به مناسبت 8 مارس :نگاهی به روند، وضعیت کنونی و مطالبات جنبش زنان ایران

در آستانه 8 مارس، روز جهانی مبارزه و همبستگی زنان برای دستیابی به حقوقشان، قرار داریم. هرچند زنان در سرتاسر جهان هر روزه علیه ستم طبقاتی، تبعیض های جنسیتی، نژادپرستانه و خشونت و نابرابری مبارزه می کنند اما 8 مارس جایگاه ویژه ای درعرصه مبارزاتی زنان برای دستیابی به حقوق انسانی خود دارد. این روز بخصوص به نقطه عطفی در تاریخ مبارزات زنان ایران تبدیل شده است.

زنانی که 17 اسفندماه 1357 در آستانه بزرگداشت “8 مارس” با تظاهرات وسیع و چند روزه، اعتراض خود را به فرمان خمینی در رابطه با حجاب اجباری نشان دادند. به جرات می توان گفت که این حرکت یکی از اولین جنبشهای اجتماعی اعتراضی علیه حکومت اسلامی در آغاز استقرار آن می باشد.

زنان مخالف حجاب اجباری، از جمله نخستین کسانی بودند که در مقابل حکومت اسلامی و شخص خمینی آشکارا ابراز وجود کرده و با شعارهایی “نظیر ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”، مخالفت خود را با اسلامی کردن جامعه در خیابانها فریاد کردند. این فریادها اما آنچنان که شایسته بود شنیده نشد ومتاسفانه احزاب، سازمانها و نیروهای سیاسی مترقی و پیشرو و از جمله بخش مهمی از جريانات چپ با این حرکت همراهی لازم را نکردند. هرچند حکومت اسلامی تازه به قدرت رسیده در حرف و موقتا در این رابطه عقب نشینی کرد اما بر بستر شرایط سیاسی جامعه پس از آغاز جنگ و همزمان با تشدید سرکوبها از سال 60 به بعد، تهاجم وسیع به حداقل حقوق زنان شتاب گرفت و قوانین تبعیض آمیز بسیاری علیه زنان از جمله حجاب اجباری ( در پنجم مهرماه 1360) تصویب شدند.

 پس از گذشت 42 سال از آن “8 مارس” تاریخی، جا دارد نگاهی هر چند مختصر به وضعیت کنونی و مطالبات جنبش زنان ایران بیافکنیم. قبل از هر چیز بایستی یادآوری کرد که زنان به طبقات و اقشار مختلفی تعلق دارند، خواست ها و مطالبات آنان همگون و یکسان نبوده و به تبع آن جنبش زنان یکدست نمی باشد و از آنجا که در درون جنبش زنان ایران همانند جنبش زنان در سایر کشورها، دیدگاههای گوناگونی از فمینیسم وجود دارد، تحلیل از وضعیت زنان، منشاء ستم و تبعیضات چندگانه بر آنان و درجه بندی خواستها و اولویت های مبارزاتی که ارائه می شوند نیز، گوناگون و متفاوت هستند. علاوه بر این دو موئلفه، نظام سیاسی حاکم برکشور کثیرالمله ایران، رژیمی تئوکراتیک، مرکزگزا، مستبد وسرکوبگراست که علاوه بر پاسداری از سیستم سرمایه داری و پدرسالاری، با تصویب قوانین برگرفته از شریعت، تبعیض بر تمامی زنان ایران صرفنظرازخاستگاه طبقاتی و اجتماعیشان را رسمی و نهادینه کرده است. هم از این رو ارزیابی از وضعیت کنونی جنبش زنان به نوعی متاثر از موئلفه ها و ویژگی های فوق می باشد.

