برقرار کند و ثالثاً گسترش روابط فرهنگي- دانشگاهي و علميچهارم نزديکيهاي سياسي بر پايه منافع مشترک منطقهاي و بينالمللي و …
مثال: نزديک به 20 سال دستکم 2 ميليون افغاني در ايران بودند اگر در اين مدت 20 سال فرزندان آنها (دستکم 1 ميليون نفر) در ايران مدرسه و دانشگاه ميرفتند و خوب آموزش ميديدند براي کشور جنگزدهاي مانند افغانستان، ميتوانستند همچون 1 ميليون کادر بهترين و بيشترين فايده را داشته باشند و پرواضح است که در عين حال بهترين تضمين براي تحکيم روابط تاريخي دولت ملت نيز بودند. در حاليکه جمهوري اسلامي به دليل سني بودن آنها همواره با آنها با بيمهري و به صورت دست دوم (در مقايسه با مهاجرين عرب ولي شيعه) برخورد کرد. حتي فرزندان آنها يا از تحصيل محروم بودند يا براي ورود به مدارس با مشکلات زيادي روبرو بودند، اما نگاه کنيم مثلاً به روابط کشور ترکيه يا آذربايجان يا ازبکستان يا ترکمنستان و حتي تاجيکيستان (فارسي زبان) و افغانستان (فارسي زبان) بر پايه روابط اقتصادي پذيرش جوانان آنان به طور انبوه در دانشگاههاي ترکيه و … است.
نفوذ عربستان و ترکيه در کشورهاي منطقه بيشتر و محکمتر از آن جمهوري اسلامي است. تنها جايي که تا امروز رابطه جمهوري اسلامي مؤثر بوده حزبالله لبنان است و آنهم به خاطر سطح پيشرفت و مدرن بودن لبنانيها بوده است و نه به خاطر رفتار سنجيده جمهوري اسلامي. اما به نظرم حزبالله هم بعد از پيروزي در جنگ 33 بنا به ماهيت ايدئولوژيک خود به سوي افول و احتمالاً فاسد شدن ميرود.
آري اين است شرح روابط خارجي جمهوري اسلامي که بر حباب استوار است ولي متأسفانه بعضي ملي- مذهبيها گاهي اوقات در شوق «عظمت طلبيهاي» خود از آن دچار شادمانيهاي کودکانه ميشوند.
سپاه پاسدارها و سردارها
همانطور که پيشتر در نوشتهاي گفتم، سپاه در ابتداي انقلاب, بيشتر براي سرکوب نيروها و سازمانهايي که در زمان شاه مبارزه کرده بودند به وجود آمد. از قضا بسياري از برپا دارندگان سپاه همانهايي بودند که ناتوان از مبارزه راديکال در زمان شاه نسبت به گروههاي مبارز آن دوران گويي دچار عقده حقارت بودند، آنها بعد از سقوط شاه چريک شدند! اداي چريکي در ميآوردند و در هر کشور مسلمان ديگر ميخواستند زود گروههاي مخالف را مسلح کرده آموزش «چريکي» (ولي مذبوحانه) بدهند، نگاهي به سلاح سپاه (کلاشينکف) و آرم آن به خوبي اين احساس حقارت نسبت به گروههايي که در عصر قدرقدرتي شاه دليرانه و مسلحانه در مقابل آن ميايستادند را نشان ميدهد.
پاسدارها جنايات زيادي در سرکوب بهترين فرزندان اين مرز و بوم مرتکب شدند. با چنين وضعيتي و بدون دانش نظامي، و تحقير آن وارد جنگ شدند و 6 سال آن را به درازا کشاندند ، شايد 90 درصد خسارات جاني و مالي ايران نيز در همين 6 سال بود که بدون دليل، آخوندها و پاسدارها آن را به درازا کشاندند با شعار ارتجاعي جنگ جنگ تا پيروزي. ارزش بيشتر عمليات سپاه در جنگ از نظر نظامي شکست بوده است. بالاترين ننگ بر پيشاني سپاه که سرداران آن روزي به اتهام خيانت به ميهن در حال جنگ بايد در دادگاه محاکمه شوند، آن بود که اين پاسدارها جوانان و نوجوانان پاکسرشت ايران را از اکناف کشور گردميآوردند و با سوء استفاده از احساسات ميهنپرستانه و وجدانيات اعتقادي آنها، بدون آموزش نظامي، بدون آگاه کردنشان، آنها را انبوه انبوه چون گوشت دم توپ جلوي آتش سهمگين دشمن صدامي ميفرستادند. بالاترين خيانت سران پاسدارها اين است که در ماههاي آخر جنگ وقتي صداميان شروع به پيشروي در خاک ايران کردند و از جمله مهران را تصرف کردند، کساني که شعار جنگ جنگ تا پيروزي ميدادند، به يکباره سنگرها را رها کرده با هزيمت و فرار به طرف تهران گريختند تا در درگاه خميني جام زهر را بالا بکشند. در اين ميان انبوهي جوانان و نوجوانان پاکباخته و شريف در سنگرهاي مقدم بدون پشتيباني وارتباط ,رها شده در دستهها و گروههاي پراکنده به طور سفاکانه و بيرحمانهاي شکار سربازان خونريز صدام شدند. چه مادران و خانوادههايي که تا امروز (و فردا هم) در داغ جوانان خود ميسوزند که حتي جنازه هاي آنان را نيز نيافتهاند.
