گفتگو با شهره بديعی : شباهت‌های دو دادگاه میکونوس و حمید نوری

شهره بدیعی : دادخواهی نتیجه پیگیریِ جمعیِ ملتِ ستم‌کشیده است

مهر علیپور ــ زمانه :

محاکمه تاریخی حمید نوری که بعد از گذشت ۹۳ جلسه در سوئد به پایان رسید، امیدها به تحقق عدالت را در جنبش دادخواهی ایران احیا کرد. شهره بدیعی، همسر نوری دهکردی، فعال سیاسی که در جریان ترور میکونوس کشته شد، در گفت‌وگو با زمانه از تفاوت‌ها و شباهت‌های دو دادگاه میکونوس و حمید نوری می‌گوید.

شامگاه ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ تروریست‌های تحت امر جمهوری اسلامی در رستوران میکونوسِ برلین صادق شرفکندی، دبیر حزب دمکرات کردستان ایران، فتاح عبدلی، نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در اروپا، همایون اردلان، نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان و نوری دهکردی، فعال سیاسی تبعیدی و کارمند صلیب‌سرخ آلمان را کُشتند. قاتلان حرفه‌ای جمهوری اسلامی این بار همانند قبل نتوانستند جان سالم به در ببرند.

پیگیری خانواده کشته‌شدگان، فعالان سیاسی تبعیدی و رسانه‌ها و افکار عمومی آلمان از لابی‌گری و فشارهای جمهوری اسلامی بر آلمان قدرتمندتر عمل کرد و به تشکیل دادگاهی منتهی شد که چهار سال به طول انجامید. در پایان دادگاه علاوه بر کاظم دارابی، سرتیم ترور و عباس راحیل هم‌دست او که به حبس ابد محکوم شدند و یوسف امین و محمد اتریس که به ترتیب ۱۱ و ۶ سال زندان گرفتند، دستگاه قضایی آلمان برای علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات جمهوری اسلامی نیز حکم جلب صادر کرد.

ایران برای «نجات» تیم ترور، به ویژه کاظم دارابی که پس از ۱۵ سال زندان به ایران بازگشت. او اکنون از «نظام» به دلیل کوتاهی در پرونده میکونوس گلایه‌مند است و ادعا می‌کند اگر در زمان محاکمه او رژیم «قاطعانه‌تر» عمل می‌کرد، حمید نوری، دادیار زندان گوهردشت در زمان کشتار زندانیان چپ و مجاهد در سوئد «گرفتار» دستگاه قضایی و دادخواهی نمی‌شد.

شهره بدیعی، همسر نوری دهکردی در گفت‌وگو با زمانه از شباهت‌های دو دادگاه میکونوس و حمید نوری در سوئد و شگردهای جمهوری اسلامی در مقابل این دو دادگاه سخن گفته است. او که چهار سال تمام با «لباس سیاه» چشم در چشم تروریست‌های میکونوس در دادگاه نشست، معتقد است اراده جمعی و پیگیری ملتِ ستم کشیده ایران وجه مشترک دو دادگاه حمید نوری و جنایتکاران میکونوس است.

▪️ زمانه: در چند ماه گذشته شاهد دادگاه حمید نوری به عنوان یکی از دست‌اندرکاران شکنجه و کشتار زندان سیاسی چپ و مجاهد خلق در سال ۶۷ بودیم. شما یک تجربه تلخ مشابه دارید از دادگاه جنایتکاران؛ دادگاه میکونوس. آیا شباهتی میان این دو دادگاه و پرونده بود؟ اول از شرایط و وضعیت دادگاه برای ما بگویید.

