محمد نجیب الله در افغانستان : تجربه دموکراتیکی که ۳۰ سال پیش پایان یافت

افغانستان یکی از عقب مانده ترین کشورهای جهان در نیمه دوم قرن بیستم بود. 90 درصد جمعیت در دهه ۱۹۷۰ هنوز بی سواد بودند و تنها ۳۶۰۰ تخت بیمارستانی در سراسر کشور وجود داشت. شرایط اجتماعی مانند قرن هجدهم باقی مانده بود: آمیزه ای از جامعه قبیله ای و فئودالیسم در روستاها حاکم بود. سه چهارم کشاورزان افغان زمینی نداشتند و در مزارع زمین داران بزرگ کشت می کردند. مطابق برآورد کارشناسان شوروی تنها یک ششم درآمد نیروی کار نزد خانواده‌های دهقانی باقی مانده بود. این امر همراه با بهره وری پایین نیروی کار، میزان کامل فلاکت در کشور را نشان می داد. کسانی که مقداری زمین داشتند معمولاً به مالکان یا رباخواران بدهکار بودند.

در دهه ی ۱۹۶۰ یک گروه روشنفکری کم شمار، راه خود را از بورژوازی تجاری جدا کرد و یک حزب کوچک کادرهای کمونیستی در دهه ۱۹۶۰ را تاسیس کرد: «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» (PDPA). گفته می شود که حزب کمونیست اتحاد شوروی سابق به آن مستقیم کمک ارائه کرده بود. حزب دموکراتیک خلق به سرعت به دو جناح رقیب تقسیم شد: «خلق» و «پرچم». “پرچم” بیشتر از طبقه روشنفکر و “طبقات مدرن” که رئیس جمهور بعدی نجیب الله نیز از میان آن ها آمد تصور می شد. پدر نجیب دیپلمات بود.  رقابت های شخصی در حزب غالب شد که زیربنای آن تفاوت های قومی و فرهنگی در درون رهبری بود. کودتایی که در جریان آن حزب دموکراتیک خلق در آوریل ۱۹۷۸ قدرت را به دست گرفت، به گفته KGB، «انقلاب کاخ با حمایت ارتش و بخشی از خرده بورژوازی» بود.

اشتیاق به مدرن شدن

کمبودهای عظیم مدرنیزاسیون کشور حزب دموکراتیک را بر آن داشت تا به شرایط موجود در همه جبهه ها به طور همزمان بپردازند. اصلاحات ارضی زمین های صاحبان زمین را بین دهقانان تقسیم کرد، تمام بدهی های دهقانان لغو شد، قانون خانواده جدید، حقوق زنان را با مردان برابر کرد، آموزش در مدرسه برای همه اجباری شد، حداقل سن ازدواج دختران را به ۱۶ سال افزایش یافت و آداب و رسوم مردانه که چند قرن برپا بود، ممنوع شدند.

نه تنها قدرتمندان با این اقدامات دشمنی می کردند حتی اکثریت مردم تهیدست نیز این اصلاحات را درک نمی کردند، روحانیون مردم را علیه این گونه اصلاحات بر می انگیختند.. علاوه بر این، اصلاحات نتوانست موفقیت سریعی به همراه داشته باشد. نتایج اصلاحات ارضی این را نشان می داد. در سال اول دموکراسی خلق افغانستان، ۷۴۰۰۰۰ هکتار زمین از ۳۵۰۰۰ مالک زمین سلب شد. از این مقدار زمین ۶۶۵۰۰۰ هکتار در اختیار تقریبا ۳۰۰۰۰۰ خانوار کشاورز قرار گرفت. همچنین، در حالی که دولت زمین ها را مجدداً توزیع کرده بود، حق آبه را مجدداً توزیع نکرد، بنابراین بسیاری از کشاورزان نتوانستند از زمین های خود به درستی بهره برداری کنند.