شرط اول سربازي نجات دادن همرزم زخمي خود و يا کشاندن جنازه شهيد به عقب جبهه است. چرا تاکنون پس از 20 سال هنوز جنازه شهداي جنگ را پيدا ميکنند و ميآورند؟ به همين دليل که در بدترين روزهاي جنگ سرداران فرار کردند و سربازان در گروههاي پراکنده و بيسازمان و ره گمکرده شکار شدند.
در پايان جنگ سرکردگان سپاه به نسبت نقش خود در شکست درجه بالاتر سرداري گرفتند. آنان با اين سابقه سرنوشتي جز باند بازي، توطئه، برپا کردن فسادهاي مالي و اخلاقي نداشتند- امروز سررشته هر فساد و تباهي را در کشور دنبال کنيد يک سرِ آن به سرداران سپاه پاسدارها ميرسد. نيرويي که سرشت آن براي سرکوب مردم (دفاع از نظام) ريخته شده جز اين سرنوشتي ندارد.
سپاه پاسدارها، به عنوان يک گروه نظامي فاقد انضباط حداقل است. انضباط امري نسبي است و از الزامات عيني جامعه امروزي از مديريت در عصر نوين در ميآيد. ملاها و سپاهشان با الزامات جهان امروز بيگانهاند. سپاه از نظر آموزشهاي علمي- عمومي و تخصص هم در وضعيت عقب ماندهاي است.
براي پي بردن به اين وضعيت داشتن اطلاعات سري و دروني لازم نيست. مشاهده رفتار سپاه و گفتار سردارها به خوبي بيانگر اوضاع است به کرد و کارهاي آنان در اين روزها نگاهي بياندازيم.
«تشکيل سپاههاي استاني، نوشتن نامه رسمي به صليب سرخ جهاني داير بر اينکه سپاه 320000 قبر براي سربازان «مهاجم» کنده است، نوشتن نامه رسمي به صليب سرخ جهاني و تقاضاي اعلام نام و مشخصات سربازاني که ميخواهند به نظام حمله کنند (تا سپاه پاسدارها سنگ قبرهاي آنها را هم آماده کند). تهديد به بستن تنگه هرمز، تهديد کشورهاي خليج فارس، با اسرائيل چنين و چنان ميکنم، اسرائيل عمق استراتژيک ندارد، آزمايش موشک و …»
نخست اينکه تمام اين رفتارها در نگاه ناظران آگاه نشانه سراسيمگي است. همه ميگويند و نشان ميدهند که حمله به ايران زميني و با اعزام سرباز نخواهد بود، آنها سپاه استاني تشکيل ميدهند (براي اينکه هدف درجه اول سرکوب مردم است) قبر ميکنند و ميخواهند سنگ قبر هم آماده کنند، (اگر کندن هر قبر 5/1 دقيقه طول بکشد براي کندن 320000 قبر اقلاً يکسال وقت لازم است)
ملاها همواره گفته و ميگويند که آمريکا را اسرائيل اداره ميکند، اسرائيل يعني آمريکا، بعد ميگويند اسرائيل (آمريکا) عمق استراتژيک ندارد.
– کشورهاي عرب داراي مرز مشترکند وسعت خاک آنها رويهم چند برابر خاک ايران است. اسرائيل نسبت به مجموعه آنها در برتري نظامي قرار دارد بعد سردار ميگويد اسرائيل عمق استراتژيک ندارد) خيلي بيسواد است(.
تنگه هرمز شاهراه حياتي اقتصاد جهان است 40 درصد نفت جهان از اين گذرگاه ميگذرد تو که ميگويي آنجا راميبندم معنياش اينست که آمريکا يک شليک (با يک تفنگ) به يک کشتي در حال عبور از اين تنگه انجام دهد (به صورت ناشناس) بعد با چنان هيبت و سنگيني و ناگهاني به ايران حمله کند، مردم بسياري را بکشد بعد هم در سازمان ملل (يعني در جمع انگليس و فرانسه و چين و روسيه) بگويد که در دفاع از صلح جهان و عليه حمله ايران به کشتيهاي نفتي در تنگه هرمز، به ايران حمله کرده و…
با اين وضعيت بايد چنين انديشيد که سرويسهاي جاسوسي خارجي در سپاه پاسدارها و سازمانهاي امنيتي رژيم نفوذ دارند (و به ويژه در دار و دستهاي که احمدي نژاد را روي کار آوردند)
چه بايد کرد
اگر رژيم امکان دستيابي به سلاح اتمي را داشته باشد آنگاه مردم ما را در معرض دائمي تهديدات اتمي کشورهاي خارجي قرار ميدهد. و اين خطري مرگبار و بينظير در تاريخ ملت ماست، پس بايد با تمام قوا با فعاليتهاي اتمي رژيم مخالفت کرد.
1- بايد بدون درنگ و پيوسته برنامههاي اتمي رژيم را افشا کنيم.
