مسیر ما سوسیالیستها در این هنگامه ی پرآشوب

مطلبی از زنده ياد فریبرز رئیس دانا

برگرفته از توضيح مسئولين نشريه “کار داخل” :

اين مطلب رفیق زنده یاد فریبرز رئیس دانا در نشریه “کار داخل کشور” شماره ١٥ سری اول بدون ذکر نام او چاپ شده بود. بمناسبت دومین سالگرد فقدان این رفیق ارزشمند، مقاله برای باز نشر و اين بار با نام خودشان منتشر می شود.

****************

مسیر ما سوسیالیستها در این هنگامه ی پرآشوب

فریبرز رئیس دانا

چرا سوسیالیسم برترین جریان(و نه فقط ایده ی) رهایی بخش و آزادی خواهانه ی شناخته شده ی بشر تا عصر حاضر است؟ با این که تجربه ی کشورهای سوسیالیستی از جمله اتحاد شوروی و چین حاوی وقایع تلخ و تأسف باری مبتنی بر سرکوب و حذف مخالفان و حتی مظنونان نیز هست، اما از آنجائیکه ما به شیوه ی پراکسیس در شناخت و تغییر و بازسازی باور داریم، باز بر آنیم که سوسیالیسم بهترین تضمین کننده ی دموکراسی و آزادی بشری است. ما چنین اندیشه ای داریم زیرا :

١-  اعتقاد نداریم که سوسیالیسم فقط یک ایده و آن هم یک ایده مرده است. به نظر ما تجربه های اساسی ضد سرمایه داری چه سوسیالیسم دولتی، چه سرمایه داری دولتی و چه سوگیریهای قابل دفاع سوسیالیستی و چه سوسیال دموکراسی های ریشه گرا – در جهان به اندازه ها و نسبت های متفاوت به کار ما می آیند و باید علت ناکامیشان با توجه به محتوای اندیشگی، سامانه ی اجتماعی موجود و هدف و موقعیتشان تحلیل شود، تحلیلی تاریخی، مادی و اجتماعی. این تجربه ها نشان دهنده ی نارسایی اساسی نظام سرمایه داری در پاسخ به بحران های اقتصادی، نابهنجاری اجتماعی و مشکلات بشری اند. اما لزومی ندارد که واکنش ها، به جا، به موقع، کامل و عاری از نقص و انحراف باشد. برقراری نظام سرمایه داری (نخست در ونیز)، نیز پیشینه ای 600- 700 ساله دارد. با افت و خیزهایی که بارها شکست خورد و تغییر ماهیت داد تا که از قرن نوزدهم جا افتاد و به موقعیت تاریخی خود دست یافت. سوسیالیسم نیز این چنین است.

٢-  سوسیالیسم تجربه هایی در انکار کارکردها و نقش جهانی سرمایه داری در اقتصاد ملی و قبول تز سوسیالیسم واقعاً موجود و کامل در یک کشور را دارد، این تجربه نادرست است. سوسیالیسم یک حرکت است و نه ایده ای ثابت و فنی که باید در داخل یک کشور و جامعه مهندسی شود.

٣-  سوسیالیسم با نیروهای اجتماعی مترقی و با همکاری روشنفکران آزاد اندیش و طبقه کارگر شروع می شود و هماره در حال نقد و تحول خود می ماند، پایان آن بسادگی میسر نیست و به ویژه نمی تواند از سوی دولتمردان اعلام شود.

٤-  سوسیالیسم در پی امحاء دولت است، اما با انگیزه و هدف خویش و مغایر با آنچه لیبرال دموکرات ها می خواهند، یعنی دولتی ضعیف و سازگار در برابر سلطه ی انواع سرمایه داری اما سرکوبگر و با قدرتی بی چون چرا در برابر دگراندیشان، طبقه ی کارگر، تحول خواهان ساختاری، آزادی خواهان ریشه ای و سوسیالیستها. روش امحاء دولت در سوسیالیسم انتقال همه ی قدرت به مردم و برقراری دموکراسی مشارکتی– و در مواردی مستقیم- است، به نحوی که دولت جدید چیزی جز نماینده ی اراده ی مردم نبوده و نمی تواند وجودی مستقل بیابد و یا ماهیت اصلی آن انباشت سرمایه ی دولتی و خصوصی بهره کشانه باشد. دولت در سوسیالیسم از دولت جامعه ی مدنی که مرکب از حقوق برابر و قدرت متساوی بخش های، نیروهای بر کار و مردم و انجمن ها و شوراها و اتحادیه های آنان است، شروع می شود و به دولت تمام عیار شورایی و دموکراتیک راه می یابد. بدین ترتیب دولت سرمایه داری و ناظر بر بهره کشی نظام قدیم به ویژه دولت جبار و ریاکار است که تمام می شود و نه تبلور اراده ی مردم در بوروکراسی تازه تر.