اما مستقل از دیدگاههای متفاوت و گوناگون، غالبا این اتفاق نظر وجود دارد که جنبش “رهایی و برابری خواهانه” زنان ایران طی 4 دهه گذشته علی رغم افت و خیزها و پراکندگی هایش، به یکی از عرصه های مبارزه دائم بخش بزرگی از جامعه با حکومت اسلامی تبدیل شده است. به عنوان نمونه در رابطه با تحمیل حجاب اجباری، میلیونها زن با مقاومت روزانه و پرداخت بهای سنگین و علیرغم بگیر وببند توسط انواع و اقسام گشت ها، اجرای کامل این سیاست ارتجاعی را آنگونه که رژیم در نظر داشت عملا با شکست مواجهه کرده اند. حکومت اسلامی با اتکا به دستگاه سرکوب و قوانین تبعیض آمیز کوشیده است فرودستی زنان را در بطن جامعه نهادینه کند اما نه تنها آگاهی های فمینیستی در بین زنان بالا رفته بلکه گفتمان برابری طلبی و به چالش کشیدن سیستم پدر سالاری در سطوح مختلف جامعه گسترش یافته و زنان بسیاری با تابو شکنی ها واز جمله با ایجاد تحولات فرهنگی در روابط خانواده ،طی این سالها، حکومت اسلامی را در بسیاری از عرصه های مختلف زندگی اجتماعی و سیاسی به چالش طلبیده اند. دراین گذر، شاهد همکاری برخی از فعالین سکولار جنبش زنان با زنان اصلاح طلب برای لغو و یا تعدیل برخی از تبعیض های قانونی (البته با حذف برخورد با مسئله حجاب از دستور کاراین همکاریها)، بودیم. اما این “امید”، اگر نگوییم “توهم” ، به ایجاد تغییر وضعیت زنان در چارچوپ حکومت اسلامی، دستاورد چندانی به همراه نداشت و برخی از این زنان بازداشت و زندانی و تعدادی نیز ناچار به خروج از ایران شدند. هرچند قوانین تبعیض آمیزشامل حال تمامی زنان ایران از جمله زنان کارگر و زنان ملیتهای ترک، بلوچ، عرب، کرد و .. می شوند اما حرکات فوق در آن مقطع با بی توجهی به وضعیت و شرایط زنان کارگر و زحمتکش و همچنین نادیده گرفتن تبعیضات چند گانه بر زنان ملیت های ایران (بدلیل تسلط دیدگاه عمدتا مرکزگرا در بخش غالب جنبش زنان)، نتوانست هم پیوندیهای لازم بین مطالبات ومبارزات اقشارمختلف زنان را بوجود آورد. در عین حال و با وجودی که این تلاشها به اهداف خود نرسیدند اما این امکان را برای زنان طبقه متوسط شهرنشین بوجود آوردند که خواسته های خود را درسطح نسبتا وسیعی درجامعه مطرح کنند.

وضعیت کنونی جنبش زنان در ایران

 در رابطه با وضعیت کنونی جنبش زنان در ایران و چنانچه یکی از مختصات جنبش های اجتماعی را نمود بیرونی و گسترده آنها بدانیم، این جنبش در سالهای اخیر، نمود بیرونی قابل توجه و پیوسته ای نداشته است و می تواند این تصور را بوجود آورد که نوعی رکود و سکون بر آن حاکم است. بدون تردید یکی از عوامل اصلی این عدم نمود بیرونی و گسست، سرکوب وحشیانه و سیستماتیک جنبش زنان همچون سایر جنبشها و حرکات اعتراضی، توسط نهادها و دستگاهای مختلف سرکوب رژیم اسلامی می باشد. اما تعداد بالای زندانیان سیاسی زن که بخاطر دفاع از حقوق زنان و یا در ارتباط با سایرفعالیت های سیاسی، اجتماعی و مدنی دستگیر شده اند، حاکی از حضور فعال زنان در عرصه های مختلف مبارزه، علی رغم سرکوبها، می باشد.

