با دیکتاتوری که کشورگشایی می کند چه باید کرد؟

برگرفته از : سايت اخبار روز

سهراب مبشری

با دیکتاتوری که کشورگشایی می کند چه باید کرد؟

یک دیکتاتور، نیروهای خود را برای فتح سرزمینی دیگر به آن دیار گسیل کرده است. آن سرزمین دیگر، بر مبنای مصوبات سازمان ملل متحد و قراردادهایی که خود دولت اشغالگر امضا کرده است، بخشی از کشور تحت حکومت آن دیکتاتور نیست. سازمان ملل، حق تعیین سرنوشت ساکنان سرزمین اشغالی را به رسمیت شناخته است. دیکتاتور کشور نیرومندتر همسایه اما، وقعی به حقوق بین الملل نمی گذارد. می گوید نفراتش با مقاصد صلح آمیز به سرزمین همسایه رفته اند.

دیکتاتور کشورگشا، برای آنکه از جامعه بین الملل باج خواهی کند، دست به ترفندهای دیگر هم می یازد. ترتیبی می دهد که پناهندگانی از کشورهای دوردست ثالث، از طریق قلمرو او به اتحادیه اروپا بروند. زیر نظر مرزبانان کشور ترانزیت، پناهجویان از استحکامات مرزی اتحادیه اروپا عبور می کنند و وارد اتحادیه اروپا می شوند. پناهجویان، به ابزار اعمال فشار دیکتاتور بر اتحادیه اروپا تبدیل شده اند. دیکتاتور می داند که اتحادیه اروپا به پناهجویانی از کشورهای دوردست روی خوش نشان نمی دهد. در مرزها، مرزبانان اتحادیه اروپا علیرغم ضرب و شتم و گاز اشک آور، نمی توانند جلوی ورود پناهجویان را بگیرند.

دیکتاتور اعلام می کند که سرزمین همسایه، سرزمینی که چشم طمع به آن دارد، اصلا حق موجودیت مستقل ندارد. در تاریخ، آن سرزمین اصلا هیچ وقت مستقل نبوده است. دیکتاتور، به پیوندهای تاریخی میان کشورش و سرزمین همسایه اشاره می کند و می گوید ما همه با هم هستیم.

در کشور اشغالی، مقاومت در برابر اشغالگران به اشکال مختلف ابراز شده است، تا حد مقاومت مسلحانه. اما این مقاومت، در برابر نیروهای نظامی بسیار نیرومندتر اشغالگر، یارای آن را ندارد که دوام یابد.

بسیاری از ساکنان سرزمین اشغال شده، ناگزیر به ترک دیار شده اند و در کشورهای ثالث روزگار می گذرانند. این هم به نفع دیکتاتور طمع کار است. همان بهتر که بروند و همان جا بمانند که هستند. چرا که برای دیکتاتور،‌ سرزمین آنها و منابعش و موقعیتش مهم است، نه جمعیت ساکنانش.

حال، جامعه بین الملل با چنین دیکتاتوری چه باید بکند؟ آیا نباید به استناد حقوق بین الملل، به استناد مصوبات سازمان ملل، در کنار مردم کشور اشغالی بایستد؟ نباید از مبارزه مسلحانه علیه اشغالگران حمایت کند؟ نباید از صاحبان قانونی سرزمین اشغالگر، حمایت سیاسی و نظامی به عمل آورد؟ نباید کشور دیکتاتور متجاوز را مشمول محاصره اقتصادی کند؟ نباید به نیروهای مقاومت در سرزمین اشغالی، در صورت لزوم اسلحه برساند، اگر لازم شد مدرن ترین سلاح های سنگین؟ آیا احزاب و دولتهای کشورهای ثروتمند، کشورهایی که امکانات مادی ایستادگی در برابر دیکتاتور را دارند، نباید هر روز نمایندگان خود را برای حمایت معنوی از مردم کشور اشغال شده، به دیدار نمایندگان آنان بفرستند؟ آیا نباید از رأی گیری آزاد از مردم کشور اشغال شده حمایت کرد؟

چه وظیفه ای متوجه رسانه های جهان آزاد است؟ آیا باید کشورگشایی دیکتاتور را مسکوت بگذارند؟ نباید هر روز یادآوری کنند که در همسایگی مستقیم اتحادیه اروپا، یک دیکتاتور کشورگشایی کرده است و این زورگویی قابل تحمل نیست؟

