کلاغ‌های چشم‌‌کُش! پنجم شهریور آغاز چپ‌کشی

مهدی اصلانی

۳۴ سال پیش. شنبه بود. پنجم شهریور.
گرما جهنمی بود و از آسمان گوهر کفر می‌بارید!

مهدی اصلانی

نزدیک‌های ظهر سروصدایِ غیر‌عادی از بندِ ۷ که بالای سر ما بند هشتی‌ها بودند به گوش رسید. بچه‌ها بر روی سقف پا می‌کوبیدند تا علامت دهند که در حالِ خروج از بند هستند. احضار‌شده‌گان خود نیز علتِ خروج از بند نمی‌دانستند.
هیئت مرگ از صبح زود در گوهردشت مستقر شده بود. مکانِ استقرارِ هیئتِ‌ مرگ طبقه‌ی زیرین و نزدیکِ آمفی‌تئاتر یا حسینیه‌ی زندان بود. چند ساعت قبل و پیش از احضار بند هفتی‌ها ساعتی پس از صبحانه، هم‌چون روزهای دیگر در انتظار و آشفته‌‌حالی سر می‌کردیم. به ناگاه درِ بندِ ۸ باز شد و نگهبان نامِ ۲ نفر از افرادِ بند را خواند: «فرامرز زمان‌زاده و سیاوش سلطانی، با چشم‌بند بیرون.» تصور کردیم می‌خواهند به این دو ملاقات بدهند. بهانه‌ی توقفِ ملاقات‌ها، خرابی‌ی سالن ملاقات و تعمیرِ گوشی‌های تلفنِ سالنِ ملاقات بود. سیاوش موقعِ بیرون رفتن گفت: تنها در صورتی تن به ملاقات می‌دم که ملاقات دیداری باشد نه تلفنی و شنیداری.

فرامرز را هرگز نمی‌بینیم. خاورانی شد! هنوز پیراهنِ شیکِ سفیدِ تازه‌اش که تنها تن‌خورِ خودش بود، درونِ ساکِ سبز رنگی که به خانواده‌اش تحویل داند دست نخورده مانده!
مواجهه با هیئت مرگ این‌گونه بود که همه تک‌تک مقابل هیئت مرگ قرار می‌گرفتند. پرسش کلیدی نیری ریاست هیئت مرگ از چپ‌ها آن بود: مسلمانی یا مارکسیست؟ این پرسش یعنی گرفتن اعتراف به ارتداد و اثبات مرتد بودن.

طرح سرصفحه : علیرضا اسپهبد