٥-  دولت در سوسیالیسم  دولت لیبرال دموکراسی نیست که هرجا با چالش واقعی مردم روبه رو شد راه سرکوب را پیش بگیرد (داریوش همایون و حزبش با مرام تمام لیبرالی، نمونه ی خوبی برای ماست. او می گوید اعلیحضرت به قدر کافی تسمه از گرده ی آشوبگران نکشید و گرنه بر سرکار می ماند و گویا این، توصیه ای ضمنی به دولت جمهوری اسلامی برعلیه سوسیالیستها نیز به حساب می آید.) دولت در سوسیالیسم اساساً به چالش مردم نیاز دارد و به جای بلوا و اغتشاش و سیاست بازی و ریاکاری در جامعه، نقد و تحول خواهی و چالش انسانی و اجتماعی را آزادی کامل اندیشه و بیان و ممانعت جامع برای از به خطر افتادن آزادی دیگران می خواهد و با آن می زید و از این رو است که استمرار دارد و نه با زور، بدین سان دولت به سمت امحای نهایی دستگاه اعمال قدرت طبقاتی و فرهنگی می رود.

٦-  تجربه های همه ی ما، همه ی کشورها و به ویژه  گذشته ی ما در ایران نشان دادند که رسیدن به تناقض میان دموکراسی و سوسیالیسم به معنای دور بدون ایده های ذهنی و تبلیغی از سوسیالیسم واقعی است. سوسیالیسم با دموکراسی بورژوایی سر ناسازگاری دارد، نه از آن رو که آن را لزوماً شر و بد و مصیبت زا به حساب میآورد بلکه از آن رو که آن را ناکافی و نا مطمئن و ریاکارانه می داند و این تجربه را از دموکراسی های جهان سرمایه داری و جهان و ابسته، هر دو، داریم. دموکراسی بورژوایی دست آوردی است که باید هم به آن احترام گذاشت و از آن بهره مند شد و هم در راه گذار از آن به مسیرهای مطمئن و هدفمند بود، مسیرهایی که به دموکراسی ژرف و پردامنه می انجامد.

٧-  از نظر سوسیالیست ها دموکراسی مثل دیگر پدیده های اجتماعی در طول تاریخ در حال تغییر بوده است. دموکراسی برتر امروز دموکراسی است که نمی تواند ناظر بر همه ی ابعاد زندگی مدیریتی و سیاسی نباشد، آگاهی جمعی را با هدف مندی و اصرار بالا نبرد، مالکیت خصوصی را مقدس بشمارد و آن را اصل جدا از اراده و خرد دموکراتیک بشمارد، مانع مشارکت های همگانی و شوراها شود، به نخبه گرایی راه یابد و سیستم نمایندگی را به سیستم تفویض اختیار کامل و دائم و حمایت خواه تبدیل کند و کاری به سلطه ی سرمایه داری و وجدان های دروغین به این بهانه که این امور در قلمرو قانون و دموکراسی جای ندارند فرصت و اجازه ی تابویی دهد. 

٨-  دموکراسی برای سوسیالیستها با مشارکت گسترده، عدالت اجتماعی، آزادی واقعی فرد معنا می دهد. اصل تفکیک قوا بر تبدیل سلطه و یک جانبه گرایی استوار است و نه بر کنش های متقابل مردم، مشارکت و نظام نظارت و تعدیل و نقد پویا. از این رو اصل تفکیک قوا در برابر اصول دموکراسی مشارکتی دموکراسی، منسوخ است و تأمین کننده ی حقوق کامل انسانی مردم نیست.

٩-  دموکراسی سوسیالیستی نمی تواند با رشد و توسعه همه جانبه ی اقتصادی و اجتماعی کار نداشته باشد و بر این باور باشد که زیر کتف حمایت سرمایه داری و لیبرالیسم رشد خود به خودی تضمین می شود. دموکراسی سوسیالیستی با نظام برنامه ریزی سازگار است.

