نقدی بر يک بيانيه

بيژن بيقرار

چهار شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۷ – ۱۲ نوامبر ۲۰۰۸

همه از دست غير مي نالند
سعدي از دست خويشتن فرياد

بيانيه مشترک دو سازمان “اتحاد فداييان خلق ايران” و “فداييان خلق ايران (اکثريت)” پيرامون کتاب “چريک هاي فدايي خلق”، بيانگر نظر اين دو سازمان درباره انتشار اين کتاب، ميزان اعتبار مطالب و انگيزه هاي انتشار آن است. آن گونه که در آغاز بيانيه آمده است: “ما به نام دو سازمان از تبار چريک هاي فدايي خلق ايران، به خاطر مسئوليتي که در قبال گذشته خويش و پاسداشت حيثيت فداييان جان باخته داريم، بنا به وظيفه اي که براي خود در جلوگيري از تحريف و تخريب تاريخ چپ وجنبش فدايي قائليم… تاکيد و تصريح پاره اي موارد پيرامون نفس انتشار کتاب “چريک هاي فدايي خلق” و نيز اشاراتي چند به مفاد اين اثر را ضرور مي دانيم.” پس از اين مقدمه، بيانيه ضمن اذعان به اين موضوع که ” تاريخ نگاري کشور ما، در زمينه تاريخ جنبش فداييان خلق، با خلاء بزرگي روبرو است و نسل جوان کشور در رابطه با اين جنبش، با تاريخ نانوشته و يا دست کم، تاريخي کمتر مدون مواجه است”، به توضيح علل به وجود آمدن اين خلاء مي پردازد. اگرچه نويسندگان بيانيه در اينجا مي پذيرند که مسئوليت اين کمبود بزرگ بر عهده همه بازماندگان اين جنبش است، اما با پيش رفتن در اين بيانيه، خواننده در مي يابد که اين پذيرش تنها و تنها يک تعارف خشک و خالي و به منزله سپري است که وظيفه اصلي اش دفاع از بي عملي و کوتاهي سازمان هاي مربوطه در کار گردآوري و تدوين اسناد، مدارک و تاريخ جنبش فداييان و روشن کردن گوشه هاي کم تر شناخته شده و بحث برانگيز آن است. بيانيه در همين قسمت به اين موضوع اشاره مي کند که بخش اصلي رهبران و کادرهاي جنبش فداييان جان بر سر رويش و مانايي اين جنبش گذاشتند.
از همين جاست که تلاش نويسندگان براي توجيه ضعف، بي عملي و ناتواني خود و سازمان هايشان در زمينه تدوين اسناد و مدارک و تاريخ جنبش فداييان آغاز مي شود. فقدان بخش اصلي رهبران و کادرهاي جنبش فداييان که سرانجام جان بر سر آرمان هايشان نهادند، اگرچه در موقعيت کنوني، کار تدوين تاريخ اين جنبش و گزارش بسياري از تحولات آن را دشوارتر مي کند، اما به هيچ وجه نمي تواند به عنوان مانعي عمده بر سر اين کار تلقي شود. اگر قرار باشد براي هر پژوهش تاريخي مستقيما به افراد و شخصيت هاي درگير در رويداد ها مراجعه شود، تقريبا پژوهشي به انجام نمي رسد! علاوه بر اين سوالي عمومي در اينجا مطرح مي شود: بازماندگان هر چند معدود جنبش فداييان از دوران قبل از انقلاب – از هر طيف و گروه فکري – تا چه اندازه در جهت مکتوب کردن تاريخ جنبش خود، به صورت خاطره نويسي، گردآوري و تدوين اسناد و مدارک و تاريخ نگاري تلاش کرده اند؟ در اين زمينه چه کتاب ها و آثاري وجود دارد؟ حقيقت آن است که آنان در اين مورد چه به صورت شخصي و چه به صورت سازماني، کارنامه قابل قبولي ندارند. پژوهش درباره گذشته و رويدادهاي آن، کاري جدي، طاقت فرسا و غالبا کم اجر است. يک پژوهشگر جدي تاريخ، قبل از آن که از سختي کار پژوهش به دليل زنده نبودن شخصيت هاي درگير در رويداد هاي مورد مطالعه و يا کمبود اسناد و مدارک لازم شکايت کند، نخست بايد با روحي جستجوگر و مصمم، و اراده و همتي از آن جنم که در بنيان گذاران “چريک هاي فدايي خلق ايران” يافت مي شد، به نفس انجام چنين کار دشواري و ارزش آن اعتقاد داشته باشد و اين اعتقاد را در عمل و با تلاش هاي خستگي ناپذير نشان دهد. تازه بعد از اين مرحله است، که پژوهشگر با تعريف موضوع وحوزه کار و پرداختن همه جانبه به آن، تصوير کلي از مشکلات کار پژوهش پيدا مي کند. اين تصوير در جريان کار همواره دقيق تر و گويا تر مي شود، به نحوي که پژوهشگر پس از انجام اين مرحله، آناليز دقيقي از مراحل گوناگون پژوهش و مشکلات و محدوديت هاي هر مرحله خواهد داشت.