مردم کشورهای غرب چه باید بکنند؟ باید شانه های خود را بالا بیاندازند و نسبت به سرنوشت سرزمین اشغالی بی تفاوت بمانند؟ یا باید برای مردم تحت ستم، کمک مالی جمع کنند، حتی درهای خانه های خود را به روی آوارگان بگشایند و پرچم سرزمین اشغالی را به عنوان نماد مقاومت، از پنجره ها به اهتزاز آورند؟

آیا نباید از مخالفان دیکتاتور،‌که در زندانهای او زیر شکنجه قرار دارند، حمایت کرد؟ یا باید مرزهای اتحادیه اروپا را به روی مردم ستم دیده بست تا آنها مجبور شوند به اردوگاه هایی در کشورهای به مراتب فقیرتر از اتحادیه اروپا بروند و آنجا تحت سخت ترین شرایط زندگی کنند؟

آیا یک کشور اروپایی که خود به مدت چندین دهه زیر یوغ دیکتاتوری بوده و اکنون چند دهه است که دمکراسی دارد، کشوری که خود پس از دوران دیکتاتوری، عضو ناتو و اتحادیه اروپا شده است و از مزایای چترهای حمایتی این دو پیمان بهره می برد، نباید در مخالفت با دیکتاتور همسایه، در کنار مردم سرزمین اشغالی بایستد؟ یا به جای آن، باید روی تعامل دیپلماتیک با کشور متجاوز حساب باز کند و از احترام متقابل بین دو کشور سخن بگوید؟

همه این پرسش ها، با توجه به مصیبت گریبان گیر ستم دیدگان، نیازمند پاسخ عاجل است.

اروپایی ها، چند هفته پیش با توجه به این ضرورت فوری، تصمیم خود را گرفتند و به پرسشهای فوق پاسخ دادند. پاسخی به دیکتاتور اشغالگر. اروپایی ها پس از سالها بالاخره یک تابو را شکستند و به بی عملی در برابر دیکتاتور پایان دادند.

روز ۱۸ مارس ۲۰۲۲، پدرو سانچز، نخست وزیر اسپانیا، یک سیاستمدار سوسیال دمکرات، اعلام   کرد دولتش اشغال صحرای غربی توسط مراکش را به رسمیت می شناسد. بدین ترتیب، سیاست اسپانیا تغییر کرد. وزیر خارجه اسپانیا در دفاع از این تغییر سیاست، گفت هر لحظه، زمان خوبی برای گشودن فصلی جدید از احترام متقابل است. خود سانچز خطاب به پارلمان تاکید کرد تغییر سیاست اسپانیا در راستای مواضع شرکای اروپایی این کشور است. به گفته سانچز، دولت فرانسه سالهاست از موضع مراکش در مورد صحرای غربی پشتیبانی می کند. رئیس جمهور آلمان نیز اخیرا در نامه ای به سلطان محمد به این موضع پیوست. کل اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا نیز ادعای تملک مراکش بر صحرای غربی را پذیرفتند. این در حالی است که ۸۷ کشور، جمهوری دمکراتیک عربی صحرا را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت می شناسند.

عامل تعیین کننده در این تغییر سیاست، این بود که دولت سلطان محمد ششم در مراکش، مدتی راه را برای برخی پناهجویان آفریقایی باز گذاشت تا خود را به مرز مشترک مراکش و اسپانیا، به استحکامات مرزی اتحادیه اروپا برسانند، از نرده ها بالا روند و وارد خاک اسپانیا یعنی قلمرو اتحادیه اروپا شوند.

در طول دهه ها،‌ سیاست رسمی اسپانیا، با حمایت و موافقت شرکای بزرگتر اروپایی این کشور، این بود که طبق مصوبات سازمان ملل متحد، مردم صحرای غربی باید در یک رفراندوم بگویند که می خواهند مستقل باشند یا نه. مراکش، نزدیک به پنجاه سال است که از برگزاری این رفراندوم ممانعت می کند.