١٠-  دموکراسی سوسیالیستی بر پایه ی جامعه و انسان آزاد بنا می شود. در جامعه ی ناعادلانه و انسان محروم از نیازها به ویژه نیازهای اقتصادی و نیازهایی که به اعتلاء و افزایش آگاهی او یاری می رسانند، دموکراسی نمی تواند شکل بگیرد یا رشد کند و از هسته ی اولیه اش خارج شود و در نهایت ریاکارانه از آب درمی آید. مردمی که آگاهی ندارند و فقیرند و مجبور به تحمل رنج بیکاری و محرومیت و آسیب می شوند و به این سبب از آگاهی باز می مانند، مردمی مناسب برای دموکراسی ریاکارند وا مردمی خوب برای دموکراسی گسترده و ژرف به حساب نمی آیند. کاربرد درجه آزادی واقعی یک کارگر ساختمانی که در سال 200 روز بی کار می ماند با یک تکنسین صنعتی و یک معلم و یک روشنفکر و یک بوروکرات مؤثر یا یک بورژوا تفاوت دارد. توده های مردم محروم سازندگان دموکراسی  ای خواهند شد که حاصل آن سلطه ی نامستقیم و مستقیم، فقر، بی عدالتی و وابستگی به نظام امپریالیستی جهانی است، سوسیالیستها هرگز هیچ جدایی بین دموکراسی و عدالت اجتماعی را برنمی تابند. این هر دو، به گونه ای پیش شرط یکدیگرند. هر حرکت برای اصلاح جامعه باید عدالت و رفع فقر و محرومیت را در دستور کار خود داشته باشد. نگاه کنید به سرنوشت جنبش سبز که چگونه ناقص، گنگ و ناگزیر، بی پشتوانه نیروهای اجتماعی متشکل و با برنامه گسترش یابنده ماند.

١١-   دموکراسی در سوسیالیسم یا سوسیالیستهای دموکراسی خواه فراموش نمی کنند که امپریالیسم پدیده ای کهنه و فراموش شده و از میان رفته نیست. در دوره ی جهانی سازی ما به عصر امپریالیسم نو پا گذاشته ایم. این امپریالیسم به دلایل متفاوت که جای بحث دیگری دارد، طرفدارحقوق بشر نیم بند و طیفی از دموکراسی های لیبرال کنترل شده در جهان است. این امپریالیسم در عین حال سیاست های عدالت خواهانه ونظام های برنامه ریزی (که امروز برنامه ریزی دموکراتیک به جای برنامه های دستور تخصیص منابع را در دستور کار خود دارد) و اقتصاد و جامعه ی به واقع مستقل و حل نشدنی در نظام ستمگری جهانی را مطلقاً نمی پذیرد. حتی اگر در جامعه ای به طور واقعی کمتر از این حرفها در کار باشد و باقی ریاکاری و زور و سرکوب باشد. با این وصف به بهانه ی مبارزه و رو در رویی با امپریالیسم و سرمایه داری جهانی، سوسیالیست ها به هیچ روی دموکراسی، عدالت اجتماعی و راه رشد و توسعه همگانی را رها نمی کنند. وجود تضادهای موقت یا سیاسی با بخشی از نظام جهانی سرمایه که می تواند نسبتاً در حوزه هایی، یا برای مدت طولانی مستقل از پایه ها مستقیم اقتصادی باشد. یا در واقع از نوعی رقابت قدرت اقتصادی داخل با خارج ناشی شود، نمی تواند توجیه کننده ی حذف آزادی و دموکراسی به بهانه ی ”   سوء استفاده دشمن“  قرار گیرد.

    حال جا دارد با توجه به این پیش- گفته های نظری – تجربی وارد بحث سرزمین ایران شویم:

– ما سوسیالیستها وظایف و تکالیف تازه تری داریم. ما باید اشتباه های گذشته را که در آن مبارزه ضد امپریالیستی سوسیالیستها و خصومت دولت بعد از انقلاب با آمریکا بر ضرورت آزادی فردی و اجتماعی ارجحیت داده می شد را اصلاح کنیم. و راه آن، نقد ساختاری یا برنده ترینسلاح، نقد است.

– ما سوسیالیستها باید ذهن خود را از رسوبات اندیشه های گونه گون تمامیت خواه بزداییم و باید به نسل جوان یادآور شویم که در این راه باید ما را یاری دهند و نه این که یک سره تمام تجربه های خوب و قابل دفاع جهان ضد سرمایه داری (سوسیالیستی و یا شبه سوسیالیستی) را نفی کنند.