شهره بدیعی: در پرونده میکونوس یک سال طول کشید تا دادگاه تشکیل شود. این دادگاه چون در رابطه با یک اتفاق خیلی دهشتناک در این کشور تشکیل می‌شد، طبیعی بود که ابعاد گسترده داشته باشد و کل جامعه آلمان، جامعه روشنفکری و جامعه سیاسی‌اش را با این قضیه درگیر کند. یعنی ما از روز اول خودمان را تنها احساس نمی‌کردیم. اولین باری بود که می‌شود گفت بعد از این همه جنایت که این‌ها [جمهوری اسلامی ایران] کردند، این بار خود جامعه آلمان را تکان داده بود. بار اول هم نبود، قبل از این جنایت [میکونوس] هم از این کارها می‌کردند. بالای ۲۰۰ نفر را در خارج از کشور ترور کردند، بعد هم فرار کردند و کسی هم نبود که این ترورها را دنبال کند. فقط به عنوان یک اخبار می‌آمد و تمام می‌شد و می‌رفت. ولی این بار می‌شود گفت که بزرگ‌ترین اشتباه‌شان این بود که فکر نکرده بودند اگر یک چنین جنایتی را در یکی از پیشرفته‌ترین کشورهای اروپا انجام بدهند، مردم این کشور چه می‌گویند؟

از روز اول من و دخترم با یک همبستگی خیلی زیاد مردم آلمان روبه‌رو بودیم که خیلی خوب بود، مرهمی روی درد دل ما بود و قشنگ حس می‌کردیم که تنها نیستیم. مثلاً در روزهای اول با بریدن تکه‌هایی از روزنامه که همسایه‌ها به من می‌دادند یا همکلاسی‌های دخترم، پدر مادرهای‌شان تکه‌های روزنامه را به مدرسه می‌آوردند. یا همسایه‌ها شیرینی و غذا می‌پختند، شراب می‌آوردند. عجیب و غریب بود [آن‌طور] که تا به حال خود ایرانی‌هایی که در خارج از کشور بودند، این را حس نکرده بودند. 

ما همیشه خودمان با دردهایمان و جنایت‌های آنها تنها بودیم، به‌خصوص بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی کلا جامعه روشنفکری اروپا و به ویژه آلمان از ما و جریان‌های مترقی چپ و دموکرات ایران فاصله گرفته بود. من در مورد آلمان می‌گویم چون اینجا زندگی می‌کنم. این‌ها نمی‌توانستند این موضوع را هضم کنند چون فکر می‌کردند مثلا ما قدرت را توی سینی گذاشته‌ایم و دو دستی تقدیم نظام کرده‌ایم و گفته‌ایم بفرمایید این برای شما.

پروسه کشتار زندانیان سیاسی را دنبال نکرده بودند یا به آن صورت که باید انعکاس پیدا نکرده بود و حتی گاهی اوقات در بحث‌هایشان این‌گونه می‌شد فهمید که آنها ما را در این که خون‌خواران سر قدرت آمده‌اند؛ سهیم می‌دانستند. این سال‌ها طول کشید، در جامعه آلمان که من زندگی می‌کردم اصلا در باره جامعه ایران صحبتی نمی‌شد، به‌خصوص که قدرت هم از بالا سکوت کرده بود، برای اینکه این‌ها دوست داشتند چنین نیروی خون‌خواری سر کار بیاید که تمام نیروهای مترقی چپ، دموکرات و ملی را نابود کند.

همه این دولت‌های غربی از آمریکا تا آلمان، فرانسه و انگلیس حرفی نمی‌زدند. ما واقعا احساس تنهایی می‌کردیم و نمی‌دانستیم با این همه کشتار و جنایت چه خاکی بر سرمان بریزیم. این توصیف شرایط پیش از ترور است که بدانید ما در چه وضعیتی بودیم.

▪️ به نظر می‌رسد رسانه‌ها خیلی در برجسته شدن این فاجعه نقش داشتند…

_: بله کاملا درست است. مساله این بود که قدرت از بالا خفقان گرفته بود و چیزی در باره این مساله نمی‌گفتند و بخشی هم به تبعیت از دولت و بخش دیگری هم که حالا از دولت تبعیت نمی‌کرد، ضعیف بود و یا مساله‌اش نبود و ما همه بار مصیبت را در آن سال‌ها به تنهایی به دوش کشیدیم و آن نسل اینجا بسیار اذیت شد. بعد از ترورها، از فرانسه شما بگیرید تا انگلیس، اتریش و قبرس و ترکیه و… ما می‌گفتیم این‌ها چرا سکوت کرده‌اند و خفقان گرفته‌اند؟ که خب با توجه با ماجرای قتل جمال خاشقچی در سفارت عربستان سعودی در ترکیه، دیدم که خیلی هم جای تعجب نداشت رفتار این‌ها [دولت‌های غربی]! مگر چه کار کردند؟ یکی دو اعتراض کوچک کردند و بعد هم قضیه تمام و فراموش شد. این همیشه سیاست غرب بوده، خیلی تلاش کرده باشند به مسائل این‌چنینی اعتراض کنند یک بار اعلام می‌کردند و تمام.

