فلسطین -اسرائیل : دو مطلب از لوموند دیپلماتیک

دو ترجمه جدید درباره فلسطین -اسرائیل از آخرین شماره لوموند دیپلماتیک

مطلب نخست : جهشِ اولترا-ناسیونالیسم مذهبی در اسرائیل

شارل آندرلَن، روزنامه نگار

لوموند دیپلماتیک، سپتامبر 2022

برگردان : بهروز عارفی

حزب های ناسیونالیست مذهبی که مدت ها در انزوا به سر می بردند، بیش از پیش بر نتیجه انتخابات تأثیر می گذارند. ایده های این جریان با اتکا بر کار شدیدِ ایدئولوژیکیِ ریشه برانداز در جامعه گسترش می یابد.

انتخابات آینده ی مجلس اسرائیل  برای بار پنجم در اندکی بیش از سه سال، در اول نوامبر ۲۰۲۲ برگزار خواهد شد. نظرسنجی ها رُشدِ راست ناسیونالیست و متحدانش، یعنی حزب های صهیونیست مذهبی را تأیید می کند. این پدیده به ویژه در میان جوانان ۱۸ تا ۲۵ ساله نمایان است. تخمین ها نشان می دهد که ائتلاف به رهبری بنیامین نتانیاهو خواهد توانست ۷۱ کرسی از ۱۲۰ کرسی مجلس را به دست آورد.  در درون این ائتلاف، حزب هایی چون «صهیونیست مذهبی» با رهبری بِزالِل اسموتریش Bezalel Smotrich و «اوتزما یِهودیت» («نیروی یهودی»)  با سرکردگیِ ایتامار بِن گویر بین یازده تا چهارده کرسی کسب خواهند کرد. یکی از دلیل های این تحول ، ریشه دواندن ایدئولوژی ناسیونالیستی مذهبی در میان بخشی از جامعه اسرائیل است. یکی از بانیان اصلیِ این جریان، یورام هازونی  Yoram Hazoni، یک اسرائیلی-آمریکائی است که این ایدئولوژی را دربین محافل مافوق راست [اولترا] آمریکائی و اسرائیلی پخش کرده است. کتاب او  The Virtue of Nationalism   (فضیلت ناسیونالیسم) یکی از پرفروش ترین کتاب ها بوده و به بیست زبان ترجمه شده است (۱).  او با درک این نکته که پس از رأی به خروج از اتحادیه اروپا در بریتانیا (برِکسیت) و انتخاب دونالد ترامپ در ایالات متحده،  ناسیونالیسم با کامیابی روبروشده است، دو سال پیش تصمیم به نوشتن این کتاب گرفته بود. برای بسیاری از اولتراناسیونالیست های جهان، او به یک مرجع تبدیل شده و گویا منشاء «دکترین ترامپ» در سیاست خارجی نیز هم اوست (۲). در بوداپست، درها به روی او گشوده است و ویکتور اوربان، رئیس جمهور دائماً از او نقل قول می آورد.

نظریه ی او دارای بیشتر نکات ناسیونالیسم جامع منسوب به شارل مورا Charles Maurras است البته بدون یهودستیزی های او: ردِ جهانشمولی، ایده های عصر روشنگری و اصول ناشی از انقلاب فرانسه؛  و همه این ها را با دوران معاصر سازگار کرده است. به عقیده ی او، مشخصه ی بارز اتحادیه اروپا شکلی از امپریالیسم جهت بازسازی امپراتوری مقدس روم است. اما، در مورد هیتلر، هازونی معتقد است که وی نه ناسیونالیست بلکه امپریالیست بود.