در دو سه ساله اخیر، نفی حجاب اجباری و اعتراض به آن، دامنه بیشتری پیدا کرده است. در این راستا، با اقدام شجاعانه “ویدا موحدی” در اعتراض به حجاب اجباری و تکرار آن توسط تعدادی از زنان، حرکت “دختران خیابان انقلاب” شکل گرفت. هرچند این اعتراضات عمدتا بشکل فردی و یا از جانب چند زن با هم صورت می گرفتند اما با گرفتن فيلم وپخش وسیع آن در شبکه های اجتماعی، انعکاس گسترده ای یافتند. به همین خاطر چنانچه این حرکات را بشکل زنجیره ای و به نوعی در ارتباط با هم بنگریم، شاید بتوان آن را نوعی حرکت اعتراضی جمعی، البته به صورت “مجازی” تلقی کرد. همزمان و بشکل موازی تعدادی از محافل و فعالین زنان، فعالیت های خود را عمدتا متوجه وضعیت زنان کارگر و زحمتکش نموده و حرکات مشخصی در این عرصه را نیز سازمان داده اند با این تفاوت که این بخش از جنبش زنان برای انعکاس اقدامات خود از امکانات بسیار محدودی برخوردار می باشد. یکی دیگر از نشانه های تداوم مبارزات زنان، گسترش ابعاد اعتراض به خشونتهای خانوادگی و دولتی، کودک همسری و قتل های ناموسی و به چالش کشیدن حکومت دراین عرصه ها می باشد. اقدامات و حرکتهای زنان ملیت های ایران علیه تبعیض های چندگانه و شرکت چشمگیر آنان در جنبش های مدنی نیز نمود دیگری از جاری و زنده بودن مبارزات این بخش از جنبش زنان ایران می باشد. حضورفعال زنان در سایرعرصه های مبارزاتی همچون اعتراضات کارگری، دانشجویی، پرستاران، فرهنگیان، بازنشستگان و… بخصوص در اعتراضات و خیزش های دیماه 96 و آبان ماه 98 هرچند با طرح شعارهای مشخص در ارتباط با مطالبات جنسیتی همراه نبود اما نشانگردر هم تنیدگی مبارزات زنان علیه تفکیک فاحش جنسیتی اعمال شده از جانب رژیم با مبارزات عدالت خواهانه دیگر اقشار و طبقات جامعه می باشد. همچنین بایستی در نظر داشت که امروزه نسل دیگری از زنان جوان وارد عرصه مبارزه برای حقوق خود شده اند. این زنان متعلق به نسلی هستند که با وجود رشد و نمو در دوران حکومت اسلامی، نه تنها موافق معیارها، مدل خانواده و چگونگی رابطه زن و مرد و دریک کلام “جامعه تجویزی اسلامی”، نیستند بلکه به اشکال مختلف و با ابتکارات گوناگون آن را در تمامی عرصه های فوق به چالش می کشند. در این رابطه کافیست اشاره شود که مطابق آمار غیر رسمی صدها هزار زن و مرد جوان بدون ازدواج رسمی با هم زندگی مشترک دارند. از این نمونه ها می توان نتیجه گرفت که جنبش زنان در عمق جامعه و “زیر پوست شهر” همچنان زنده و پویا می باشد.

مطالبات کنونی جنبش زنان ایران

در وضعیت کنونی، مطالبات زنان، محورهای گوناگونی را در بر می گیرند. همانطور که پیشتر اشاره شده، این مطالبات بسته به خاستگاه طبقاتی و موقعیت اجتماعی زنان متفاوت بوده و به تبع آنان اولویتهای مبارزاتی آنها یکسان نیستند. اما بطور کلی می توان گفت که مضمون و محتوی خواسته های اکثر زنان نسبت به سالهای پیشین دچار تحول شده و اکنون تغییرات قانونی فقط بخشی از خواسته های آنان می باشد.

امروزه در ایران میلیونها نفر زیر خط فقر زندگی می کنند. در چنین وضعیتی، شرایط کار و زندگی زنان و مردان کارگرهر روز دشوارتر می شود. در این میان زنان کارگر و زحمتکش به علت ستم مضاعف طبقاتی و جنسیتی در شرایط واقعا اسفبارتری به سر می برند. تعداد زیادی از این زنان به ناچار بدون قرارداد و یا قرارداهای سفید امضاء، بدون بیمه، بدون امنیت شغلی وبا دستمزدهای ناچیز که در اکثر مواقع به صورت منظم پرداخت نمی شوند، غالبا در کارگاه های کوچک و یا غیر رسمی که اغلب آنها مشمول قانون کار نیستند، مشغول بکارند. تعداد بسیاری از زنان شاغل در عرصه های دیگر نیز از وضعیت شغلی، شرایط کاری و دستمزد های مناسبی برخوردارنیستند. زنان از اولین قربانیان بحرانهای اقتصادی که در چند سال اخیر و بخصوص پس از شیوع بیماری کووید 19، دامنه دهشتبارتری پیدا کرده، می باشند و فقر هر روزبیشتر زنانه می شود. در چنین شرایطی تعداد بیشتری از زنان برای تامین نیاز های اولیه خود و خانواده اشان ناگزیر به تن فروشی می شوند. علاوه بر همه این مشکلات، بسیاری از زنان در محیطهای کاری مورد تعرضات جنسی نیز قرار می گیرند و در صورت دفاع از خود نه تنها از جانب قانون و دستگاه قضایی حمایت نمی شوند بلکه بجای مجرم، در خطر محکومیت و مجازات نیز قرار می گیرند.