حالا در این وضعیت یک‌باره یک جنایت خیلی بزرگ در شهر برلین اتفاق می‌افتد و چهار نفر می‌آیند در یک رستوران ترور می‌کنند. همان شب واقعه همسایه‌های رستوران پائین ریخته بودند و هر اطلاعاتی که داشتند را به پلیس دادند. یکی از مهم‌ترین شاهدان پروسه دادگاه میکونوس یک خانم آلمانی بود که همان شب به پلیس گزارش داده بود که من ۳۴ دقیقه پیش از اینجا رد می‌شدم و بعد دیدم که صاحب رستوران داشت سیگار می‌کشید و قدم می‌زد. این خانم تمام مدت در دادگاه به عنوان شاهد حضور داشت و مشاهدات خودش را گفت.

در عین بدبختی و جنایتی که بر سر من، دخترم، بستگان و دوستان آوار شد در این واقعه، جامعه آلمان تکان خورده بود و برایشان سوال بود این چه رژیمی است که در کشور دیگر، در یک رستوران چهار نفر را می‌کشد و بعد می‌رود؟ این یک سوی ماجرا بود و سوی دیگر نیز که مهم بود، این است که همسر من [نوری دهکردی] و دیگر مهمان‌هایش [رهبر و دو تن از اعضای حزب دمکرات کردستان ایران] مهمان‌های کنگره سوسیالیست‌های انترناسیونال بودند که رهبری آن کنفرانس را حزب اس‌پ‌د [سوسیال دموکرات] آلمان به عهده گرفته بود. آنها مهمانان این کنفرانس بودند و با ترور آنها ضربه به حزب میزبان خورده بود. این حزب یکی از نمایندگانش را برای دل‌جویی و رسیدگی نزد به من و دخترم فرستادند. این نماینده کنار من و سارا بود و یکی از بهترین دوست‌های خانوادگی ما شد و تمام مراحل دادگاه را دنبال می‌کرد.

همسرم سال‌ها مشاور حقوق پناهندگان در صلیب سرخ برلین بود و بین پناهندگان و همکاران خود بسیار محبوب بود. به این خاطر همکارانش در دفتر اصلی صلیب سرخ برای او مراسم بزرگداشتی بر پا کردند، بعد از ترور رئیس کل صلیب سرخ در آنجا از او تجلیل کرد و به ما تسلیت گفت و مرگ او را ضایعه بزرگی نامید. یک سال تمام صلیب سرخ یک جای خوب کار را برای من خالی نگه داشت تا من بعد از کمی بهبودی دوباره نزد این سازمان کار را شروع کنم، در دفتر مشاوره برای امور خانواده در برلین. همکارانم تمام مدت ۴ سال دادگاه میکونوس از من پشتیبانی کردند تا من بتوانم در هفته دو روز کامل را در دادگاه به عنوان شاکی خصوصی شرکت کنم. برای آنها محکومیت رژیم خون‌خوار ایران مهم بود و خود را موظف دیدند که از همسر همکار خود دفاع و پشتیبانی کنند.

می‌خواهم بگویم که چون ما هر دو در دل این جامعه کار می‌کردیم و همسرم یکی از بهترین مشاوران پناهندگان بود و قرار بود در آن سال جایزه‌ای دریافت کند، خب این هم مضاف بر علت شد که همبستگی و پشتیبانی از ما ابعاد بسیار گسترده‌ای بگیرد. ما به عنوان شهروندان فعال این جامعه انگاشته می‌شدیم و این پشتیبانی‌ها کمک کرد که من ۴ سال روی نیمکت دادگاه بنشینم و نقش فعالی داشته باشم.