چند ماه پس از انتشار کتابش، هازونی با این فکر که «تا تنور داغ است نان را بچسبان»، بنیاد ادموند بورک Edmund Burke را در واشینگتن تأسیس کرد که هدفش «تحکیم ملیت گرائی محافظه کار در غرب و دموکراسی های دیگر بود». بورک ، سیاستمدار بریتانیائی در سال ۱۷۹۰ بزرگترین منتقد انقلاب فرانسه و «اعلامیه حقوق بشر و شهروندی» بود. رئیسِ دیگر این بنیاد، دیوید بلاگ، مدیرکل پیشین سازمان آمریکائی «مسیحیان متحد طرفدار اسرائیل» است که ده میلیون عضو دارد.

در ژوئن ۲۰۲۲، بنیاد بورک با انتشار بیانیه ای با عنوان «ناسیونال-کنسرواتیسم. اعلامیه اصولی» (۳) [محافظه کاری ملی]  ایدئولوژی خود را مشخص کرد.  خوانندگان فرانسوی حتما بو وهوای پِتَنسیم آن را حس خواهند کرد، البته در این جا نیز از اشاره به یهودستیزی او خبری نیست. در درآمد آن می خوانیم : «به عقیده ی ما سنتِ ملت-دولتِ مستقل و خودگردان به معنای بنیاد ضروری جهت سمت گیری درستِ همگانی به سوی میهن دوستی، شجاعت، افتخار، وفاداری، مذهب، فرزانگی و خانواده، مرد و زن، شبات، خرد و عدالت است. ما محافظه کار هستیم، زیرا از نگاه ما، این فضیلت ها برای حفظ تمدن ما اساسی است». در ماده ۴ آمده است: «خدا و دینِ سیاسی» پیش بین می کند که: «مکانی که اکثریتی از مسیحیان زندگی می کنند، زتدگی جمعی باید در مسیحیت ریشه دوانده باشد و دولت و دیگر نهادهای دولتی و خصوصی بینش اخلاقی آن را ارجمند بشمارند. ازیهودیان و دیگر اقلیت ها باید محافظت کرد».

هازونی مسیر مذهبی و ایدئولوژیک خود را در پرینستون در دوران تحصیل در دانشگاه آغاز کرد.  یکی از شب های سال ۱۹۸۴، خاخام مِئیر کاهان در حضور دویست و پنجاه دانشجوی یهودی سخنرانی کرد. سخنران که بنیانگذار «لیگ دفاع یهودی» (Jewish Defense League, JDL) بود در ایالات متحده به اتهام تروریسم محکوم شده و سال ها به جرم تدارک حمله علیه فلسطینی ها در اسرائیل زندانی شده بود و چندی پیش از آن، به عنوان نماینده ی کِنِسِت [مجلس اسرائیل] در فهرستی آشکارا نژادپرست انتخاب شده بود. این رخداد برای هازونی یک الهام بود: «ما همه هیپنوتیزم شده بودیم […]. خاخام کاهان تنها رهبر یهودی بود که به زندگی ما توجه نشان داده و آمده بود به ما بگوید که چه باید کرد. به نظر می آمد  که او تنها فردی است که فهمیده تا چه اندازه ما علاقمندیم یهودی بمانیم (۴)».

هازونی توضیح خواهد داد که هرگز جهان بینی سیاسی خشونت بار کاهانیسم را که بنیانگذارش در سال ۱۹۹۰ به قتل رسید، انتخاب نکرده است. با این همه، او بینش الهیاتی مهدویت جدید را پذیرفت که کاهان چنین تعریف می کرد: «نباید فراموش کرد که ما به سرزمین اسرائیل آمدیم تا در آن دولت یهود را تأسیس کنیم و نه دولتی به سبک غربی. ارزش های یهودی و نه ارزش های گذرای غربی باید راهنمای ما باشد. نباید نه لیبرالیسم، نه دموکراسی، نه به اصطلاح دیدگاه پیشروِ، خوب و یا بد را برای ما تعیین کند». (۵)

پنج سال پس از دیدار پرینستون، هازونی به همراه همسرو چهار فرزندش و در رأس یک گروه از خانواده های آمریکائی به بنیان گذاران کولونیِ اِلی در مرکز کرانه باختری اشغال شده پیوست. او همراه با کار درباره پایان نامه دانشگاهی اش در رشته ی فلسفه سیاسی در دانشگاه راتجِرز در نیوجرسی، به تحریریه روزنامه بزرگ اسرائیلی جِروزالم پُست پیوست، روزنامه ای که پس ازاینکه یگ گروه مطبوعاتی کانادایی آن را خرید، به راست گرایید. داوید  بارایلان، سردبیر آن روزنامه از قلم کولون جوان آمریکایی-اسرائیلی خوشش آمد و او را به بنیامین نتانیاهو، رئیس لیکود معرفی کرد.

