وروجکی تروریست به نام عطاءالله مهاجرانی

س. حمیدی (برگرفته از : سايت عصر نو)

وروجکی تروریست به نام عطاءالله مهاجرانی

عطاءالله مهاجرانی در نقد خود بر کتاب آیات شیطانی آن را توطئه‌ای از سوی غرب ارزیابی میکند. با همین بهانه‌جویی سیاسی است که او اسلام سیاسی روح‌الله خمینی را در برابر غرب می‌گذارد. غربی که به گمان او از تلاش خود برای تخریب و نابودی جمهوری اسلامی چیزی فروگذار نکرده است. در چنین سامانه‌ای بی‌سامان از توطئه‌پنداری رفتار غرب است که شعار مرگ بر کشورهای غربی یا پدیده‌های غربی نیز پای می‌گیرد. روح‌الله خمینی همچنین با چنین باوری بود که کشتار دسته‌جمعی روشنفکران را امری واجب می‌شمرد. چون آنان همگی نمونه‌هایی از تجددخواهی و زندگی غربی را تشویق می‌کردند. در نتیجه او مرگ برنامه‌ریزی شدهی همه‌ی روشنفکران را به پیش می‌برد. ماجرایی که کم و بیش تا زمانه‌ی ما نیز دوام آورده است. ولی روح‌الله خمینی خیلی هم قانونمندانه و بر پایه‌ی احکام دادگاهی دست نشانده‌ی حکومت، چنین مرگی را برای روشنفکران هدف گرفته بود. روح‌الله خمینی برای حذف این روشنفکران فتوا نیز صادر می‌کرد. گویا پیشینه‌ی چنین فتواهایی به ترورهایی بازمی‌گردد که چند و چون آن را روزگاری پیش از این نواب صفوی هم عملیاتی می‌کرد. با این همه فتوای مرگ سلمان رشدی از نخستین فتواهایی بود که آشکارا از سوی رسانه‌های دولتی جمهوری اسلامی، عملیاتی کردن آن تبلیغ می‌شد.

با همین رویکرد نامردمی است که جمهوری اسلامی مدیران ارشد قضایی یا وزیر اطلاعات خود را از روحانیان مجتهد برمی‌گزیند. مجتهدی که وظیفه‌ی صدور فتوای ترور روشنفکران یا افراد دیگر جامعه را نیز می‌پذیرد. هرچند قتل عام زندانیان سال ۶۷ را با فتوای مستقیم روح‌الله خمینی به پیش بردند ولی ترور فروهرها و اعضای کانون نویسندگان ایران در سال ۷۷ نمونه‌ی روشن از دستور فقهی دری نجف‌آبادی را به اجرا می‌گذاشت که حسابگرانه کرسی وزارت اطلاعات حکومت را هم به او سپرده بودند. پیش از دری نجف‌آبادی در دولت رفسنجانی نیز علی فلاحیان فتواهایی را برای ترور کنشگران اجتماعی صادر کرده بود. در چنین سامانه‌ای برآمده از دین دولتی است که افرادی همانند عطاءالله مهاجرانی به تئوریزه کردن فقهی پدیده‌ی ترور برای حکومت اشتغال می‌ورزند. او در کتاب خود “نقد توطئه‌ی آیات شیطانی” پشتوانه‌ای تاریخی از ترورهای دینی نیز به دست می‌دهد. حتا پیشینه‌ی چنین ماجرایی را به زمان زندگانی پیامبر اسلام بازمی‌گرداند. به گمان او کسی را که دشمن است باید کشت و در این راستا، پشتوانه‌ای فقهی از دین هم برایش فراهم می‌بیند. با چنین ترفندی است که او قداست بخشیدن به امر ترور حکومتی را به پیش می‌برد. اما بنا به آن‌چه که عطاءالله مهاجرانی پیش روی مخاطب کتاب خود می‌گذارد، او نوشتن چنین کتابی را به دستور علی خامنه‌ای به انجام رسانده‌است. به عبارتی روشن، علی خامنه‌ای او را به دفترش فرامی‌خواند تا او کتابی بنویسد که در آن ترور مخالفان حکومت جایگاهی فقهی می‌یابد. سرآخر هم عطاءالله مهاجرانی می‌پذیرد تا در جایگاهی از تئوریسین ترور برای جمهوری اسلامی نقش بیافریند.