یک کمپین ضد مذهبی توسط دولت، که منجر به بسته شدن مساجد متعدد و انتقام‌جویی‌های دسته‌جمعی علیه ملاها شد به راه افتاد. در برخی موارد ملاها در مقابل دیدگان مؤمنان تیرباران شدند، علیه «کفار» در روستاها و حامیان حزب دموکراتیک خلق‌ها مبارزه ی سختی به راه افتاد. همراه با مقاومت طبقات حاکم در برابر اصلاحات ارضی، اولین گروه‌های اسلام‌گرا فعال شدند و به مبارزه مسلحانه علیه حزب دمکراتیک خلق دست زدند – کمک‌های مالی و تسلیحاتی گسترده از سوی ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان مانع از این شد که دولت چپ بتواند وضعیت خود را تثبیت کند و نفوذ خود را فراتر از چند شهر بزرگ گسترش دهد. در پایان سال ۱۹۷۹، اتحاد جماهیر شوروی وارد افغانستان شد تا در کنار دولت افغانستان به جنگی پرهزینه کشیده شود.

با چشم انداز، اما تنها

اتحاد جماهیر شوروی به حامیان افغان خود توصیه کرده بود که از تلاش‌های بیش از حد بلندپروازانه برای مدرن کردن جامعه دست بردارند. محمد نجیب الله از نظر اتحاد جماهیر شوروی ضامن چنین سیاست اصلاحی محدود شده ای به نظر می رسید. دکتر نجیب که آموزش دیده و به دلیل مهارت های سازمانی خود به عنوان رئیس سرویس مخفی خاد برگزیده شده بود، با حمایت شوروی ها، هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در زمان میخائیل گورباچف ​تصیم به خروج از افغانستان گرفت، در پایان سال ۱۹۸۶ به عنوان رئیس جمهور انتخاب و “آشتی ملی” را هدف اصلی خود قرار داد. او پیش نویس قانون اساسی جدیدی را تهیه کرد که ملاحظات دینی را در خود جای داده بود، و حتی به نمایندگان مجاهدین پیشنهاد داد در حکومت سهمی داشته باشند. اما این تلاش ها به موفقیتی نرسید.

پس از خروج نیروهای شوروی در اوایل سال ۱۹۸۹، حکومت نجیب الله توانست مدتی در برابر شورشیان مقاومت نظامی کند و حتی آنها را شکست دهد. اما درون حزب متشنج و اختلافات زیاد بود. در همان زمان، اتحاد جماهیر شوروی تامین سلاح و سوخت برای ارتش افغانستان را متوقف کرد. آندری کوزیرف، اولین وزیر خارجه یلتسین، کمک به “دوستان” در کابل را “میراث شوروی” خواند که مانع از “حل و فصل” مناقشه می شود.

در مارس ۱۹۹۲، دو ماه پس از پایان کمک های شوروی، نجیب الله استعفای خود را اعلام کرد. تلاش برای فرار با شکست مواجه شد و در آوریل ۱۹۹۲ ائتلافی از مبارزان مجاهد کابل را تصرف کرد. نجیب الله توانست به مقر سازمان ملل بگریزد و در آنجا چهار سال تحت شرایطی مشابه شرایط جولیان آسانژ که در سفارت اکوادور در لندن زندگی کرد، به سر برد. در ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶، یک کماندوی طالبان به مقر سازمان ملل در کابل یورش برد، نجیب الله را دستگیر و چند ساعت بعد او را به دار آویخت. جسد دکتر نجیب در مقابل کاخ ریاست جمهوری به نمایش گذاشته شد. خبرگزاری رویترز او را «آخرین قربانی پرسترویکا» نامید. یولی ورونتسوف، آخرین سفیر شوروی در کابل قبل از عقب نشینی، در خاطرات خود می نویسد که اگر «۹۹ نفر از قد و قواره نجیب الله» در افغانستان بودند، این کشور از خیلی اتفاقات در امان می ماند.

برگرفته از سايت اخبار روز – منبع : Junge welt