در حاشيه تزهائي در رابطه با جنبش سبز و چشم انداز آن

محمد اعظمي

درست سه هفته پيش، جمعه 31 ارديبهشت ماه، مطلبي نوشتم در رابطه با جنبش کنوني مردم ايران. هدفم اين بود که مباحث سياسي کنگره نهم سازمان را به سهم خود فعال کنم. آن را تا حدودي به شکل قطعنامه اي تنظيم نمودم تا برخورد با احکام آن آسان شود. تلاشم اين بود، ايده ها با صراحت و روشني بيان شود. تا خواننده بلاتکليف نماند. به رغم چنين تلاشي، اخيرا مطلبي توسط احمد آزاد عزيز منتشر شد، که برايش نوشته من “جاي طرح پرسش هائي را گشوده است”. او با طرح شش سئوال و يک توضيح، به نقد آن پرداخته است. مي کوشم نظرم را پيرامون پرسش هاي او، به همان ترتيبي که طرح شده است، بيان کنم:
پرسش اول-احمد آزاد نوشته است:” اولين پرسش اين است که جمله « جنبش کنوني در کليت اش هنوز در چارچوب رژيم جمهوري اسلامي مبارزه را دنبال مي کند» به چه معني است؟ با توجه به ديگر احکام اين بخش، چنين مي‌توان نتيجه گرفت که محمد اعظمي، جنبش کنوني را يک جنبش اصلاح‌طلبي ارزيابي کرده است….اين سوال پيش مي‌آيد که در برابر جنبشي براي اصلاح رژيم ، چگونه بايد عمل کرد؟ با توجه به اين نکته که اين جنبش (بنا به ارزيابي محمد اعظمي)، بدليل اصلاح ناپذيري اين رژيم، طبعا محکوم به شکست است.”
پيش از پاسخ به اين پرسش لازم است بگويم من در هيچ کجاي نوشته ام “جنبش کنوني را يک جنبش اصلاح طلبي ارزيابي” نکرده ام. اساسا من به اين جنبش، تا کنون از اين زاويه نگاه نکرده ام. احمد آزاد مي گويد: ” با توجه به ديگر احکام اين بخش، چنين مي‌توان نتيجه گرفت که محمد اعظمي، جنبش کنوني را يک جنبش اصلاح‌طلبي ارزيابي کرده است” با توجه به کدام احکام؟ اين احکام را از کجاي نوشته من بيرون کشيده اي؟ من با چنين واژه هائي سخن نمي گويم و چنين احکامي را نمي توان نه در اين نوشته و نه در هيچکدام از نوشته ها و گفته هايم تا امروز، يافت. ممکن است فردا به اين نتيجه برسم، اما تا امروز نرسيده ام.
من تا کنون اين جنبش ها را جنبش هاي مطالباتي دانسته و امروز هم، مي دانم. پيش از اين گفته ام اين جنبش براي اصلاح رژيم به ميدان نيامده است. براي حاکميت بر سرنوشت خويش، سربرآورده است. البته بايد بگويم که مبارزه براي اصلاح حکومت يک مقوله است. مبارزه براي اصلاحات در اين حکومت، مقوله ديگر. مبارزه براي اصلاحات همان مبارزه براي مطالبات است. هدفش دستيابي به خواسته هاست، از اينرو، مساله اصلي اش مطالبات است و از اين زاويه با قدرت برخورد مي کند. در حاليکه مبارزه براي اصلاح حکومت با مفروض انگاشتن ظرفيت اصلاح پذيري حکومت براي گذار به دموکراسي، از زاويه اصلاح حکومت، در پي دستيابي به مطالبات است.
در رابطه با سطح مبارزه جنبش کنوني نيز نوشته ام” بخش مهمي از آنها(مردم) خواهان نفي کامل نظام و ولايت فقيه هستند، اما جنبش کنوني در کليت اش هنوز در چارچوب رژيم جمهوري اسلامي مبارزه را دنبال مي کند.”اما تاکيد کرده ام که اين جنبش ممکن است با قدرت حاکم درگير شود و آن را هم به زير کشد، اما امروز يک جنبش برانداز نيست.