– ما باید به تمام تجربه های جنبش سوسیالیستی از مشروطه و سوسیال دموکراسی و حزب های آن دوره تا چند حرکت دوره ی رضا شاه و تا حزب توده و جنبش مسلحانه و جریانهای پس از انقلاب بهاء بدهیم. نه در قفس وابستگی تعصب آمیز آنها بمانیم و باکتری سکتاریسم را به این سوی تاریخ بیآوریم و نه یکسره به نفی و بدگویی بپردازیم و از تحلیل تاریخی بگریزیم.

– ما سوسیالیستها باید پرچمدار مبارزه با خرافه، خود کامگی و دفاع از دموکراسی باشیم. برای این کار نه لازم است و نه مفید که خود را در جریانهای لیبرالی و نولیبرالی که محصول جنگ قدرت درون حاکمیت اند حل کنیم. به جای آن باید راه حل برقراری ارتباط نظری و عملی با توده های آزادیخواه را بیابیم. ما باید به عنوان سوسیالیست و نه عنصری منفعل در دست اصلاح طلبان و محافظه کار درون سیستم وارد مبارزه شویم.

– ما به بهانه آزادیخواهی در برابر جباریت موجود، دل به امپریالیسم نو نمی دهیم و مداخله نظام های سیاسی غرب را با هر و انگیزه ای که دارند منجی ملت به حساب نمی آوریم. زیرکی در استفاده از فرصت ها و توان های محیطی البته مقوله ی دیگری است، مقوله ای عقلی.

 – ما سوسیالیستها باید نشان دهیم که طرفدار پروپاقرص راه حل دمکراسی مشارکتی هستیم. این کار باید با ارائه روش های تحلیلی بر بنیاد تحول های عینی و با حضور طبقۀ کارگر و نیروهای کار برای رهایی هرچه بیشتر از زنجیر ستم و محرومیت صورت گیرد.

– ما در برابر ریاکاری خرافه پرستان و اغواگری نولیبرال ها وظیفه داریم بر جبهه ی سوم، یعنی جبهه ی مستقل عدالت و آزادی پابفشاریم.

– ما زیر شانتاژهای احزاب خود برگزیده ی کمونیستی و کارگری، مبنی بر فراموش کردن ضرورت دفاع از اتحاد مردم، استقلال میهن، آزادی ملیت ها و قومیت ها در درون ایرانی آگاه و آزادیخواه، به این بهانه که این حرفها بوی ناسیونالیسم می دهند، نمی رویم.

– ما سوسیالیستهای ایران در همه ی رشته ها مستقل می اندیشیم و کاری به انگ زدن های وراجان مشکوک و خاله مردک های خارج نشین پول بگیر از دول کشورهای دشمن خلق ها نمی رویم.

– ما سوسیالیست ها با شعار نفرت آور لیبرال های اصلاح طلب ایرانی که به بهانه ی وطن دوستی، دفاع و یاری به مردم مبارز و تحت ستم، به ویژه مردم فلسطین را ناروا و خیانت می دانند، زمین تا آسمان فاصله داریم.- عطاءالله مهاجرانی از رهبران اصلاح طلبی و سبز در بیانیه ای از کشتار امدادرسان ترکیه در آبهای آزاد توسط ارتش اسرائیل دفاع کرده بود.- ما به جای ملاحظه ی قدرت های ارتجاعی، ضد آزادی و ضد استقلال ملت های دربند، باید به یاری آنان و رهایی مبارزان دیگر نقاط جهان بشتابیم.

– ما سوسیالیستها اکنون در مقام نقد و چالش دولت ایرانیم و جنبش آزادیخواهانه مردم را گرامی می داریم. اما ما بر نیروی کار، کارگران، معلمان، پاسبانها، کارمندان دون پایه، کاسبکاران جزء مناطق فقیر از یک سو و فعالان دموکراسی، حقوق زنان و دانشجویان از سوی دیگر تکیه می کنیم و نه بر بخش هایی از قدرت، بخش هایی از امپریالیسم و یاوه های خیال پردازان خارج نشین که مأموریت اصلیشان سکتاریسم، ناامید کردن و پرت و پلا جا انداختن است. ما صبور و سرسخت به راه خود ادامه می دهیم.

– برای ما روشن است که مبارزه با ستمگری دولت جدا از مبارزه با نظام بهره کشی، نظام ریاکاری و سرهم بندی کردن خواست های دموکراتیک و عدالت خواهانه ی مردم نیست. امروز مبارزات دموکراتیک از محور خواست های کارگری و نیروی کار اولویت و محوریت می یابد، اما با شیوه و عقل مستقل خود.همانگونه که وحدت جویی کار ماست، نه کار تحمیلی، پافشاری بر مواضع و تاکتیک هایمان نیز کار خودمان است.