دومین فاکتور مهمی که می‌خواهم بگویم این است که ما برای پیش‌برد این دادگاه و محکومیت جنایتکاران پشتیبانی می‌شدیم. اگر پشتیبانی نمی‌شدیم فکر می‌کنم بعد از شش ماه کمرمان می‌شکست و ما نمی‌توانستیم کاری انجام بدهیم. این پشتیبانی بر می‌گردد به این‌که نیروهای مترقی، روشن‌فکری، رسانه‌ها و احزاب سیاسی تکان خورده بودند. همه احساس انزجار می‌کردند و به ما دلگرمی و دلداری می‌دادند که ما شما را تنها نخواهیم گذاشت، تا آخرش بروید. من دقیق به یاد دارم در روز اول که وکیلم را ملاقات کردم، او در روز شنبه که تعطیل است من را پذیرفت و این جملات را از او خوب به خاطر دارم که می‌گفت «نباید نگران باشی، ما در یک کشور دمکراتیک زندگی می‌کنیم و این را بدان که ما همه انرژی که داریم را برای این کار خواهیم گذاشت…».

من خودم نگران بودم که جمهوری اسلامی وکیل و وکیل‌کِشی کند، اما این‌ها سنگ تمام گذاشتند و تمامی امکاناتی که در یک کشور دمکراتیک بود را در اختیار ما گذاشتند و دوستانی هم که درگیر دادگاه بودند خیلی خوب از این امکانات استفاده کردند. برای خود من در آن شرایط فاجعه یک دوره آموزشی هم بود و ما می‌دیدیم در این کشور اگر نیروهای مترقی بخواهند کاری کنند، حتی می‌توانند صدر اعظم را هم پائین بکشند.

فاکتور مهم دیگر در این پرونده قوه قضاییه و قاضی‌ای بود که این پرونده را در دست گرفت، شانس بزرگ ما بود. این را بعدا مترجم‌هایی که آنجا کار می‌کردند به من گفتند چقدر شانس آوردید! چون رئیس دادگاه یکی از بهترین قضات قوه قضاییه است که تا به‌حال هیچ جریانی از زیر دست‌اش نتوانسته در برود.

مسئله مهم دیگر این بود که اپوزیسیون ایرانی ضربه دهشتناکی خورده بود. افرادی که در جریان این ترور از دست رفتند، محبوبیت زیادی داشتند؛ هم حزب دمکرات محبوبیت بسیاری داشت و همسر من هم به عنوان یک نفر که خیلی برایش احترام قائل بودند و دوست‌اش داشتند، مطرح بود. تمام شهر او را می‌شناختند. روزهای اول شهر برلین عزادار بود، کسانی که ما نمی‌شناختیم به خانه ما می‌آمدند، آدم‌های جدید که ما ندیده بودیم. ما به سبک عزاداری در ایران در خانه بودیم، همه گروهی می‌آمدند از همه جریان‌ها، همه با من دست دوستی دادند، کمک، هم‌فکری و همراهی داشتند. برای اولین بار در خارج این جنبش با هم پیش رفت و تا آخرین روز دادگاه هم همراه بودند. آدم‌ها که شب و روز برای دادگاه کار می‌کردند و اسناد جمع می‌کردند، زحمت می‌کشیدند، همه دست به دست دادند تا کار به آخر رسید.

اگر بخواهیم با دادگاه حمید نوری در سوئد مقایسه کنیم به گمانم شباهت‌های زیادی دارد؛ آنجا هم همبستگی تمام زندانیان سیاسی وجود دارد، از تمام گروه‌ها در این دادگاه شهادت دادند. شاهدانی که حمید نوری را می‌شناختند، اطلاعات دقیق داشتند و چه بسا زیر دست‌اش شکنجه و آزار دیدند، از همه بودند؛ مجاهدین، راه کارگر، پیکار، چریک‌های فدایی و…  خیلی گسترده شرکت کردند، از همه نقاط دنیا آمدند. این خودش کار بزرگی است بعد از این همه سال. از بزرگ‌ترین کارهایی است که انجام شده و همه درگیر دادگاه شده‌اند و با هم برای به سرانجام رسیدن این پرونده متحد شده‌اند، از خانواده‌ها تا زندانیان سابق و اطلاعات و اسنادی که داشتند را به دادگاه داده‌اند و حالا باید منتظر رای دادگاه ماند که با توجه به تقاضای دادستانی که حبس ابد را خواسته، مشخص است که دادگاه هم خیلی دقیق است.

