توضيحاتي پيرامون «تزها»، پاسخي به برخي پرسش ها

محمد اعظمي

پس از انتشار مطلب “تزهائي در رابطه با جنبش سبز و چشم انداز آن” رفيق عزيزم احمد آزاد طي يادداشتي که با نقد همراه شده بود، پرسش هائي را طرح نمود. من کوشيدم در مطلبي، پاسخم را بنويسم. اکنون احمد آزاد دوباره، مطلبي نوشته است پيرامون پاسخ هاي من با عنوان :” ادامه گفتگو پيرامون تزهائي در رابطه با جنبش سبز “، که تا اندازه اي بحث را مشخص تر نموده است. من در اين نوشته ضمن توضيحات خود، پرسش هائي هم طرح کرده ام. اميدوارم با پاسخ هاي روشن، امکان گفتگو پيرامون موضوعات مورد اختلاف بهتر فراهم شود. احمد آزاد در مقدمه نوشته خود، چنين مي گويد:” هدف من از طرح اين سوالات دقيقا باز کردن نکاتي براي بحث روشن تر در کنگره سازمان بود. قصد من نقد مقاله رفيق نبود، ولي متاسفانه محمد اعظمي بيشتر به توضيح مقاله خود پرداخته تا پاسخ به پرسشهاي طرح شده…” از آنجا که در اين مطلب نيز باز به “توضيح مقاله خود” خواهم پرداخت، لازم ديدم تاکيد کنم که اساسا بحث و پرسش احمد آزاد روي مقاله من بوده است، نه چيز ديگري. از اينرو ناگزيرم آن مقاله را اگر خوب فهم نشده يا از جانب من اشتباه نوشته شده است، دو باره تشريح کنم. در واقع چون سئوال از مقاله من بود، طبيعي است آن را توضيح دهم. بنابراين درک نمي کنم مشکل و ايراد اين کار در چيست؟ افزون بر اين من در لابلاي توضيحات خود به پرسش ها، پاسخم را داده ام. احمد آزاد مي تواند آنها را قابل قبول نداند، اما طرح اينکه پاسخ نداده ام براي من قابل فهم نيست. اما موضوع بحث:
احمد آزاد در رابطه با جنبش اعتراضي کنوني مي گويد:” ار نظر من اين يک جنبش مطالباتي است، در ادامه ديگر جنبشهاي مطالباتي در طول سي و يکسال گذشته در ايران. اين جنبش خواسته هايش، آزادي و دمکراسي، را در مقابل حکومت قرار داده است. از اين زاويه نه يک جنبش اصلاح طلبانه است و نه يک جنبش براندازي. چگونگي پاسخ حکومت به اين خواسته ها، توازن قوا درجامعه و نوع مبارزه مردم، قرارگيري آن در چارچوب رفرم يا انقلاب را تعيين ميکند.”
بنابراين ارزيابي، پرسش من اين است که اولا سطح مبارزه اين جنبش با توجه به پارامترهايي برشمرده شده، در چارچوب رفرم قرار دارد و يا در چارچوب انقلاب و ثانيا جنبش اصلاح طلبانه يعني چه؟ و تفاوت آن با جنبش مطالباتي در چيست؟ روشن کردن اين مساله از اين نظر مهم است که احمد آزاد معتقد است که«جنبش سبز» يک جنبش اصلاح طلبي است و جنبش اعتراضي مردم يک جنبش مطالباتي». انتظار دارم به اين سئوالات بدون توجه به نظرات من پاسخ گفته شود. طبعا خوشحال خواهم شد ايرادات و اشکالات نظرم را هم بشنوم. اما پاسخ به پرسش هاي طرح شده، در لابلاي برخورد با نظرات، پاسخ را کدر و غير شفاف مي کند.