در وضعیت کنونی، مطالبات و خواستهای عاجل غالب زنان کارگر را می توان عمدتا حول افزایش دستمزد، مزد مساوی برای کار مساوی، لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء و ایجاد مهد کودکهای دولتی، دسته بندی کرد. برخی از آنان حق انتخاب پوشش و لغو حجاب اجباری را نیز در کنار خواسته های فوق مطرح می کنند. بخشی از مطالبات فوق از جانب زنان شاغلی که در رشته های دیگر از جمله خدماتی مشغول بکار هستند نیزمطرح می شوند. به عنوان نمونه، در سالهای اخیر زنان زیادی با قراردادهای موقت و بدون تامین و آینده شغلی در کادر آموزش و پرورش بکار گرفته شده اند، به همین دلیل همخوانی مطالبات آنان با زنان کارگر و زحمتکش هر روزه بیشترمی شود. اما به دلایل گوناگون و از جمله “امنیتی” تلقی کردن هرگونه تشکل و سازمانیابی از جانب رژیم سرکوبگر، این زنان هنوز از تشکل های مستقل حول خواسته ها و مطالبات مشخص خود برخوردار نیستند. گرچه در چند سال اخیر شاهد حضور زنان در اعتراضات و تجمعات کارگری هستیم اما این حضورعمدتا جنبه پشتیبانی از این حرکات را داشته و بندرت شاهد آنیم که مطالبات مشخص زنان کارگر و زحمتکش در آنها انعکاس داشته باشند.

همزمان و هم اکنون نیز، بخشی از زنان طبقه متوسط ضمن ادامه حرکات خود درمقابله با حجاب اجباری، همچنان می کوشند با تغییراتی در قوانین موجود، بهبودی اندکی در موقعیت خانوادگی و اجتماعی خود ایجاد کنند.

در چنین شرایطی فمینستهای چپ ورادیکال بدرستی مطرح می کنند که شرایط ناهنجار زندگی زنان کارگر و زحمتکش و مطالبات آنها به نوعی تحت شعاع مطالبات و خواسته های زنان اقشار متوسط به بالا از جمله مبارزه با حجاب اجباری قرار گرفته است به همین خاطر تلاش می کنند که انعکاس شرایط زندگی زنان کارگر و زحمتکش و خواست ها و مطالبات آنان، جایگاه لازم را در درون جنبش زنان داشته باشد. برخی نیزعنوان می کنند که حجاب اجباری مشکل زنان کارگر نمی باشد و بسیاری از این زنان با مانتواسلامی و روسری مشکلی ندارند. حتی اگر بر این باور باشیم که تقابل با حجاب اجباری در مبارزه زنان تحت ستم طبقاتی و جنسیتی، ازاولویت نخستین برخوردار نیست، اما طرح این نکته که حجاب اجباری مشکل زنان کارگر نمی باشد با واقعیتهای جامعه کنونی ایران و بخصوص وضعیت زنان جوان کارگر، همخوانی ندارد. ضروریست مد نظر داشت که حجاب اجباری نه تنها تحمیل نوعی از پوشش ومحروم کردن میلیونها زن از یکی از ابتدایی ترین حقوق انسانی یعنی “حق انتخاب پوشش” و نه تنها یکی از مظاهر عیان و آشکار تسلط بر تن زنان است، بلکه ” چشم اسفندیار” حکومت و پرچم “اسلام سیاسی” می باشد. حجاب اجباری با پشتیبانی و اتکا به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان در تمامی عرصه های زندگی سیاسی، اقتصادی و خانوادگی و… تاثیر مستقیم و مخربی بر روابط اجتماعی بر جای گذاشته است و زنان کارگر و زحمتکش همچون زنان سایر اقشار و طبقات از این تخریب آسیب دیده اند. علاوه بر این، مبارزه با حجاب اجباری یکی از اجزای جدایی ناپذیر مبارزه برای آزادی های حقوقی، مدنی و اجتماعی می باشد. نبایستی فراموش کرد که طی بیش از 40 سال، صدها هزار زن بدلیل ” بد حجابی” از کار اخراج شده مورد اذیت و آزار قرار گرفته، چهره هایشان تیغ آجین شده، برخی بازداشت شده و یا مجبور به پرداخت جریمه های سنگین شده اند. گرچه زنان ایران، طی سالهای اخیردر بسیاری از شهرها، نه “حجاب” مورد نظر رژیم ، بلکه “کاریکاتوری” از حجاب اسلامی را بر “میانه سر” دارند و تونیک های چسپان، کوتاه و رنگارنگ، جایگزین چادر، مقنعه و مانتوهای گل و گشاد و تیره رنگ شده اند اما همین پوشش “لایت” اسلامی” نیز از سر اجبار وبه عبارتی محروم شدن از “حق انتخاب پوشش” است. باید توجه داشت که امروزه، تعدادی از فعالین زن به جرم مخالفت با حجاب ویا بدلیل دفاع از زنانی که حجاب از سر برگرفته اند، به حکم های سنگین محکوم شده و در زندان بسر می برند. به همین خاطرو به دلایل فوق، مهم است که فعالین جنبش زنان که محوراصلی مبارزاتشان وضعیت و مطالبات زنان کارگر و زحمتکش می باشد این عرصه از مبارزه را خالی نکنند بویژه در زمانی که برخی افراد و جریانات با برخورداری از امکانات فراوان و با استفاده از شبکه های اجتماعی، می کوشند مبارزه 40 ساله زنان ایران با حجاب اجباری را به نفع مقاصد سیاسی خود مصادره کنند.