یعنی می‌خواهم بگویم پیگیری ما همگی به عنوان یک ملت ستم کشیده و قوی وجه مشترک بزرگ این دو دادگاه است. اگر چنین نمی‌کردیم، هرگز به موفقیت نمی‌رسیدیم.

وجه اشتراک مهم دیگر گفتم که شیوه انکار این جانیان بزدل است: تمام ادعاهای‌شان یکسان؟ تهوع‌آور، کهنه‌کار، و ذلیلانه است. مثلا جناب نوری هم ادعا می‌کند که این حیله «منافقین»، یعنی مجاهدین بوده است. که ایشان به عنوان جانی پشت میله‌های زندان نشسته! در حالی که مبتکر این دادگاه و کسی که این امر را بسیا ردقیق و با کار و زحمت زیاد آماده کرده بود، از مخالفان شدید مجاهدین است و سال‌هاست که بیشترین انتقادات را به آن‌ها داشته و مورد دیگر را هم در مورد فتوای مرگی که امام خمینی آنها داده بود. واقعا این‌ها هنوز بعد از چهل سال فکر می‌کنند که با دسته کوران احمق طرف هستند. کارشان انکار است.

▪️ ما در حاشیه دادگاه حمید نوری شاهد اختلاف نظرهایی میان گروه‌های مختلف یا حتی افراد بودیم. شما اشاره کردید که در دادگاه میکونوس همه کنار هم بودند. این را بیش‌تر توضیح می‌دهید؟

_: زمانی که دادگاه شروع شد وکیل‌ها باید یک سری مستندات را آماده می‌کردند. یک کمیته هماهنگی از نیروهای سیاسی شکل گرفت که می‌توانستند با هم همکاری کنند مثل فداییان، راه کارگر و غیره.. من خودم به عنوان همسر نوری دهکردی تصمیم گرفتم، چون قبل از آن هم من عضو یک سازمان یا گروهی نبودم، قبلا این کارها را کرده بودم، به‌صورت دیگری می‌خواهم حرکت کنم و به این نتیجه رسیده بودم که زیر نظر یک کمیته‌ای از گروه‌هایی که من به آنها انتقاد داشتم پیش نبرم. من مخالفتی نداشتم با اینکه کاری کنند، اما من نمی‌خواستم در ظرف آنها حرکت کنم. ضمن اینکه من  به عنوان یک زن تنها بودم و محیط آلمان را خوب می‌شناختم، چون از جوانی آمده بودم و خیلی زود ارتباطات را گسترده کردم و به دنبال ارتباطاتی بودم که به عنوان پشتیبان‌های اصلی بمانند و پشت من را خالی نکنند.

مثلا فرض کنید از تمام احزاب از اس‌پ‌د بگیرید تا س.د.اوه. یعنی در این کار حد و مرز نداشتم و به نظرم یکی از دلایل موفقیت در پرونده میکونوس هم این بود که با یک نگاه باز دست دوستی به همه جریان‌ها و افراد داده بودم. در دادگاه و پروسه جمع‌آوری یا اطلاع‌رسانی از همه گروه‌ها بودند؛ از مجاهدین تا مشروطه‌خواهان تا اطرافیان آقای بنی‌صدر حضور داشتند و همه در دادگاه بودند‌. من می‌گفتم که این جنایتی است که به همه ما مربوط است. من با همه دست دوستی داده بودم و با اعضای احزاب آلمانی دیدار می‌کردم. 

▪️ برگردیم به تاثیر رسانه‌ها و نقشی که داشتند. رسانه‌های آلمانی چگونه دادگاه را پوشش دادند؟