در باره اين پرسش ها خود چنين مي انديشم: جنبش کنوني که ريشه در سي سال مقاومت و مبارزه مردم عليه جمهوري اسلامي دارد، خصلتي ضد استبدادي با جهت گيري هاي آزاديخواهانه دارد. در حال حاضر سطح مبارزه مردم در اساس از چارچوب رژيم جمهوري اسلامي فراتر نرفته است. هر چند که سطح خواسته عمومي مردم از چارچوب ساختار و قانون اساسي جمهوري اسلامي گذشته است. يعني امروز سطح خواسته هاي مردم با سطح مبارزه آنها يکسان نيست. به نظر مي رسد در مباحث، اين دو، در گفته ها و نوشته ها تفکيک نمي شوند. براي نمونه در اواخر دوره شاه سطح مبارزه مردم با خواست مردم در يک سطح قرار داشت. هر دو از چارچوب رژيم شاه گذر کرده بودند. هيچ اصلاحي مردم را راضي نمي کرد. حتي انحلال سازمان امنيت، آزادي مطبوعات و تغيير کابينه ها … هيچکدام مورد قبول مردم قرار نگرفت. اما اينکه طرح کرده ام:« جنبش کنوني در کليت اش هنوز در چارچوب رژيم جمهوري اسلامي مبارزه را دنبال مي کند» منظورم “توضيح واضحات” نبود. اين حکم را براي بيان سطح مبارزه مردم مورد تاکيد قرار داده ام. دليل آن هم اين است که هنوز آقاي موسوي و اصلاح طلبان، که يکي از اتوريته هاي اصلي اين جنبش اند، مبارزه را در چارچوب جمهوري اسلامي دنبال مي کنند. و بخش قابل توجهي از مردم نيز، با آنها همراهند و در اين سطح به ميدان آمده و مبارزه مي کنند. هر چند خواسته هاي بخشي از همين ها و بسياران ديگري از اقشار و طبقات مردم ، بيش از آن چيزي است که در برنامه هاي کنوني اصلاح طلبان و آقايان موسوي و کروبي انعکاس يافته است. اين خواسته ها از ظرفيت ساختار و قانون اساسي اين رژيم فراتر مي رود. معناي سخنم اين است که مردم به لحاظ خواسته ها از چارچوب اين ساختار و قانون اساسي رژيم فراتر رفته اند، اما هنوز سطح مبارزه شان از اين چارچوب نگذشته است.
افزون بر اين، در رابطه با اتلاق “جنبش اصلاح طلبانه” به اين جنبش، من پيش از اين گفته ام، مبارزه براي اصلاح حکومت يک مقوله است و مبارزه براي اصلاحات در اين حکومت، مقوله ديگر. گمان من اين است که مبارزه براي اصلاحات، همان مبارزه براي مطالبات است. هدف اين مبارزه، دستيابي به خواسته هاست، درگيري با قدرت حاکم نيز از اين زاويه صورت مي گيرد. در حاليکه در مبارزه براي اصلاح حکومت، اصل بر مفروض انگاشتن ظرفيت اصلاح پذيري حکومت گذاشته مي شود، براي گذار به دموکراسي. در واقع در اين مشي سياسي، اصلاح حکومت در مرکز توجه قرار دارد و دستيابي به مطالبات از اين منشور دنبال گرفته مي شود.
انتظار دارم دوستان ديگر بگويند که تفاوت اصلاحات، مطالبات و رفرم و…در چيست و از آن چه تعريفي دارند. آيا از طرح مبارزه براي رفرم و براي اصلاحات همان اصلاح طلبي را مد نظر دارند؟

احمد آزاد در ادامه گفتگوي خود بحث تضعيف و يا تقويت اصلاح طلبان را طرح کرده و مطرح نموده است که او نه خواهان تقويت و نه خواهان تضعيف آنهاست. سپس به توضيحاتي در رابطه با سه ديدگاه در رابطه با نقش و جايگاه اصلاح طلبان در رابطه با تحولات آينده ايران اشاره کرده است. و به گونه اي سخن گفته است که گويا بحث اساسا پيرامون اين مسائل درگرفته است. يکي از محورهاي بحث، سياست ما در قبال موسوي و کروبي بود. در همين ارتباط سئوالاتي طرح کرده بودم که بدون پاسخ ماند. در اينجا مجددا آنها را تکرار مي کنم:
آيا موسوي و کروبي در اين يکساله در برابر استبداد ايستادگي کرده اند يا نه؟ دوم اينکه اين ايستادگي به سود مبارزه مردم بوده و يا به پيشرفت جنبش ضربه زده است. و بالاخره ايستادگي و يا تسليم آنها براي ما و براي جنبش مردم تفاوتي دارد يا نه؟
در ارتباط با موضوع مورد گفتگو لازم مي دانم يادآوري کنم که انتقاد احمد آزاد به نوشته من اين بود که “چرا انرژي و توان يک مبارزه مردمي براي آزادي و دمکراسي را بايد صرف تقويت چهره‌هاي سياسي کنيم که خودمان هم در دمکرات بودن آنها شک و ترديد داريم؟ چه نيازي به اين کار است؟”
سخن من چه بود؟ گفتم:” اتوريته اصلي را در اين جنبش موسوي و کروبي دارند. ايستادگي آنها در برابر استبداد، جنبش مردم را تقويت کرده است.” و بعد در همان مطلب اين سياست را چنين توضيح دادم.” معناي آن اين است که اولا موسوي و کروبي در برابر استبداد ايستاده اند.ثانيا ايستادگي آنها از زاويه دفاع از برخي حقوق مردم و جنبه هائي از آزادي ها بوده است.ثالثا کروبي و موسوي را هنوز نمي توان نيروهايي دموکرات به حساب آورد. پس با آنها نمي توان براي استقرار دموکراسي، در يک تشکل متحد شد.” در آن بحث احمد آزاد سياست مد نظر مرا نقد کرده و گفت: اين سياست… يک وجه کاملا غير اخلاقي داردو ..