جدا از تلاش هاي پراکنده اشخاص مختلف در سال هاي اخير، هيچ گونه نشاني از خواست واقعي و تلاش عملي طيف گسترده اي از شخصيت ها و سازمان هايي که جمله خود را “از تبار چريک هاي فدايي خلق ايران” مي دانند در زمينه تدوين سيستماتيک تاريخ و گذشته شان، و يا حداقل، انجام تلاش هاي اوليه آگاهانه و هدفمند، از آن گونه که در بالا گفتيم، در دست نيست. آنان با آوردن دلايل گوناگون درباره دشواري کار، آن را تبديل به امري ناممکن در شرايط کنوني مي کنند. آيا اين شخصيت ها و سازمان ها، تمام آن چه را که در زمينه موضوع و با توجه به همه محدويت هاي موجود مي توانسته است انجام شود، انجام داده اند که خيال خود را با آوردن دلايلي مانند کمبود اسناد و مدارک و يا انحصاري بودن آنها، از بابت انجام مسئوليت ها و وظايف خود آسوده مي کنند؟ در جايي از بيانيه مشترک مي خوانيم: “ما اعلام مي کنيم که هم تاريخ نگاري و هم نقد تاريخ هاي نوشته شده، وظيفه و کار مورخان و محققان است. تاريخ نويسي از سوي دولت ها و احزاب سياسي، قطعا با شائبه برخورد گزينشي آنها با فاکت هاي تاريخي همراه مي شود و مسلما – با واسطه يا بي واسطه – زير تاثير مصالح سياسي روز آنها قرار مي گيرد…” با اعلام اين حکم، در حقيقت خيال ما آسوده مي شود که ما “در انتظار گودو” هستيم و وظيفه تدوين تاريخ و گذشته جنبش فداييان و نقد اين تاريخ، نه به عهده شخصيت ها و سازمان هايي “از تبار چريک هاي فدايي خلق ايران” بلکه در اساس، به عهده “مورخان و محققان” است.
چنين حکم در شرايط مشخص کنوني ايران، کلي و آکادميک است و گرهي از کار جنبش چپ باز نمي کند. ما در انگلستان، فرانسه و آلمان زندگي نمي کنيم، سخن از ايران است و بخش مهمي از تاريخ جنبش چپ آن. در شرايط کنوني، چپ در ايران زير سرکوب و فشار، خود را باز مي يابد. اين جنبش با شور و اشتياق در کار تعريف هويت جديد و وظايف خود است. سخن از کنجکاوي علمي در اين يا آن گوشه تاريخ ايران – که در جاي خود موجه و منطقي است – نيست. سخن از تلاش پرشور بخشي از نسل جوان اين سرزمين، در جستجوي يافتن اصل و نسب خود و ريشه هاي گم شده آن در تاريخ معاصر ايران است. اين تلاش، در حال حاضر يک پژوهش آکادميک نيست بلکه با مبارزات اين جوانان پيوندي تفکيک ناپذير دارد و بخش مهمي از آن شمرده مي شود. به همين جهت نويسندگان بيانيه مشترک، در شرايط کنوني، بيش از آنکه نگران نگارش و نقد تاريخ از ديدي حزبي و سياسي باشند – که البته در جا و موقعيت خود بايد نگران آن بود– بايد نگران بي عملي و بي توجهي سازمان هايشان نسبت به نگارش تاريخ گذشته و بررسي اين تاريخ، علي رغم همه مشکلات و محدوديت ها باشند. آنان به جاي آن که به آسمان و زمين و انواع کلي گويي ها متوسل شوند تا ضعف و کم کاري خود در اين زمينه را توجيه کنند، بهتر است به اين سوال ساده پاسخ دهند که کدام بخش از وظايف ممکن و شدني خود را در اين حوزه انجام داده اند؟
چند سطر پس از صدور آن حکم کلي اظهار مي شود: ]اجتناب اصولي ما در پرهيز از رويکرد حزبي به تاريخ نگاري و يا نقد تاريخ نگاشته شده، اما نه تنها مانع از آن نيست که نسبت به اتهامات مطرح شده در کتاب “چريک هاي فدايي خلق” – و اينجا دست کم درباره پاره اي دعاوي واهي و دور از هرگونه انصاف – ساکت نباشيم، بلکه خود را موظف مي دانيم تا در حد تکذيب جعليات هم که باشد، اشاره وار بگوييم که… [ همين جا باز بي مسئوليتي و راحت طلبي نويسندگان مقاله در برخورد به گذشته اي که خود را وابسته به آن مي دانند به خوبي آشکار مي شود. آنان در حالي که با شکايت از کمبود اسناد و مدارک و در نهايت با انتقاد نسبت تاريخ نگاري حزبي و سياسي، عملا خود را از مسئوليت سنگين تدوين تاريخ گذشه و برخورد نقادانه با آن معاف مي کنند، در هر زمان آماده اند تا به جعليات تاريخي درباره گذشته خود و ادعاهاي دور از انصاف در اين باره پاسخ دهند! آنان در واقع مي خواهند بدون آن که تر شوند شنا کنند، و يا مانند آن شاهزاده يوناني دنبال راهي شاهانه در هندسه مي گردند! وقتي سازمان هايي که خود را “از تبار چريک هايي فدايي خلق ايران” مي دانند، کار تدوين گذشته شان را در اساس به ديگران مي سپارند، با کدام استدلال منطقي انتظار دارند که حرف ها و دلايل آنها در مقابله با آنچه جعليات و ادعاهاي غيرمنصفانه مي خوانندش، پذيرفته شود؟ آيا صرف اين ادعا که ما “از تبار چريک هاي فدايي خلق ايران” هستيم، به حرف ها و دلايل آنها در موضوع هاي مورد اختلاف مشروعيت مي بخشد؟ پاسخ ما مسلما نه است. بدون تر شدن نمي توان شنا کرد!