_: رسانه‌ها مثل رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها نسبت به این جریان حساس بودند و از روز اول پشت ماجرا بودند تا دادگاه تشکیل شود. از همان روز اول تمام نماینده‌های روزنامه‌ها، رادیو و تلویزیون می‌آمدند و در دادگاه می‌نشستند، بعد از دادگاه مصاحبه و گزارش می‌گرفتند. مطالب در روزنامه‌ها و کانال‌های مختلف تلویزیون پخش می‌شد و همیشه تقاضای مصاحبه می‌کردند. یعنی کاملا افکار عمومی آلمان در این جریان پرونده بود و سهم بزرگی برای به موفقیت رسیدن این دادگاه داشت. اگر آنها نبودند باید چه کار می کردیم؟ اگر باز می‌خواستند سکوت کنند، دست ما به جایی نمی‌رسید. مثلا رئیس وقت دفتر صدر اعظم را به خاطر اینکه با علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات جمهوری اسلامی که تماس گرفته و گفته بود کاظم دارابی را آزاد کنید، در تماس بودند و در دادگاه خواستند. او ابتدا فکر کرد که می‌تواند با استفاده از قدرت‌اش به پرسش‌ها پاسخ ندهد، اما قضات دادگاه این اجازه را ندادند.

من خودم هم تمام مدت جلسات دادگاه را می‌رفتم و آنجا می‌نشستم. برای این‌که حضور ما در آنجا به عنوان بستگان و افرادی که رژیم جمهوری اسلامی و شگردهایش را می‌شناسد، مهم بود. من هدفمند ۴ سال تمام با لباس سیاه، به علامت اعتراض، به این جنایت ضد بشری در سالن دادگاه ظاهر می‌شدم و درست در مقابل چشم چند تن از متهمین می‌نشستم و با نگاه خود آنها را گاها به زانو در می‌آوردم؛ مثلا متهم جناب امین چندین بار گریست.

از بستگان رهبران حزب دمکرات کردستان هم در دادگاه بودند و همین‌طور حضاری که می‌دانستند این فقط کار رژیم جمهوری اسلامی می‌تواند باشد که مخالفانش را در داخل یک کشور دیگر ترور کند. نیروی دیگری نمی‌توانست این کار را بکند. در برلین یک موتور و هسته‌ای تشکیل شده بود که شبانه روز کار می‌کرد. افراد شبانه روز با هم کار می‌کردند، در ارتباط بودند و با هم دست دوستی داده بودند. من بودم، حمید نوذری، مهران پاینده و وحید حقیقت‌جو بودند که بسیار زحمت کشیدند.

اگر سند یا اطلاعاتی به دست‌شان می‌رسید بلافاصله ترجمه می‌کردند و روز بعد در دست وکیل‌ها بود؛ یک‌سال قبل از دادگاه و چهار سال در طول دادگاه. شبانه‌روز حواس ما به این بود چه چیز دیگری برای اینکه نشان بدهد این سیستم ترور و جنایت جمهوری اسلامی است که در خارج راه افتاده بسیاری را کشته و برای اولین بار است که گیر افتاده‌اند، می‌تواند مهم باشد.

▪️ شما از شگردهای جمهوری اسلامی برای پس گرفتن کاظم دارابی یا اصلا انکار دست داشتن در ترور میکونوس گفتید. اخیراً کاظم دارابی گفته که جمهوری اسلامی اگر در پرونده میکونوس قاطعانه‌تر برخورد می‌کرد، این اتفاق برای حمید نوری نمی‌افتاد. جمهوری اسلامی در جریان دادگاه میکونوس چه اقداماتی انجام داد تا مانع دادگاه و محکومیت دارابی و هم‌دستانش شود؟

_: اگر اشتباه نکنم این مطلبی است که کاظم دارابی نوشته که [جمهوری اسلامی] گروگان گرفتند و خواستند گروگان را تاخت بزنند با من، گروگان را آزاد کردند اما این‌ها [آلمان] این کار را نکردند. خودش این‌ها را می‌نویسد که گروگان‌گیری کردند، فشار آوردند، تهدید به اعدام کردند، ولی قوه قضاییه آلمان مثل ایران نبود که ساخت و پاخت کند و ماجرا تمام شود. کل جامعه آلمان تکان خورده بود و نظارت می‌کرد. وای به حال این‌ها اگر می‌خواستند یک همچنین معاملاتی کنند. بدشان نمی‌آمد معامله کنند، اما عملا نمی‌توانستند.

انتظار دارابی این است که مثلا جمهوری اسلامی می‌رفت یک‌جایی چند نفر را می‌گرفت و می‌کشت و بعد اعلام می‌کرد که اگر دارابی را آزاد نکنید ما این‌ها را می‌کشیم.