عطاءالله مهاجرانی در زمان نخست وزیری میرحسین موسوی پست معاونت حقوقی و امور مجلس او را به عهده داشت. در سال ۱۳۶۷ که بنا به فتوای روح‌الله خمینی کشتار زندانیان سیاسی اتفاق افتاد، چنین حادثه‌ای برای میرحسین موسوی امری عادی می‌نمود. عطاءالله مهاجرانی هم هم‌چون نخست وزیر نظام با سکوت خویش به روند چنین کشتاری از زندانیان سیاسی صحه گذاشت. چون همه‌ی مدیران بالایی جمهوری اسلامی موضوع ترور مخالفان را پذیرفته بودند و کم و بیش در چند و چون عملیاتی شدن آن نقش می‌آفریدند. بی‌دلیل نبود که مهاجرانی را حتا به عنوان عضو شورای سیاستگذاری صدا و سیما نیز انتخاب کردند. چون صدا و سیما به سهم خود وظیفه داشت تا کشتار مخالفان حکومت را امری ثواب بشمارد. مهاجرانی جدای از این، خودش در جایی می‌گوید که بنا به خواست علی خامنه‌ای او را به وزارت ارشاد دولت محمد خاتمی برگماشتند. انگار سرمایه‌گذاری علی خامنه‌ای روی عطاءالله مهاجرانی سیاستی استراتژیک شمرده می‌شد. مهاجرانی اکنون نیز اجازه دارد تا بین تهران و لندن ییلاق و قشلاق بکند. اما از هم‌سوییِ خود با سیاست‌های نامردمی خامنه‌ای چیزی فرونگذاشته است. او چه در روزنامه‌های داخل ایران یا شبکه‌ی بی‌بی‌سی از علی خامنه‌ای با عنوان “حضرت آیت‌الله” نام می‌برد و به طبع از مواهب سیاسی این نامگذاری نیز برخوردار می‌شود.

ماجرای گم شدن دکل نفتی در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی موجب شد تا پسر مهاجرانی محمدمحسن را به دادگاه بکشانند. اما این پسر به پشتوانه‌ی رانتی که پدرش در گستره‌ی حکومت فراهم دیده بود، از اتهام خود تبرئه گشت. شرکت ساخت تأسیسات دریایی شاکی این پرونده بود که گفته می‌شود در شکایت خود از محمدمحسن مهاجرانی ناکام باقی ماند. ناگفته نماند که رسانه‌های مستقل از حکومت حضور این دکل نفتی را تا آب‌های عربستان سعودی نیز ردیابی کرده‌اند. اما رسانه‌ای شدن چنین پدیده‌ای حکایت از آن داشت که خانواده‌ی عطاءالله مهاجرانی نیز به همراه ده‌ها خانواده‌ی اندرونی جمهوری اسلامی هم‌چنان از مزایای رانت حکومتی خود سود می‌برند. در عین حال، ماجرای لفت و لیس این خانواده به همین جا پایان نمی‌پذیرد. چنان‌که پس از چندی اسنادی از ویکی لیکس انتشار یافت که ضمن آن مشخص شد، علی پسر دیگر مهاجرانی نیز از دولت عربستان سعودی مقرری دریافت نموده است. گفتنی است که میزان این مقرری را ماهانه شانزده هزار پوند نوشته‌اند که پرداخت آن تا چهار سال ادامه داشته است. همین ریخت و پاش‌ها برای خود مهاجرانی نیز در زمانی که او ریاست مرکز گفت و گوی تمدن‌ها را به عهده داشت، امری عادی شمرده می‌شد. چنانکه ضمن صیغه‌بازی خود در همین مرکز چیزی از فساد برای حکومت کم نگذاشت.