جالب آن است که هر از چند گاه، اشخاص و يا سازمان هايي که وابسته به جنبش فداييان نبوده اند و نيستند، از ديدگاه هاي گوناگون و با انگيزه هاي متفاوت، به روايت تاريخ اين جنبش و نقد آن مي پردازند. کتاب “مازيار بهروز” با عنوان “شورشيان آرمانخواه”، کتاب “چريک هاي فدايي خلق”، نوشته “محمود نادري”، همراه با بخشي از کتاب “ايران بين دو انقلاب”، اثر “يرواند آبراهاميان”، از مهم ترين آثاري در سال هاي اخير هستند که جوانب گوناگوني از تاريخ و فعاليت هاي فداييان را در مقاطع گوناگون زماني به تصوير کشيده اند. پس از انتشار کتاب “شورشيان آرمانخواه”، بحث و اعتراضات گوناگوني پيرامون بعضي از ادعاهاي طرح شده در اين کتاب، از جانب شخصيت هاي مستقل و سازمان هايي که به نوعي خود را در مقابل تاريخ جنبش فداييان مسئول مي دانند، انجام شد. به نظر مي آيد اگر “مازيار بهروز” چنين کتابي را نمي نوشت و چنان ادعاهايي را در آن طرح نمي کرد، بسياري از حرف ها درباره برخي از جنبه هاي ناروشن و مورد مناقشه درباره جنبش فداييان گفته نمي شد و ما قاعدتا بايد منتظر مي مانديم که “مورخان و محققان” مستقل و بي طرف، پس از سال ها آنها را از زير گرد و غبار تاريخ استخراج کنند و در اختيار ما و ديگران قرار دهند! با تاييد اين روش در تاريخ نگاري، بايد تنها منتظر و اميدوار بود تا ديگراني که “از تبار چريک هاي فدايي خلق” نيستند، کتاب هايي درباره تاريخ جنبش فداييان و نقد آن بنويسند و آن گاه سازمان ها و اشخاصي که خود را از تبار اين جنبش مي دانند، مانند “اتحاد فداييان خلق ايران”، “فداييان خلق ايران (اکثريت)”، و آقايان “حيدر” و “فرخ نگهدار” و سايرين همت کنند و با موضع گيري در مقابل جعليات و تحريف هاي طرح شده در آن کتاب ها، ما را با بخشي از تاريخ فداييان آشنا نمايند! راستي آيا تمامي اين سازمان ها و اشخاصي که به گونه اي خود را وابسته به جنبش فداييان مي دانند، تا کنون سند کتبي قابل مقايسه با کتاب هايي که نويسندگان غيروابسته به اين جنبش در روايت تاريخ آن نوشته اند، به علاقمندان عرضه کرده اند؟
اما بعد. بيانيه مشترک پس از تاکيد اين مطلب که نويسندگان آن علي رغم پرهيز از رويکرد حزبي به تاريخ نگاري، در مقابل جعل و تحريف تاريخ جنبش فداييان ساکت نمي ماند، به مواردي از اين تحريف ها مي پردازد. در اينجا، بيانيه ادعاهاي نويسنده کتاب “چريک هاي فدايي خلق” درباره موضوع هايي نظير وابستگي سازمان به برخي از کشورهاي خارجي، تسلط “گانگستريسم” بر سياست ها و اعمال سازمان، تسلط نظامي گري بر سازمان با گذشت زمان و مواضع کتاب نسبت به مبارزاني نظير “حميد اشرف” را به اختصار طرح و آنها را رد مي کند. براستي سازمان هاي صادر کننده بيانيه مشترک، در زمينه بررسي موضوع هاي طرح شده در بالا که بخش هاي مهم و مورد اختلافي از تاريخ آنها را در بر مي گيرد، در سال هاي گذشته چه نوشته هايي به جنبش چپ ايران ارائه داده اند؟ آيا نقد و بررسي موضوع هاي مشخص بالا، نمي توانسته است فقط با تکيه به امکانات اين سازمان ها و ساير منابع موجود، و بدون استفاده از اسنادي که در انحصار وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي است و در حال حاضر قابل دسترسي نيست، آغاز شود و به جايي برسد؟