رسانه های بین المللی سالهاست جنگ بی رحمانه ارتش مراکش علیه جبهه پولیساریو را فراموش کرده اند. هدف پولیساریو، استقلال صحرای غربی است که نیروهای اسپانیای همزمان با پایان دیکتاتوری فرانکو در اسپانیا، یعنی در نیمه دهه ۱۹۷۰ میلادی،  آن را ترک کردند، اما نه برای دادن استقلال به صحرای غربی، بلکه به شکل تحویل دادن یک سرزمین با منابع گرانبهای زیرزمینی و سواحل پر از آبزیان از یک نیروی استعمارگر یعنی اسپانیا به استعمارگر جدید یعنی مراکش. این دست به دست شدن یک مستعمره، علیرغم مصوبه ۱۹۷۰ سازمان ملل صورت گرفت که طبق آن، باید یک رفراندوم در صحرای غربی سرنوشت این سرزمین را تعیین کند. در بی اعتنایی به این مصوبه بود که در سال ۱۹۷۵ سلطان حسن پادشاه وقت مراکش و پدر سلطان فعلی ۳۵۰ هزار نفر مراکشی را با حمایت ضمنی اسپانیا به صحرای غربی فرستاد تا در آنجا مستقر شوند.

در نوامبر ۱۹۷۵، اسپانیا و مراکش توافق کردند که در ازای تحویل دادن بخش اعظم صحرای غربی به مراکش، این کشور تملک اسپانیا بر کوئتا و ملیا را که در جنوب تنگه جبل الطارق یعنی در خاک آفریقا قرار دارند،‌ بپذیرد. طبق این توافق، بخشی کوچکتر از صحرای غربی نیز به موریتانی همسایه جنوبی صحرای غربی داده شد تا مشکلی برای اجرای توافق استعماری اسپانیا و مراکش ایجاد نکند. مرز مشترک صحرای غربی با الجزایر کمتر از پنجاه کیلومتر است و برای مراکش بستن این مرز میسر بود. بدین ترتیب لازم نشد که در توافق استعماری، ملاحظه ای هم برای الجزایر در نظر گرفته شود. دولت الجزایر از توافق استعماری کنار ماند و به مقصد آوارگان اهل صحرای غربی تبدیل شد.

۱۷۳ هزار نفر از مردم صحرای غربی ده ها سال است تحت سخت ترین شرایط در اردوگاه های آوارگان در خاک الجزایر زندگی می کنند. طبق گزارش سازمانهای غیردولتی، زنان و کودکان ساکن این اردوگاه ها، از سوء تغذیه رنج می برند. مراکش با احداث دیوار در امتداد مرزهای صحرای غربی و الجزایر، و مین گذاری این مرزها، مانع آن است که شهروندان صحرای غربی به سرزمین خود بازگردند.

طبق یک معاهده بین اسپانیا و مراکش، کشتی های اسپانیا حق ماهیگیری در آبهای مراکش و صحرای غربی را دارند. ماهیگیری اروپایی ها در سواحل آفریقا، میلیونها نفر از مردم بسیاری از کشورهای غربی را از منبع تغذیه و درآمد سنتی خود محروم کرده است. قایق های زواردررفته آفریقایی ها در رقابت با کارخانه های شناور اروپایی که با تورهای خود هر چه جنبنده در آب است می گیرند، هیچ شانسی ندارند. تنها چاره برای ماهیگیران سابق آفریقایی این است که قایقهای خود را به مهاجرانی کرایه دهند که می خواهند به اروپا بروند، البته در زورقهایی که هر چند روز یک بار یکی از آنها را امواج دریای مدیترانه یا اقیانوس اطلس در هم می شکند و سرنشینان بخت برگشته آنها را به گورهای تاریک در اعماق می فرستد. مراکش نه تنها مصوبات سازمان ملل، بلکه توافقی را نقض می کند که درسال ۱۹۹۱ زیر نظر سازمان ملل توسط دولتهای اسپانیا و مراکش و نیز جبهه پولیساریو امضا شد. طبق این توافق نیز باید مردم صحرای غربی در یک رفراندوم تصمیم بگیرند که می خواهند مستقل شوند یا نه. مراکش به این توافق عمل نکرده است وکماکان دو سوم خاک صحرای غربی را در اشغال دارد. پشت مراکش به آمریکا گرم است که در به اصطلاح جنگ علیه ترور جرج دبلیو بوش، از خوش خدمتی های پادشاهی مراکش بهره برد، تا حد همدستی در شکنجه و آدم ربایی. مراکش همچنین برگ برنده پناهندگان آفریقایی را در دست دارد. اسپانیا نگران است که گرانی جهانی غله به مثابه یکی از نتایج جنگ اوکرائین، شمار فزاینده ای از مردم آفریقا را راهی اتحادیه اروپا کند. از این رو، پاسداری مراکش از مرز مشترک با اسپانیا ضروری است