احمد آزاد نيز در بخش پاياني نوشته خود دقيقا جملات مرا با زبان و قلم خود اينگونه تکرار کرده است: “اين نه يک جنبش اصلاح طلبي است و نه يک جنبش براندازي. هيچ يک از جنبش هاي مردمي را نمي‌توان با اين تعاريف خصلت‌بندي کرد….” بسيار خوب من چه گفته بودم ؟ سپس در ادامه مي گويد: ” مردم خواست خودشان را در مقابل حکومت مي‌گذارند، و تا زمان تحقق اين خواست نيز آن را دنبال مي‌کنند. اين به معني مبارزه در چارچوب حکومت اسلامي (به معني اصلاح طلبي آن) نيست، بلکه مبارز‌ه‌اي است، براي تحقق يک مطالبه دمکراتيک در ايران، با حکومتي مذهبي.”
من در همان نوشته در رابطه با خواسته هاي مردم- از جمله خواست انتخابات آزاد- چنين گفته ام:”انتخابات آزاد خواست ماست و از طريق قدرت مردم و مبارزات آنها به ثمر مي رسد. اينکه اين حکومت در چه مرحله اي تسليم مبارزات مردم شود، قابل پيش بيني نيست. يک مبارزه اجتماعي است و در آن قدرت، حرف اول را مي زند. ….. ما همانگونه که به درستي مبارزه زنان، جوانان، کارگران، معلمان و ساير اقشار مردم را در همين نظام جمهوري اسلامي تائيد و تقويت ميکنيم با همين روش به مبارزه براي انتخابات آزاد برخورد مي کنيم. ….هيچ مبارزه اي در جامعه، بدون عبور از اين مراحل، که همگي در چارچوب نظامند، به فراتر از نظام گذر نمي کند. براي خراب کردن ديوار نظام موجود، ابتدا مبارزه در چارچوب آن آغاز مي شود و سپس در مراحل بعد است که با رشد جنبش، از آن عبور ميکند.” جنبشي براي اصلاح رژيم با جنبشي که در چشم انداز آينده مي تواند از رژيم عبور کند خيلي متفاوت است. من در عموم نوشته ها و گفته هايم بر امکان عبور اين جنبش از رژيم تاکيد کرده ام. احمد آزاد پس از اينکه فرض نادرستي را به من نسبت داده است آنگاه از من پرسيده است “در برابر جنبشي براي اصلاح رژيم چه بايد کرد”. از آنجا که فرض او را غير واقعي مي دانم پاسخ بدان را منتفي دانستم.

پرسش دوم- پرسش دوم احمد آزاد با اين مقدمه طرح مي شود: “محمد اعظمي در جائي توصيه مي‌کند که اتوريته‌هاي اصلي اين جنبش، که همانا موسوي و کروبي باشند، را بايد تقويت کرد……مبناي استدلال اين توصيه بر اين است که اين دو در مقابل استبداد ايستاده‌اند و تقويت نيروي ضد استبداد براي تضعيف رژيم در جهت منافع مردم است. اما ظاهرا خود وي باور ندارد که اين دو، موسوي و کروبي، آدم‌هاي دمکراتي باشند، چرا که بلافاصله تاکيد مي‌کند که مخالفت با استبداد دليلي بر دمکرات بودن نيست…” سپس با نسبت دادن احکام نادرست به من وارد توضيحاتي مي شود که به دليل عدم انسجام به آشفته شدن مفهوم انجاميده است. در پايان سئوال خود را اينگونه طرح کرده است: ” پرسش اين است که چرا انرژي و توان يک مبارزه مردمي براي آزادي و دمکراسي را بايد صرف تقويت چهره‌هاي سياسي کنيم که خودمان هم در دمکرات بودن آنها شک و ترديد داريم؟ چه نيازي به اين کار است؟”
سخن من اين بوده است:” اتوريته اصلي را در اين جنبش موسوي و کروبي دارند. ايستادگي آنها در برابر استبداد، جنبش مردم را تقويت کرده است. بايد توجه کنيم که مبارزه با استبداد حاکم، راه مبارزه براي دموکراسي و آزادي را هموار مي کند. از اينرو هر نيروئي که افکار و رفتار حکومت کنوني را از زاويه دفاع از حقوق مردم مورد اعتراض قرار دهد نيرويي است ضد استبداد. تقويت نيروهاي ضد استبداد براي تضعيف رژيم حاکم با منافع عمومي مردم ايران سازگار است. هر چند که الزاما يک نيروي ضد استبداد به دليل ضديتش با استبداد، دموکرات نيست.” معناي آن اين است که اولا موسوي و کروبي در برابر استبداد ايستاده اند.ثانيا ايستادگي آنها از زاويه دفاع از برخي حقوق مردم و جنبه هائي از آزادي ها بوده است.