طبق یک قانون اگر فردی خارجی مرتکب جرمی می‌شد، می‌توانست بعد از گذراندن دو سوم دوره محکومیت‌اش به کشور خودش بازگردانده شود. رژیم ایران این‌قدر فشار آورد که طبق این قانون دولت آلمان او را آزاد کرد تا به ایران برگردد. اگر یک قاتل دیگری بود که رژیم وحشی مثل جمهوری اسلامی پشت‌اش نبود، محال بود سیستم قضایی آلمان این کار را انجام دهد.

▪️ در دادگاه حمید نوری هم بعد از اینکه رایزنی‌هایش بی‌نتیجه بود، اعلام کرد که احمدرضا جلالی، زندانی دو تابعیتی را اعدام می‌کند. نظر شما چیست؟

_: بله دقیقا. چندین مورد دیگر بوده که جمهوری اسلامی گروگانگیری کرده و فشار آورده برای اینکه آدم خودش را آزاد کند. متوجه این نیست که درست است که این کشورها [غربی] سازش می‌کنند با جمهوری اسلامی اما نه به هر قیمتی، به خصوص وقتی که موضوع به قوه قضاییه مربوط باشد و چندین قاضی وارد گود شوند. همان زمان دادگاه میکونوس سیستم قضات دادگاه معروف بودند به قضاتی که در مقابل‌شان حتی دولت آلمان  هم نمی‌تواند کاری بکند، یعنی بهترین قضات قوه قضاییه بودند. دادستان یکی از کسانی بود که بسیار بسیار زحمت کشید تا اینسوال و جواب می‌شدند، به دادگاه فراخوانده شدند. هیچ ذره‌ای به شاهدانی که به دادگاه آمدند فشار نبود از طرف دادگاه و ما. اگر کسی به شاهدان پرخاش می‌کرد یا داد می‌زد من بودم که دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم  که یکی مثلا از حزب‌الله بیاید و خودش را بیاندازد روی مبل یا صندلی..  و دروغ بگوید.. خیلی اذیت می‌شدم. بعد مسئولان نظم و انضباط دادگاه می‌آمدند من را از سالن بیرون می‌بردند تا مبادا فشاری به آنها وارد شود.

سوال: از شباهت‌های دو پرونده گفتید؛ درباره تفاوت‌های آن هم بگویید.

_: ببیند درست است که مساله رسیدگی به جنایت قاتلان و جنایتکاران جنگی در اروپا مساله خیلی مهمی است و بخشی از جامعه حتما آن را دنبال می‌کند، اما تفاوت بزرگ پرونده میکونوس و حمید نوری در همین‌جا است. در پرونده حمید نوری اتفاق در ایران و برای زندانیانی که در ایران بودند رخ داده و چندان مساله جامعه سوئد نیست تا جایی که من دنبال کرده‌ام، منهای بخشی که بخش روشنفکری و سیاسی جامعه است که با یک جنایتکار ضد بشری چه می‌کنند. ولی در رابطه با دادگاه میکونوس زندگی روزمره آدم‌ها در همین‌جا [آلمان] به خطر افتاده بود و حتی این مقایسه را می‌کردند که اگر این ترور در مقابل یک مدرسه انجام می‌شد، آن موقع چقدر برای فرزندان‌شان وحشتناک بود. مردم در آلمان این ترس در وجودشان رفته بود که اینجا یک نیروی وحشی از یک کشور دیگر می‌تواند بیاید و یک چنین جنایتی را مرتکب شود، برای همین خیلی تکان خورده بودند و همکاری می‌کردند. من از وکیلم شنیده بودم که از همسایه‌ها برای‌شان گل می‌بردند. این نشان می‌دهد که چقدر همبستگی بوده و آنها در غم و مبارزه ما شریک بودند. یا یکی از شاعران یک شعر بسیار زیبا سرود برای این واقعه و آن به من و دخترم تقدیم کرد.

از لحاظ پیگری کار در دادگاه نوری در استکهلم هم به نظرم خیلی کار زیادی شده است. الان به خاطر ندارم کدام یک، اما یکی از شاهدان تعریف می‌کرد که قبل از اینکه بیاید در دادگاه با روانکاو خودش مشورت کرده که من در این دادگاه شرکت کنم یا نه. چون تمام خاطرات و تراماهای آن دوره دوباره بالا می‌آید. این برای یک زندانی یا کسی که شکنجه شده، خیلی ساده نیست. من خودم هر بار که بخواهم راجع به دادگاه میکونوس یا همان ایام حرف بزنم، از چند روز قبل حالم بد و ناآرام است و چند روز طول می‌کشد که دوباره آرام شوم.

