شیدا نبوی : آیلا و بهاره، دختران پاریس

شیدا نبوی

چه لذتبخش است دیدن بزرگ شدن و بالیدن بچه ها… بچه هائی که شاهد چشم گشودنشان به دنیا بوده ای، جلوی چشمت قد کشیده اند، همراه تاتی تاتی کردن آنها بوده ای، زبان بازکردنشان را دیده ای، دیده ای که زیر چشمان تو و در بحبوحه گفت و گوهای داغ سیاسی و شرکت در حرکات سیاسی پدران و مادران و اطرافیانشان چه تلاشی برای زندگی می کنند.

در روزهای 21 تا 25 ماه ژوئن 2022 دو خبر خوب و شادیبخش از دو دختر نسل دوم پناهندگان سیاسی، در پاریس، بیش از گذشته ما را متوجه این جوانان کرد.

تلخی و سختی زندگی یک پناهنده سیاسی که به اجبار و در گریز از خشونت و استبداد دیکتاتور حاکم بر کشورش در سرزمین دیگری مأوا می جوید و در دنیائی مطلقاً بیگانه با او و تاریخش، زبانش، با افکار و آرمانها و فرهنگش چشم می گشاید، شاید فقط برای کسانی قابل درک باشد که خود آنرا گذرانده اند. آدمی که مجبور است زندگی را از صفر شروع کند، الکن همچون کودکی تازه زبان بازکرده در زبانی ناآشنا، حرف بزند، سختیهای مادی و معنوی زیادی را دور از وطن مألوف و بدون هیچ پشتگرمی و تکیه گاهی و تنها با نیروی اراده و قدرت روحیه بر خود هموار کند، نگاههای اغلب تحقیرآمیز کسانی را که هیچ تصوری از شرایط او و مملکتش ندارند، تحمل کند، تا سرانجام بتواند در جامعه جدید جاگیر شود. و در این میان، کار بچه هائی که نه به انتخاب خودشان بلکه به جبر، باید در این جامعه زندگی کنند به مراتب سخت تر و دشوارتر است. آنها همیشه و در تمام مراحل زندگی در منگنه بین دو فرهنگ حاکم بر خانه و بیرون از خانه دست و پا می زنند. هماهنگی بین این دو فرهنگ بوجود نمی آید و او چه تلاشی باید بکند و چه فشار سنگینی را بر دوش بکشد تا هم روابط عاطفی خود را با خانواده و فامیل حفظ کند و هم بتواند جائی در جامعه ای که در آن رشد کرده و بالیده و می خواهد زندگی کند، برای خود بیابد.   

آیلا نویدی

اولین خبر، این بود که آیلا نویدی، دختری که در پاریس به دنیا آمد و در این شهر بزرگ شد، نمایشنامه ای به زبان فرانسوی نوشته، و آنرا با کارگردانی خودش روی صحنه آورد به نام (4211 کیلومتر)، فاصله پاریس با تهران. دکور اصلی صحنه، استودیوی کوچکی است که والدین او در آغاز اقامت در پاریس به عنوان پناهنده سیاسی، توانسته بودند در این شهر اجاره کنند و کودک، چندین سال اولیه زندگی خود را در آنجا که همیشه، روز و شب، پر از دوستان و رفقای پدر و مادرش بود، در فضائی سیاسی و با آدمهای سیاسی می گذرانَد و بزرگ می شود. نمایشی از زندگی کودکی که در تبعید متولد می شود؛ در فضائی خاص که با زندگی آرام و معمولی بچه های دیگر متفاوت است. کودکستان، مدرسه، دانشگاه، همه را می گذراند و وارد زندگی اجتماعی می شود.

آیلا به نحوی بسیار ساده و واقعی صحنه هائی از گذران زندگی خود و خانواده اش را به نمایش می کشد؛ بازگشتهائی به زندگی قبلی پدر و مادرش می کند و در صحنه سازیهائی ماهرانه، زندان و شکنجه های آریامهری پدر، گسترش سایه سیاه خفقان و سرکوب بعد از انقلاب در جمهوری اسلامی را که منجر به خروج ناگزیر پدر و مادرش از ایران شد، در مقابل چشم تماشاگر می گذارد.

فشار یک زندگی متفاوت، که شاید برای بزرگسالانی که آگاهانه و البته به اجبار آنرا می گذرانند، طبیعی و از الزامات شرایط باشد، در ذهن کودک نقش می بندد. در صحنه ای از نمایش، مادر در حین نظافت خانه است و یلدای نوجوان متوجه می شود که قرار است میهمانی از ایران برسد که چند وقتی نزد آنها می ماند. گفت و گویی بین یلدا و پدر و مادرش در می گیرد و او نارضائی خود را از این که مهمان جدیدی از ایران می آید و قرار است برای دو سه ماه اتاق او را ـ حالا، دیگر در خانه بزرگتری هستند ـ اشغال کند ابراز می دارد. بحث طولانی می شود و در نقطه ای از این مکالمه، پدر می گوید چرا این حرفها را می زنی… تو از کجا این چیزها را می دانی، و دختر جوان می گوید “از کجا می دانم؟ همه عمر این حرفها را شنیده ام، اینها در وجود منست، جزئی از منست”. این حرف است که در گوش ما زنگ می زند، و ما را متوجه مسائلی می کند که از سر گذرانده ایم. به یاد می آوریم زمانی را که خودمان گرم بحث و گفتگو و احیاناً جدل و دعواهای سیاسی بوده ایم و فکر می کردیم کوچولوهای دور و برمان سرشان به بازی خودشان گرم است و کاری به ما ندارند و اصلاً حرفهای ما را نمی شنوند.