– ما باید از تجربه های ضد سرمایه داری مترقی، جریانهای دموکراتیک و صلح جوی جهان، جنبش ضدجهانی سازی و کشورهای جرگه سوسیالیسم دفاع کنیم و مبارزه ی خود را به آن پیوند زنیم. اما این خطای فاحش و ظلم به مردم و کارگران ایران و دروغگویی به سوسیالیستها و کارگران جهان است که به این دلیل، تکلیف خود را در برابر دولتها، جریانها و روشنفکرانی که از در تأئید جباریت، سرکوبگری و کشتارها از سوی نظام حاکم ایران برمی آیند، برنیائیم.

– ما حمایت چین و روسیه از دولت ایران در فتنه های سرکوبگری را تبه کاری علیه شهروندان ایرانی می فهمیم. همان طور روی برگرداندنشان از ایران را در بزنگاه تحریم اقتصادی شورای امنیت درمی یابیم. اولی فرصت یافته است تا بازار ایران را پرکند از بنجل های خود و دولت روس هم بر زرادخانه های این حکومت می افزاید.

– ما حمایت دولت های ونزوئلا، کوبا، بولیوی و کره را از حکومت سرکوبگر ایران، که یا از طبع و سرشت سیاسی این دولت ها یا از ناگزیریشان- که آن نیز بخاطر دوری از دموکراتیسم پدید آمده است- را شرم آور می دانیم. این کشورها با دفاع ازحکومت ایران، جایگاه و پایگاه خود را در میان نیروی مسلح و ضدمردم و رهبری فاسد و سرمایه دار و رانت خوار آنان تثبیت کردند، البته آنها چیزهایی هم بدست آوردند، اما آینده و تاریخ را باختند. آنها به سوسیالیسم خیانت کردند.

      ما می دانیم قریب 50 سال تحریم کوبا از سوی آمریکا مانع رشد طبیعی اجتماعی و اقتصادی این کشور و استقرار کامل سوسیالیسم در آن کشور شده است. با این وصف ریشه نگرفتن دموکراتیسم در این کشور، که مردم آن دین بزرگی برگردن کشورهای محروم و تحت ستم در تاریخ 50 سال گذشته دارند، قابل توجیه نیست. درست است که اکثریت مردم کوبا با آمریکا و آمریکائی شدن سرسازگاری ندارند، اما این به معنای رشد آگاهی همه جانبه آنان نیست و معلوم هم نیست که این وضع با سیاست های اخیر این کشور سازگار باشد. تا کی می توان ضرورت های دیپلماتیک و نیازهای اقتصادی را دلیلی برای دل دادن به حکومت آدم کشان و دشمن سوسیالیستها قلمداد کرد.

     هوگوچاوز باید بداند موقعی که سوسیالیستهای ایران دسته- دسته در مقابل جوخه های اعدام نظامیان کودتای آمریکایی جان می باختند و یا در برابر رگبار مسلسل های ارتجاع قرار می گرفتند، هنوز او تمایلی به سوسیالیسم نداشت. آری انقلابیون و سوسیالیستهای ایرانی یکی یکی، چندتا چندتا و دسته جمعی قتل عام شدند و عامل مستقیم آن، قاتل آن شیرزنان و شیر مردان، حکومت  فعلی ایران و دولت های رنگارنگ اش، یعنی همان برادران چاوز بودند. کار چاوز و مورالس شرم آور است و کار کوبا رنج آور که آنهم به شرمی تبدیل می شود، شرمی که عامل آن رائول کاسترو و دستگاه بوروکراتیک اوست.

      ایران سرزمین بیش از یک صد سال مبارزه کارگری و سوسیالیستی است. ما از فرصتی که زمان به انقلابیون تاریخاً سرافراز کوبا داد خشنودیم، اما اکنون دفاع زشت وغیرقابل توجیه آنان را از جباران ایران نه گناه سوسیالیسم، که نتیجۀ دور شدن آنان از سوسیالیسم می دانیم.

     مردم ایران در آستانه یافتن راه نهایی اند. شرمنده اند هم وابستگان سلطه ی امپریالیستی،  هم مبلغان جبارانی که راه بر این کاروان می گیرند و هم مدعیان عدالت و سوسیالیسم در آمریکای لاتین. مطمئناً فردا هیچکدام از آنان جایی در میان مردم نخواهند داشت.