2- مبارزه مردم در هر زمينه عليه رژيم را تشويق کنيم، زيرا اولاً به تضعيف رژيم و تسهيل سرنگوني آن کمک ميکند، سرنگوني رژيم تنها ضامن واقعي رهايي ما از خطرات مهلک تهديدات نظامي است، ثانياً رژيم نميتواند ادعا کند که گويا در فعاليتهاي اتمي پشتيباني مردم را دارد، ثالثاً رژيم را در مقابل فشارهاي مجامع بينالمللي ضعيفتر ميکند.
3- در بيرون از حکومت کسان و نيروهايي هستند که ميکوشند تا فعاليتهاي اتمي رژيم را در چارچوب منافع ملي وانمود کنند، بدي اين نيروها اين است که شهامت دفاع علني از نظرات خود را ندارند آنها در مبارزه مردم اخلال ايجاد ميکنند بايد نظرات آنان را به چالش کشيد و افشا کرد.
اپوزيسيون و تصميمات شوراي امنيت سازمان ملل
1- پس از فروپاشي اتحاد شوروي، تعادل قوا در شوراي امنيت سازمان ملل بهم خورده است و کشورهاي آمريکا و انگليس و فرانسه که در شوراي امنيت (اعضاي دائمي) اکثريت دارند به نوعي خواهان بازگشت به دوران استعمار هستند آنها ميکوشند با سوءاستفاده از ابزار سازمان ملل متحد کشورهاي جهان سوم را به تبعيت از خود مجبور کنند.
2- اپوزيسيون ايران ارتباط ارگانيک مردمي ندارد، آن قدر قوي نيست که بتواند واقعاً بر تصميمات شوراي امنيت با کشورهاي عضو آن تأثير بگذارد. موافقت پيشاپيش اپوزيسيون با نوعي از تصميمات شوراي امنيت (مثلاً نوعي تحريم) نتيجه مثبتي نداشته چه بسا منفي باشد، زيرا اولاً تصميمات اين شورا ميتواند کاملاً در چارچوب منافع خودغرضانه ابرقدرتها باشد، ثانياً آنها با دستگاه تبليغاتي وسيع خود ميتوانند وانمود کنند که اپوزيسيون ايراني هم همراه آنان است.
ثالثاً همين کشورها آمادگي دارند که در توافقاتي با رژيم بر روي نقض حقوق بشر چشم ببندند. پس اپوزيسيون بايد از همراهي با شوراي امنيت پرهيز کند به ويژه هنگامي که نميتواند عملاً تأثيرگذار باشد.
انجمنها و گروههاي صلحطلب در داخل و خارج
نميتوان يکجانبه صلح طلب بود، مثلاً اگر قرار باشد که گروه صلح طلب اسرائيلي فقط حکومت جمهوري اسلامي را که خواهان محو اسرائيل است محکوم کند و گروه صلح طلب ايراني هم دولتمردان اسرائيل را که ميگويند ميخواهند به ايران حمله نظامي بکنند، محکوم کنند، آنگاه اين صلح طلبي نيست. اين دفاع از حکومت کشور خود و عملاً جنگ طلبي است.
به هرحال در داخل ايران گروههاي صلحطلب بايد مواظب باشند که به تأييد کنندگان فعاليت اتمي رژيم بدل نشوند (چيزي که رژيم خواهان است)- گرچه آنها محدوديتهاي زيادي دارند ولي بايد بکوشند که مخالفت يا ظن خود را به فعاليتهاي اتمي رژيم نشان دهند. گروههاي صلح داخلي بايد از رژيم بخواهند که در مورد برنامههاي اتمي خود شفاف برخورد کند. بايد کنفرانسها و ميزگردهاي بحث آزاد ترتيب داد.
در خارج کشور گروه صلحطلبي که مخالفت با فعاليتهاي اتمي رژيم را در صدر وظايف خود قرار ندهد چه آگاه و چه ناآگاه در اردوي رژيم قرار ميگيرد. البته به نظر من عليرغم اينکه در بين يک چنين گروههايي، کمونيستها هم فعالند اما آنها اسير منافع تنگ نظرانه «ملي» هستند.
پايان کار
همانطور که همه ميدانند و تجربههاي تاکنوني نشان داده چه بسا رژيم جمهوري اسلامي پس از سالها هدر دادن سرمايههاي کشور در راه فعاليتهاي اتمي مشکوک و خريد ابزار بُنجل و دست دوم به قيمتهاي خيلي گزاف در بازارهاي قاچاق و بيراه بردن کشور و تعطيل کردن همه فعاليتهاي عمراني – مثل زمان جنگ- سرانجام در بدترين شرايط و پرداخت غرامتهاي کلان از جيب مردم ايران، جام زهر ديگري را سربکشد.
با اين تفاوت که خميني اقلاً همينقدر شهامت داشت که علناً جلوي مردم جام زهر را بالا بکشد ولي جانشين او که بسيار ترسو و جبون و سست عنصر است، سعي ميکند که شکست و خفت را پنهان از چشم مردم بپذيرد.

تيرماه 1387/ ژوئيه 2008