نمایش که بیانگر نه تنها سختی و فشار زندگی پناهندگان است، که تأتیرات عاطفی و روانی این زندگی بر فرزندان و جوانان را هم حکایت می کند، بسیار موفق بود و تشویق و کف زدنهای طولانی تماشاگران، که ایرانیها در بینشان کم بودند، نشان از این داشت که توانسته است پیام خود را به مخاطب برساند.

و بهاره…

بهاره اکرمی

خبر دوم مربوط است به بهاره اکرمی. روز 24 همین ماه ژوئن 22، روزنامه لیبراسیون فرانسه، با چاپ دو عکس زیبا از بهاره در صفحه معرفی چهره های شاخص روز، از او به عنوان چهره برجسته و همیشه حاضر در دادگاه تروریستهای نوامبر 2015 در پاریس نام برده است که با طرحها و نوشته های طنزآمیز خود به دیگر شاهدان دادگاهها شباهتی ندارد. باید در نظر داشت که روزنامه لیبراسیون، از نشریات بسیار معتبر و مهم فرانسه، و به عبارتی دومین روزنامه مهم این کشور، است که از سال 1973 میلادی، هر صبح، در پاریس منتشر می شود، نشریه ای است با گرایش مترقی و چپ. از جمله بنیانگذاران آن می توان از ژان پل سارتر و سرژ ژولی رزنامه نگار و نویسنده نام برد.

رسانه ها و نشریات دیگر فرانسه نیز به معرفی بهاره پرداخته اند و از او و کارهایش نوشته اند و گفته اند از جمله روزنامه معروف لوموند، و رادیو بین المللی فرانسه ـ بخش فارسی.

بهاره هم در پاریس بزرگ شده و در همین محیط رشد کرده است. بهاره خیلی کوچک بود که پدر و مادرش، هر دو فعال سیاسی، و پدر از زندانیان و شکنجه شدگان شناخته شده دوران آریامهر، به دنبال اوج گیری خفقان و سرکوب جمهوری تازه برقرار شده اسلامی و کشتار مخالفان و دگراندیشان، مجبور به ترک ایران می شوند. آنها خواهر بزرگتر بهاره را با خود می برند و کودک نوزاد را که همراه داشتنش در راههای صعب و سخت و ناامن خروج غیرقانونی، خطرناک بود به مادربزرگ مادریش می سپارند. و مادربزرگ سه سال بعد می تواند بهاره را به والدینش در فرانسه برساند. حالا، بهاره برای خودش خانمی شده، خانواده و بچه دارد و در جامعه جا باز کرده است.

ساعت 9 شب 13 نوامبر 2015، ایادی داعش پاریس را به خون کشیدند، آنها در برنامه ای سازماندهی شده با مسلسل و بمب و نارنجک به چندین کافه و رستوران و تئاتر و کنسرت در مرکز شهر حمله کردند، 130 نفر را به قتل رساندند و 368 مجروح بجا گذاشتند.

بهاره نیز همان شب خونین، با همسرش به یکی از کافه ـ رستورانهائی که مورد حمله تروریستهای اسلامی قرار گرفت، رفته بود. او باردار بود و خوشبختانه هر سه نفر از آن فاجعه بیسابقه جان به در بردند. در واقع، او تا بحال دوبار از چنگ مسلمانان خشک مغز گریخته؛ یکبار از جمهوری اسلامی و یکبار از کشتار و خونریزی آنها در پاریس. خودش در این باره می گوید “من دو بار جان به در برده ام، چه طنزی! من ارتباط مستقیم با آنها برقرار کرده ام!”

محاکمه تاریخی و پراهمیت تروریستهای دستگیر شده مربوط به این یورش، از تاریخ 24 ژانویه 2022 در پاریس شروع شد و بهاره و همسرش به عنوان شاهد و شاکی در جلسات آن شرکت می کنند. بهاره می گوید شرکت در جلسات دادگاه آسان نبود. شما در میان حادثه ای بوده اید، فاجعه ای را به چشم دیده اید، و بعد از آن فاصله گرفته اید، اما، در مقابل جامعه هم مسئولیت دارید، نباید ساکت بنشینید، ما تصمیم گرفتیم در دادگاه شرکت کنیم.

 بهاره در جلسات دادگاه فقط شاهد نیست، راوی این تاریخ هم هست؛ او با طرحهای خود صحنه های دادگاه و چهره متهمان را ثبت می کند و با طنزی خاص آنچه را می بیند و می شنود و حس می کند در کنار این طرحها می نویسد و در صفحات اجتماعی مثل توئیتر و اینستاگرام منتشر می کند. و همین کارهای با ارزش و نوشته های در عین حال طنزآمیز اوست که توجه لیبراسیون و رسانه های دیگر را جلب کرده است.

او امیدوار است بتواند با کمک طرحها و نوشته هایش این واقعه و این دادگاه را برای همه و برای همیشه ثبت کند.

27 ژوئن 2022