ثالثا کروبي و موسوي را هنوز نمي توان نيروهايي دموکرات به حساب آورد. پس با آنها نمي توان براي استقرار دموکراسي، در يک تشکل متحد شد. براي روشن شدن ذهن احمد آزاد بگويم که نه اين دو با اين مختصات که برشمردم، حتي شکاف در درون حکومت مستبد هم به سود مردم است. يک نيروي سياسي که فقط در پي طرح آرمان ها و آرزوهاي خود نباشد موظف است به سهم خود سياست هائي را اتخاذ کند، که به فراخ تر کردن شکاف در درون حکومت بيانجامد. غير اخلاقي ناميدن اين سياست ها چندان مسئولانه نيست. احمد آزاد در رابطه با سياست مورد نظر من مي گويد: “اين سياست… يک وجه کاملا غير اخلاقي دارد، بدين معني که ظاهرا در سياست هدف وسيله را توجيه مي‌کند و ما براي رسيدن به هدف خود مي توانيم با شيطان هم همکاري کنيم”
براي اينکه بحث بتواند روي تفاوت ها متمرکز شود لطفا احمد آزاد بگويد که آيا موسوي و کروبي در اين يکساله در برابر استبداد ايستادگي کرده اند يا نه؟ دوم اينکه اين ايستادگي به سود مبارزه مردم بوده و يا به پيشرفت جنبش ضربه زده است. و بالاخره يستادگي و يا تسليم آنها براي ما و براي جنبش مردم تفاوتي دارد يا نه؟ البته به اين سئوالات احمد آزاد پاسخ هاي متفاوتي داده است، که در ادامه به آن خواهم داشت.
اما در رابطه با سئوالي که طرح شده يعني: ” چرا انرژي و توان يک مبارزه مردمي براي آزادي و دمکراسي را بايد صرف تقويت چهره‌هاي سياسي کنيم که خودمان هم در دمکرات بودن آنها شک و ترديد داريم؟ چه نيازي به اين کار است؟”
من بر اين باورم که نيروهاي دموکراتيک جامعه، با چگونگي حضور و کيفيت فعاليتشان در جنبش، تقويت يا تضعيف مي شوند. ما عليه استبداد و براي انتخابات آزاد هم اشتراکات و هم افتراقاتي با اين دو داريم. متدي که من از آن دفاع مي کنم اين است که کيفيت دخالت سياسي خودمان را براي حضور در جنبش بايد تقويت کنيم. فکري که به جاي اين، تمام فکر و ذکرش تضعيف رقيب است، در خدمت تضيف استبداد قرار نمي گيرد. بگذار آقاي موسوي و کروبي در همان حد و اندازه اي که با جنبش مردم همراهي مي کنند تقويت شوند. و در جاهائي که از مسائل دموکراتيک فاصله دارند زير سئوال و زير فشار قرار گيرند. مشکل تفکري که احمد آزاد از آن دفاع مي کند، اين است که تقويت برنامه خود را با تضعيف رقيب دنبال مي کند. به جاي اينکه خود را بالا ببرد مايل است رقيب را پائين کشد. اساسا اين نگاه نفي گرايانه حاصل استبداد تاريخي است که نفي در آن بيش از اثبات ارزش زاست. چرا که نفي استبداد يکي از والاترين ارزش هاست. اين فکر فقط با رقيب رفتارش اينگونه نيست. با خود ما هم با همين متد برخورد مي کند. نگاه کنيد به متد اين رفيق با مطلب من. او به دنبال يافتن کلمه اي نادقيق است تا آن را پيراهن عثمان کند. حتي آنجا هم که چنين اختلافي نمي بيند چون نفي برايش ارزش دارد، ناخودآگاه، احکامي غير واقعي را به نوشته من نسبت مي دهد تا به عنوان مخالف بتواند برآمد کند. براي نمونه او پشتيباني من از ايستادگي موسوي و کروبي را زير سئوال مي برد و يک وجه آن را، غيراخلاقي ميداند و نتيجه مي گيرد که اين همان هدف وسيله را توجيه کردن است که به همکاري با شيطان مي رسد. اما فراموش مي کند که خود او درست همين حرف را در مطلبي با عنوان « از شعار “موسوي راي منو پس بگير” تا “جمهوري ايراني”» تکرار کرده است. او در اين باره نوشته است: ” در حال حاضر جنبش با يک پيچيدگي مواجه است: از يک سو ادامه مقاومت موسوي، کروبي، اصلاح طلبان، کارگزاران و ديگر جناحهاي معترض درون حکومت موجب تشديد شکاف در حکومت و به سود مبارزه مردم است. از اين مقاومت بايد حمايت کرد…..”