بحث اصلي ما اين بود. در همين ارتباط بود که من نوشتم: شما در حالي که نه تنها از مقاومت و ايستادگي موسوي، بلکه از مقاومت کارگزاران و ساير اصلاح طلبان حمايت مي کنيد چرا به مقاله من حمله کرده ايد.
حال سوال اين است که آيا اين حکم -يعني حمايت از مقاومت موسوي و..- را پس گرفته ايد؟ اگر آري آن را با دلايل اعلام کنيد. اگر نه، به چه دليل موضوع صحبت عوض شده است ؟ ما اختلافي روي تفاوت معناي “تقويت” و “تضعيف” نداريم. بحث من در آن نوشته پيرامون يک متد بود که در حاشيه بحث اصلي و به شکل فرعي، بدان پرداخته بودم. بحث من روي نگاه چپي بود که در جريان مبارزه با استبداد قد علم کرده و به دلايلي نفي، بيش از اثبات، برايش ارزش زاشده است. چپي که به جاي ديدن اشتراک و افتراق و تکيه بر اشتراکات، افتراق برايش برجسته مي شود. البته از طرح اين بحث، نقدي به نگاه احمد آزاد هم ، داشتم، که در اينجا پرداختن بدان را خارج شدن از بحث اصلي مي بينم و آن را به فرصت ديگر واگذار مي کنم. بحث اصلي ما اين بود که ايستادگي اصلاح طلبان براي جنبش مثبت است يا منفي؟ بايد از آن پشتيباني کرد يا آن را رد نمود. البته سکوت هم راه حلي است. اما راه حلي براي جرياناتي که مايل به سياست ورزي نيستند. يک حزب سياسي اگر پيرامون رويدادها، لب به سخن هم، نگشايد، از او پرسش مي شود. سازمان ما در اين زمينه چه بايد بگويد؟ من نظرم را گفته ام، شما بالاخره چه مي گوئيد؟

محور ديگري که بهتر است نظرمان را پيرامون آن روشن کنيم اين است که چرا موسوي که به قول احمد آزاد به اندازه خاتمي هم اصلاح طلب نبود، امروز در مکاني مي ايستد که اعدام را هم مورد انتقاد قرار مي دهد. خواسته هائي را پيش مي کشد که هيچ ربطي به اين قانون اساسي ندارد و با آن در تناقض آشکار قرار دارد. آيا اين فقط با رانده شدن از قدرت قابل توضيح است؟ مگر کم نيستند افرادي که از قدرت رانده شده و لب فرو بسته، خانه نشين شده اند؟ احمد آزاد ايستادگي اينها را فقط با اين مساله توضيح مي دهد. او در توضيح اينکه چرا موسوي را نماينده رژيم جمهوري اسلامي و رئيس جمهور آينده ايران معرفي کرده بود نوشته است:
” اشتباه ارزيابي من به تغيير روش اصلاح طلبان برنمي‌گشت، بلکه در ارزيابي از سياست‌هاي جناح خامنه اي- سپاه خطا صورت گرفته بود. …. جناح خامنه اي- سپاه نشان دادند که در پي قبضه کامل قدرت هستند و سر سوزني نمي‌خواهند با هيچ جناحي قدرت را تقسيم کنند. ارزيابي غلط من، نه ناشي از تغيير روش اصلاح طلبان و حسين موسوي (آن گونه که رفيق محمد اعظمي تحليل کرده است) ، که ناشي از فقدان يک شناخت دقيق از نيروي مسلط در حکومت اسلامي بود. من هنوز هم معتقدم که اگر جناح مسلط در حکومت، براي آرام کردن اوضاع، آماده تقسيم قدرت، ولو اندک، هم بشود، اصلاح طلبان با سر مي‌دوند.”