کتاب نقد توطئه‌ی آیات شیطانی را در ایران بیش از سی بار بازنشر داده ا‌ند. کاری که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی بیش از هر زمانی اتفاق افتاد. همراه با نشستن مهاجرانی بر کرسی وزارت ارشاد تسهیل‌گری بیشتری برای بازنشر آن آماده گردید. با همین حقه بود که کتاب یاد شده را بین کارکنان دولت خیرات می‌کردند و هزینه‌ی چاپ‌های مداوم آن را هم به پای دولت می‌نوشتند. گفته شد که او در عنوان کتاب خود نوشتن آیات شیطانی را از سوی سلمان رشد “توطئه” می‌نامد. با همین ترفند است که او جایگاهی برای نقد باقی نمی‌گذارد. چون از پیش دیدگاه ناصواب خود را با خواننده ضمن عنوان‌بندی کتاب در میان می‌گذارد. همراه با چنین ترفندی بود که از انتشار کتاب آیات شیطانی در ایران جلوگیری به عمل آوردند. چون انتشار آن را توطئه‌ای برای حکومت می‌پنداشتند. در چنین فضایی از سیاست بود که حکومت فرآیند اختگی سیاسی خود را در سامانیابی امور کشور، به پای کشورهای غربی می‌نوشت. چنان‌که در نگاه عطاءالله مهاجرانی مخاطب فارسی زبان حق ندارد اصل کتاب آیات شیطانی را بخواند. اما کارگزاران فرهنگی حکومت به همین مخاطب حق می‌دهند تا در سامانه‌ای از نادانستگی متن کتاب، به خواندن نقد یک سویه‌ی ایشان بنشیند. چون کتاب آیات شیطانی را از گروه “کتب ضاله” می‌شمارند. راهکاری که ترفند نامگذاری خود را از شگردهای سانسور زمانه‌ی “اعلیحضرت همایونی” وام گرفته است. هردو حکومت همواره چنین شگردی از سانسور را به احکام دین اسلام خود منتسب کرده‌اند.

عطاءالله مهاجرانی نه تنها بخشی از شبکه‌ی آشکار و پنهان تروریستی جمهوری اسلامی شمرده می‌شود، بلکه او را می‌توان از نظریه‌پردازان خبره‌ی همین شبکه‌ی ترور دولتی نیز به حساب آورد. شبکه‌ای که از حذف مخالفان حکومت در داخل و خارج ایران چیزی فرونگذاشته است. حتا او با همین بهانه بود که بر کرسی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی جلوس کرد. چون مخالفت او با آزادی بیان بر کسی پوشیده نیست. اجرایی کردن فتوای قتل سلمان رشدی نیز از همین جایگاه برای او اهمیت می‌یابد. اما سلمان رشدی نویسنده‌ای است که تنها به بهانه‌ی سود بردن از آزادی بیان خویش تکفیر می‌شود. به عبارتی روشن، جمهوری اسلامی آزادی بیان یا آزادی اندیشه‌ی شهروندانش را برنمی‌تابد و فرآیند ناصواب آن را به شهروندان همه‌ی کشورها گسترش می‌دهد. کارگزاران حکومت چنان می‌پندارند که هر گپ و گفتی تنها در سازهای ویژه از خواست حکومت مشروعیت می‌پذیرد. با این همه همین مهاجراتی علیرغم غرب ستیزی بیمارگونه‌اش در غرب پناه می‌گیرد و از رسانه‌های همین کشورهای غربی در راستای تبلیغ سوداگرانه‌ی ترورهای دولتی جمهوری اسلامی سود می‌برد. این موضوع در حالی اتفاق می‌افتد که طرفداران چاقوکش روح‌الله خمینی و علی خامنه‌ای هرگز از چاقوکشی و ایجاد رعب و وحشت برای نویسنده‌ی آیات شیطانی چیزی فرونگذاشته‌اند. هرچند عطاءالله مهاجرانی در این راه از حمایت پلیس انگلستان سود می‌برد، اما چنین پلیسی انگار حمایتش را از سلمان رشدی دریغ نموده است!