توجه مي کنيد حمايت احمد آزاد از مقاومت موسوي، کروبي، اصلاح طلبان، کارگزاران و ديگر جناح هاي معترض درون حکومت” پسنديده و اخلاقي است. و لابد به تقويت چهره هائي چون موسوي و حتي رفسنجاني نمي انجامد و همکاري با فرشتگان بايد تلقي شود، اما پشتيباني من از ايستادگي کروبي موسوي چهره آنها را تقويت کرده و غير اخلاقي مي شود و همکاري با شيطان است؟

پرسش سوم احمد آزاد در رابطه با اين حکم است که گفته ام، حکومت به اقداماتي متوسل شده که در سي سال گذشته بي سابقه بوده است، از جمله اعدام هاي اخير. او ميگويد اتفاق جديدي نيافتاده و حکومت سي سال است که کشتار مي کند. من هم با احمد آزاد موافقم. من نگفته ام در اين سي سال سرکوب نکرده است. بند اول نوشته ام به علل سر برآوردن جنبش پرداخته است و در همين رابطه به عملکرد سي ساله حکومت در همه زمينه ها از جمله سرکوب اشاره دارد. بنابراين من هم موافقم که سرکوب جديد نيست، عمري به درازاي عمر حکومت دارد. اما ويژه بودن اين دور سرکوب در اين است که به شکل گسترده اي، بخشي از هواداران و بنيان گذاران خود حکومت را زير تيغ برده است. اغلب زندانيان سرکوب شدگان در اين دور را وزرا و وکلاي همين حکومت تشکيل مي دهند. هر چند به اين مساله هم در نوشته اشاره کرده ام، اما فرمولبندي نوشته من از دقت برخوردار نيست و باعث بروز چنين ابهام و پرسشي شده است.

پرسش چهارم احمد آزاد در ارتباط با بخشي از نوشته من است، که مقايسه اي دارم بين موسوي و کروبي با خاتمي در دوره اصلاحات. من تفاوت اصلي را در شيوه برخورد آنها با مردم در مبارزه ديده ام. من اشتراکات نگاه آنها به حکومت ديني را نخواسته ام عنوان کنم. اساسا موضوع نوشته من نبود.