اين توضيح فقط يک جنبه اشکال را بيان کرده است. اين نگاه هنوز هم براين حکم پافشاري مي کند که اگر خامنه اي کمي کوتاه مي آمد اصلاح طلبان با سر مي دويدند. در اين نگاه به موقعيت اقتصادي و سياسي و منافع هنگفتي که سپاه و امنيتي هاي رژيم در اين دوره کسب کرده اند، توجه نشده و صف بندي ها ساده تصور شده است. رد پاي درک نادرست از اين صف‌بندي ها يکماه بعد چنين ادامه پيدا کرده است:
“.. منطق حکم مي‌کند که اصلاح طلبان در اين مرحله، براي حفظ نظام و از دست ندادن موقعيت کنوني خود، از رودررويي با جناح خامنه‌اي به‌پرهيزند…”
در حکم پيشين احمد آزاد اعلام کرد که ارزيابي اشتباه به سياست هاي جناح خامنه اي-سپاه بر مي گشت. در اين ارزيابي موضوع به اصلاح طلبان برمي گردد که ادعا شده است براي حفظ نظام و از دست ندادن موقعيت کنوني خود، از رودررويي با جناح خامنه‌اي مي پرهيزند. خوب ديديم که چنين نشد. بنابراين اشکال ديد فقط به ارزيابي از خامنه اي –سپاه برنمي گردد به اصلاح طلبان هم اصابت مي کند. اگر آن موقع روشن نبود حالا روشن است که موسوي و اصلاح طلبان هم حفظ نظام را مورد تاکيد قرار مي دهند و هم با جناح خامنه اي درگير شدند. مدتي بعد جنبش به نظر احمد آزاد پيچيده مي شود و در مطلبي با عنوان « از شعار “موسوي راي منو پس بگير” تا “جمهوري ايراني”» احکام پيشين بدون هيچ توضيحي کنار مي روند و سخن از ادامه مقاومت موسوي و کروبي و اعلام حمايت از اين مقاومت مي کند. خوب چه شد؟ منطقا قرار شد اصلاح طلبان مقاومت نکنند! چرا مقاومت کردند؟ احمد آزاد مي گويد براي اينکه از قدرت کنار زده شده اند. ولي استدلال براي مقاومت نکردن هم حفظ قدرت بود. حالا رفيق عزيزم احمد آزاد همه اين پروسه را فراموش کرده و به جاي زير سئوال بردن اين تحليل هاي نادرست و ذهني خود، به تبعيت از مثل “مرغ يک پا دارد” ادعا مي کند که اين مقاومت و ايستادگي به خاطر خروج آنها از قدرت رخ داده است. چرا براي از دست دادن موقعيت خود تسليم نشدند؟ بالاخره کدام سخن را مبنا بگيريم؟

محور بعدي بحث به جنبش سبز برمي گردد. احمد آزاد مي گويد «جنبش سبز» يک جنبش اصلاح طلبي است و جنبش اعتراضي مردم يک جنبش مطالباتي» و جنبش سبز را هم به آقاي موسوي تقديم مي کند. من پيش از اين در دفاع از جنبش سبز تقاضا کرده بودم که به اين سئوال پاسخ داده شود: تفاوت “جنبش سيز” با تشکل “راه سبز اميد” چيست؟ مي دانيم آقاي موسوي و يارانش تشکل “راه سبز اميد” را بعداز تقلب در آراء و سربرآوردن جنبش معروف به سبز، اعلام نمودند. پيش از تشکيل راه سبز اميد، جنبش سبز وجود داشت. امروز آقاي موسوي در بيانيه شماره 19 خود، با احتياط و در لابلاي احکام آن، همين حرف احمد آزاد را مي زند. من مي گويم آقاي موسوي و رفيق عزيز احمد آزاد هر دو با اين سخنان جنبش کنوني يعني جنبش سبز را، تضعيف مي کنند. يکي از موضع اصلاح طلبانه و ديگري از موضع چپ. حرف من اين است که بخش وسيعي از اين جنبش سبز، کل اين نظام مدافع تبعيض را نمي خواهند، اما همين نيرو در صفوف جنبش حضور فعال دارد و با نشان سبز ظاهر مي‌شود. اين نيروي وسيع را به نام موسوي ثبت نکنيم. اتفاقا برخلاف برخي سخنان رايج، تکرار ادعاهاي غيرواقعي آقاي موسوي، معنائي جز دنباله روي از او ندارد. اين هم يکي از ايرادات ديگري است که آقاي موسوي هرازگاهي بسته به شرايط غليظ تر يا رقيق تر از خود نشان مي دهد. بايد عليه آن به پا خاست نه اينکه در تائيد و تثبيت آن، با او هم زبان شد.
محور ديگر بحث به انتخابات آزاد و نقش و جايگاه آن در مشي سياسي ما بر مي گردد. از آنجا که در نظر دارم در رابطه با مطلب گروه تدارک سياسي کنگره نهم سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران که با عنوان “تحليل اوضاع سياسي، چشم انداز و سياست هاي ما” نکاتي را طرح کنم و يکي از آنها به انتخابات آزاد برمي گردد، بحث پيرامون اين موضوع را به آن مقاله مي سپرم.
چهار شنبه ۱۶ تير ۱۳۸۹ برابر ۷ ژوييه ۲۰۱۰