در روان‌شناسی تراما که خود من هم کار می‌کنم، توصیه این است که یک بار باید به صورت جدی روی آن کار کنید و بعد موضوع را ببندید و کنار بگذارید. شما دیگر هیچ‌وقت نمی‌توانید آرامش کامل داشته باشید. حالا شما تصور کنید خیلی از شاهدان از کشورهای مختلف به دادگاه رفته‌اند، هر کدام از این‌ها شکنجه و آزار تحمل کرده‌اند و در دادگاه با زندانبان و شکنجه‌گر که خیلی هم پر رو و وقیح است، چشم در چشم شده‌اند و [نوری] با وقاحت تمام رفتارهای آزاردهنده‌ای انجام می‌دهد، چقدر سخت است… با وجود این اما کار بزرگ را انجام دادند. به قول یکی از شاهدان شاید این شروع همان کاری باشد برای شروع دادگاه‌های بین‌المللی که به جنایت دست‌اندرکاران رژیم رسیدگی کنند. این اتفاق خوشحال کننده‌ای برای همه ما و خانواده زندانیان سیاسی اعدام شده است. آنها همه این دادگاه را دنبال می‌کردند…

▪️ سوال بعدی من در همین رابطه است. با این داغ و غم بزرگی که شما داشتید، تنها خواسته‌تان این بود که دادگاه پیش برود، حقیقت روشن شود و جنایتکاران محکوم شوند، در انتها با پیگیری و مبارزه شما و دیگرانی که در کنارتان بودند آن دادگاه تبدیل به یک «دادگاه ملی» در آلمان شد. محاکمه نوری هم می‌تواند شروعی برای یک دادگاه بزرگ‌تر و عمومی‌تر باشد که هدف جنبش دادخواهی در ایران است. اکنون فکر می‌کنید تاثیر این دادگاه‌ها بر دادخواهی و آن‌چه که ما به عنوان جنبش دادخواهی در ایران می‌شناسیم، چه می‌تواند باشد؟

_: دادگاه استکهلم و همین‌طور دادگاه میکونوس امید زیادی داده که شاید روزی بتوان این افراد را در دادگاه‌های بین‌المللی خارج از ایران محاکمه کرد. بگذارید با یک مثال روشن کنم، در جریان دادگاه میکونوس اتفاقی که افتاد این بود افرادی که خیلی دور بودند، چون من که سال‌ها دیگر نمی‌توانستم به ایران بروم و بعد از آن فاجعه هم که دیگر هیچ، از یک روستای دور افتاده در ایران با یک وسیله یا واسطه‌ای پیام می‌دادند که ما فلان روز صدای شما را شنیدیم. یا یکی دیگر از بستگان که سال‌ها از هم بی‌خبر بودیم بعدا تعریف می‌کرد که در یک روز که صدای شما را شنیدم، در یک جمع بزرگ زدم زیر گریه. از این مثال می‌خواهم برسم به این‌که در همه‌جا این دادگاه دنبال می‌شد. طبیعی است که روی انسان‌ها تاثیر می‌گذارد. 

یا هنگام دادگاه حمید نوری در شروع من خیلی امید نداشتم، می‌گفتم این‌ها باز هم تاخت می‌زنند و می‌رود و با رژیم سازش می‌کنند. نیروی اصلی در آنجا هم باز زندانیان سیاسی و افرادی بودند که خیلی ضربه خوردند. جمع شدند و یک کار بزرگ و مهمی را انجام دادند که حتما تاثیرات‌اش برای نسل کنونی، جوانان و نسل‌های آینده است. آنها انرژی و امید می‌گیرند که ظلم سرانجام رفتنی است و تاریکی تا همیشه نمی‌تواند باقی بماند.

با اتحاد فعال ایرانی‌ها از هر گروه و هسته‌ای، پیگیری این دادگاه به یک مسئله ملی بدل و این رمز موفقیت ما شد!