او پس از نقل جملاتي از من چنين سوال مي کند: ” محمد اعظمي مقايسه اي دارد بين خاتمي و «اتوريته‌هاي جنبش سبز»،موسوي و کروبي. سوال اين است که اين مقايسه براي چيست؟ و قرار است که چه چيزي را اثبات کند؟ آيا نوع نگاه موسوي و کروبي به مردم با نگاه خاتمي متفاوت است؟ به چه دليل؟ صرفا به اين جهت که خاتمي از شعارهاي خود عدول کرد و اينان شعارهاي راديکالتري را مطرح مي‌کنند؟ مگر در زمان رياست جمهوري خاتمي، کروبي (رئيس مجلس) و مير حسين موسوي (مشاور ويژه رئيس جمهور) شريک نگاه خاتمي به مردم نبودند؟” آنچه که من طرح کرده ام ارتباط با شيوه مبارزه آنها دارد. او سئوال کرده است که آيا نوع نگاه اينها به مردم متفاوت بوده است؟ من نگاه اينها به مردم را به لحاط برنامه اي، مد نظر قرار نداده ام، آنها را از زاويه روش برخورد با مردم سنجيده ام. من نوشته ام:” آنچه که امروز در حرکت موسوي و کروبي وجود دارد اما ديروز، در حرکت اصلاح طلبان و خاتمي مشاهده نمي شد، نه برنامه آنها، مهمتر و حياتي تر از آن، شيوه برخورد و تکيه گاه مبارزه آنهاست.” بنابراين با صحبت احمد آزاد موافقم که نگاه آنها به حکومت ديني در يک چارچوب است، افزون بر اين باز با احمد آزاد موافقم که شرايط در قدرت بودن خاتمي و موقعيت اين دو نيز تفاوت دارد. حتما بايد بدان توجه نمود. اما من راز پيشرفت و پسرفت آنها را در مقايسه با يکديگر باز گفته ام. اين مقايسه که از زاويه روش صورت گرفته، بدين خاطر اهميت دارد که با توجه بدان مي توان تا حدي مسير حرکت آنها را ديد. اينکه احمد آزاد پيش از انتخابات در کنگره “سازمان اکثريت” ميرحسين موسوي را نماينده نظام اعلام نمود و با تصريح و قطعيت از او به عنوان رئيس جمهور آينده نام برد سپس در موضع گيري بعدي، چند روز پس از تقلب بزرگ، در مطلبي با عنوان “خامنه اي اتمام حجت کرد، اکنون توپ در زمين اصلاح طلبان است” به نظر ديگري رسيد و نوشت ” اکنون وضعيت حرکت مردم در روزهاي ديگر به تصميم «اصلاح طلبان» و همراهي شان با مردم و يا کنار کشيدن و دفاعشان از نظام بستگي دارد. منطق حکم مي‌کند که اصلاح طلبان در اين مرحله، براي حفظ نظام و از دست ندادن موقعيت کنوني خود، از رودررويي با جناح خامنه‌اي به‌پرهيزند…” تا اينکه حدود سه ماه بعد از انتخابات، در موضع گيري ديگري از مقاومت او و حمايت از مقاومتش سخن گفت، امروز هم در نوشته اش بگونه اي برخورد کرده است که دفاع از مقاومت آنها نکوهيده دانسته است.
به نظر من اين زيگزاک ها همه نشان از تحليل غلط و درک نادرست از سير حرکت انها دارد. بنابراين در پاسخ به اين سئوال که مقايسه موسوي و خاتمي براي چيست، بايد بگويم مقايسه بدين خاطر صورت گرفت که تا حدي سير حرکت آنها را در آينده –تا آنجا که به اين روش تکيه به مردم پايبند بمانند- نشان مي دهد. به همين علت در آن مطلب نوشته ام در گذشته خاتمي از اين دو بسيار جلوتر بود. به خيال خودم راز آن پسرفت و اين پيشرفت را شيوه برخورد به مبارزه مردم دانسته ام.