همانطور که پیشتر اشاره شد، با وجود آنکه جنبش زنان از نخستین جنبش های اعتراضی طی 40 سال اخیر می باشد واکنون نیز زنان ایران درسایر جنبش های اجتماعی و مدنی حضور فعالی دارند اما به نظر می رسد که این جنبش هنوز جایگاه شایسته خود را به عنوان جنبشی مستقل در عرصه مبارزات جاری بدست نیاورده است. در اینجا نیز یکی از دلایل اصلی، دستگاه امنیتی رژیم و سرکوبهای مداوم می باشد اما می توان یکی دیگر از علل آنرا پراکندگی، عدم تشکل و نبود هم پیوندی در درون خود جنبش زنان دانست.

در شرایط کنونی و علی رغم دشواریها و موانعی که رژیم سرکوبکر اسلامی ایجاد کرده ومیکند، ضرورت دارد که زنان کارگر، بیکار، معلم، پرستار و.. ضمن شرکت در سندیکاها، اتحادیه ها و انجمن های صنفی، تشکل های مستقل خود را بوجود آورند.

سازمانیابی و برخورداری از تشکل های مستقل از یکسو امکان اقدامات مشترک و زنجیره ای بین بخش های مختلف زنان در برخی از زمینه ها را فراهم کرده و از سوی دیگر به جنبش زنان امکان می دهد که با هویت مستقل خود درحرکات اعتراضی و مبارزات جاری در سطوح مختلف جامعه شرکت کنند. در اینجا لازم است تاکید شود که هیچگونه تردیدی نسبت به واکنش سرکوبگرانه رژیم اسلامی حامی سرمایه داری با امر تشکل یابی حتی آنجا که حول مطالبات صنفی صورت می گیرد، وجود

ندارد اما تجارب تاریخی کشورهای مختلف از جمله کشور ایران نشان می دهد که حکومتهای دیکتاتور و مستبد در دراز مدت و برای همیشه نمی توانند با اتکاء به دستگاه سرکوب، روند سازمانیابی و مبارزات توده های مردم را متوقف کنند.

با توجه به ستم چندگانه ای که براکثر زنان رفته است و با یادآوری مجدد آنکه قوانین تبعیض آمیز بر گرفته از شریعت، حقوق انسانی تمامی زنان ایران را طی این سالها پایمال کرده است، جنبش زنان می تواند در پیوند تنگاتنگ با سایر جنبش های اجتماعی نقش مهم و خطیری در مبارزه برای آزادی، دمکراسی و برابری و استقرار یک جمهوری متکی بر دمکراسی وجدایی دین و دولت که در آن حقوق همه ملیتهای تشکیل دهنده ایران تامین باشد، ایفا کند. اما زنان بایستی هشیار باشند که حتی با استقرار نظامی مبتنی بر معیارهای فوق، ستم طبقاتی و جنسیتی، بطور کامل از بین نخواهند رفت و زنان ایران همچون سایر زنان در سرتاسر جهان، راه طولانی و دشواری برای دستیابی به برابری واقعی در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در پیش دارند.