به هر رو صرف نظر از تحريفات و قضاوت هاي نادرست نويسنده کتاب “چريک هاي فدايي خلق” در موارد مختلف، از اوايل دهه پنجاه تاکنون، نظريات گوناگوني در مورد مسائلي چون نقش و موقعيت “حميد اشرف” در جنبش فداييان و تاثير او بر اين جنبش در دوره اي معين، و يا درگيري هاي درون سازماني و شيوه برخورد با آنها و مسائلي نظير آن مطرح بوده است. آيا اگر آناني که خود را “از تبار چريک هاي فدايي خلق” مي دانند، به جاي آن که منتظر باشند تاريخ گذشته آنان در موارد بسيار، به وسيله ديگران نوشته شود و سپس مورد اعتراض آنان قرار گيرد، خود – چه در شکل سازماني و چه در شکل شخصي- به گردآوري و تدوين سيتماتيک اين تاريخ مي پرداختند، بسياري از صاحبان غرض و مرض را حداقل در موارد اساسي مربوط به گذشته سازمان خلع سلاح نمي کردند؟ اگر آنان علي رغم تمام محدوديت ها، با پرهيز از ژورناليسم و خرده کاري در اين زمينه، کاري منظم و با حوصله را پيش مي بردند، در اساس نبايد نگران تاثير سوء کتابي ساخته و پرداخته وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي، بر اذهان و انديشه هاي نسل جديد مبارزان چپ مي بودند. در اين زمينه نه “تبار”، بلکه کار منظم و هدفمند، پژوهش و استخوان خرد کردن در راه دشوار گردآوري و تدوين تاريخ گذشته است که به حرف هاي آنها مشروعيت و اعتبار مي دهد.
بياييد تعارف را کنار بگذاريم. چهل سال پس نگارش کتاب هايي که به منزله شناسنامه جنبش فداييان و نخستين اسناد و مدارک ارزشمند در ترسيم هويت اين جنبش به شمارمي روند، کتاب هايي که در سخت ترين شرايط و با محدوديت هاي بسيار نوشته شده اند، هنوز چاپ ويراسته و پيراسته اي از اکثر آنها در داخل و خارج کشور موجود نيست. خبر تاسيس “مرکز اسناد فداييان خلق” جهت گردآوري و تدوين اسناد و مدارک جنبش فداييان که حدود يک سال از اعلام آن مي گذرد، اگر چه بسياري از علاقه مندان به تاريخ و گذشته جنبش چپ در ايران را خوشحال و اميدوار کرد، اما تاکنون گزارشي عمومي از پيشرفت کار در زمينه تاسيس اين مرکز درجايي منتشر نشده است. بنا بر اين نگراني در زمينه تحقق اين پروژه، طولاني شدن و در نهايت به فراموشي سپرده شدن آن بجاست. نبايد فراموش کرد که اين پروژه نيز حداکثر گذشته اي يک ساله دارد.
سخن کوتاه کنيم. در چند دهه اخير، سازمان ها و شخصيت هايي که خود را از تبار فداييان خلق مي دانند، به دلايل گوناگون، ازجمله عدم آگاهي حقيقي از اهميت و ارزش کار گردآوري و تدوين اسناد و تاريخ جنبش فداييان، اختلافات شخصي و محفلي، و ناتواني در پيش بردن کاري توان فرسا اما در زمان کنوني بي اجر، از اين کار غفلت، ودر بهترين حالت به بروز عکس العمل هايي در اين يا آن موقعيت بسنده کرده اند. آنان عملا نقش ستاد رد شايعات، تحريفات و جعليات تاريخ درباره جنبش فداييان را به عهده گرفته اند! ماجراي مربوط به کتاب “چريک هاي فدايي خلق” اولين اين ماجراها نيست و آخرين آنها نخواهد بود. عکس العمل سازمان هاي “اتحاد فداييان خلق ايران”، “فداييان خلق (اکثريت)، و ساير سازمان هاي وابسته به جنبش فداييان در اين زمينه را بايد در همين راستا بررسي و ارزش گذاري کرد.

(اخبار روز)