پرسش پنجم: احمد آزاد در رابطه با جنبش سبز مي گويد: ” حضور در جنبش يعني چي؟ به چه چيز ميگوئيم حضور در جنبش و چه اقداماتي از نظر وي به معني در افتادن با اين نشان است؟ مثلا اگر کسي در تظاهرات‌ها شرکت کند، شعار «مرگ بر ولايت فقيه»، «مرگ بر ديکتاتور» سر دهد، ولي دستمال سبز به گردن نبندد، …..، از نظر محمد اعظمي درون اين جنبش هست يا نه؟ چه اقداماتي به نظر محمد اعظمي به معني خروج از جنبش است؟ ياران چپ و دمکرات محمد اعظمي چه مي‌کنند که جنبش سبز تضعيف مي‌شود و گستردگي آن زير سوال مي‌رود”
من در مطلب خود به روشني نظرم را بيان کرده ام. گفته ام اختلاف در اساس بين کساني که رنگارنگي جنبش کنوني را مي پذيرند، مضموني نيست. عموما روي رنگ صف بندي مي کنند. سخن من اين است روي اين رنگ نبايد حساسيت نشان داد. نبايد به دليل وجود يا عدم وجودش در يک اکسيون شرکت کرد يا آن را تحريم نمود. گفته ام که حضور ما در حرکاتي که نشان سبز دارد منجر به رنگين کماني آن خواهد شد. تاکيدم اين است که نشاني است که برد تبليغي پيدا نموده است. مي گويم تلاش نکنيم اين نشان را برداريم. بکوشيم مضمون آن رنگارنگ شود. سئوال شده است ياران چپ چه مي کنند که باعث تضعيف جنبش مي شود. مي گويم تبليغ منفي مي کنند. مي گويم نشان سبز را دو دستي تقديم آن جرياناتي مي کنند که آنها هم از زاويه ديگري، رنگ سبز را به يک ايدئولوژي مبدل کرده اند. اين “ياران”در تشکيلات ما حضورشان بسيار کمرنگ است. اما بخشي از ما هنوز به ترديد به اين نشان نگاه مي کنيم. اين ترديد حضور ما را آنجا که خود سازمانگر نيستيم سست مي کند و ما را در حاشيه قرار مي دهد و تا حدي تماشاگر صحنه مي کند.

پرسش ششم: احمد آزاد پرسيده است با توجه به اينکه امکان تحول دموکراتيک وجود ندارد بنابراين: ” نه تنها انتخابات آزاد، بلکه هر خواست دمکراتيک ديگري هم در اين حکومت با همين مشکل مواجه است. به ديگر سخن مبارزه مردم براي استقرار دمکراسي و آزادي در ايران در تمام زمينه‌ها با سد حکومت توتاليتر مذهبي مواجه بوده و ناگزير از مبارزه در تمامي عرصه‌ها است. …. پرسش اين است که چرا در اين بين مبارزه براي انتخابات آزاد برجسته مي‌شود؟ اگر انتخابات آزاد مثل ديگر حقوق دمکراتيک در اين حکومت ناممکن است، چرا بايد در سرلوحه خواسته‌هاي مردم قرار گيرد؟در جمهوري اسلامي دستيابي به برخي خواسته هاي دموکراتيک امکان پذير است. اما انتخابات آزاد با اين ساختار و اين قانون اساسي ناممکن است. بنابراين، همه خواسته هاي دموکراتيک را نبايد به لحاظ امکان تحقق شان، هموزن دانست. احمد آزاد چون مشکل همه را يکسان مي داند پرسيده است به چه دليل مبارزه براي انتخابات آزاد را برجسته مي کنيد. پاسخ اين سئوال به نظر من در همان نوشته ابهامي ندارد و به اندازه کافي گوياست:
“در ارتباط با ضرورت و اهميت اين شعار بايد گفت که ما نيازمنديم که در جامعه هر گرايش و فکري امکان طرح نظر خود را داشته باشند تا در نهايت با راي، تکليف اين نظرات روشن شود. بدون وجود يک چارچوب دموکراتيک نمي توان به راه حلي نهايي براي پاسخگوئي به مسائل اجتماعي رسيد. و اين چارچوب دموکراتيک حاصل نمي شود مگر اينکه همه افراد و جريانات تن به داوري صندوق راي بدهند و از طريق انتخابات آزاد با يکديگر تعيين تکليف کرده به شکل مسالمت آميز قدرت را جابجا کنند.”
تقريبا مشابه اين پاسخ در بيانيه کميته مرکزي سازمان که با عنوان “پيرامون تحولات سياسي ايران و چشم انداز هاي آن” منتشر شد نيز، منعکس شده است. در آنجا آمده است:” جنبش اعتراضي بايد شعارهاي عام و فراگير خود را پيدا کرده و بتواند بيشترين نيروي اجتماعي را حول آن بسيج کند. خواست برکناري احمدي نژاد و دفاع از انتخابات آزاد مي تواند به شعارهاي فراگير تبديل شود” با اين حکم احمد آزاد موافق بوده است. روشن نيست چرا در رابطه با علت برجسته شدن اين شعار در نوشته من، برايش پرسش انگيز شده است.
21 خرداد 1389