نقدِ مارکسیسم و چپِ صهیونیستیِ  اسرائیلی

هازونی در نگارش کتاب «مکانی در میان ملت ها»ی نخست وزیر آینده اسرائیل که در آن برنامه اش را معرفی می کند، شرکت کرد. این کتاب به زبان عبری در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. در این اثر به خوبی می توان دید که او چگونه تاریخ را با نظریه هایش منطبق می سازد. برای مثال روایتی که ادعا می کند  در دوران باستان، رومی ها نبودند که یهودیان را پس از شورشِ بار کُوحبا در سال ۱۳۵ میلادی از فلسطین اخراج کردند، بلکه عرب ها بودند که پس از پیدایش اسلام در ۶۳۷ چنین کردند (۶).  نمونه دیگری از نفوذ هازونی در این کتاب، بخشی است که در آن نتانیاهو تأکید می کند که «چپ اسرائیلی به بیماری مُزمنی دچار است که از یک سده پیش، مردم یهودی را نیز مبتلا کرده است: این بیماری مارکسیسم است که در جنبش های یهودی در اروپای شرقی از چپ گرفته تا چپ افراطی و کمونیست ها نفوذ کرده است.» . مصیبتی که توضیح می دهد چرا پس از جنگ ژوئن ۱۹۶۷، اسرائیلی های چپ گرا تمایل داشتند سرزمین های فتح شده را بازپس دهند.

هازونی در سال ۱۹۹۴، با پشتیبانی مالی  ثروتمندان آمریکائیِ نزدیک به نتانیاهو «مرکز شالِم» را در بیت المقدس تأسیس کرد. هدفِ این اندیشکده «پاسخگویی به بحران هویتی است که خلق یهودی ازآن رنج می برد». در «نِکودا» ارگان جنبش مستعمره سازی، او توضیح می دهد: «هدفِ من در زندگی، نشان دادن این نکته است که مفهوم مارکسیست-صهیونیست در اسرائیل  شکست خورده است. دیگر هیچکس به آن باور ندارد و اکنون، ضروری است که ما  در راه اندیشه ی خلق یهود به طور کلی و به ویژه در اسرائیل پیکار کنیم» (۷).

در کتاب «دولت یهود. نبرد برای روح اسرائیل» (۸) که شش سال بعد منتشر شد، هازونی همراه با تحلیل، آنچه را که توطئه بزرگ علیه ماهیت یهودی اسرائیل می شمارد، برملا می سازد. به نوشته ی او توطئه در سال ۱۹۲۰- با تأسیس دانشگاه عبرائی به دست روشنفکران بزرگ یهودی آغاز شد. در میان آنان، جودا لِئون ماگنِسJudah Leon Magnes ، یهودی آمریکائی، خاخام لیبرال، صلح طلب و دشمن ناسیونالیسم و همچنین مارتین بابر Martin Buber فیلسوف و مبلغِ سازش با عرب ها و طرفدار یک دولت دو ملیتی دیده می شوند. اما، از نگاه آنان گِرشوم شِئولِم  Gershom Scholem، مورخ و فیلسوف بزرگ و کارشناس عرفان یهودی، به خاطر توصیه به رهبران صهیونیست جهت خنثی کردن  عناصر مهدویت خواه در جنبش خود، مرتکب جنایت شده است. چندی پیش، آسا کاشر استاد فلسفه در دانشگاه تل آویو را به خاطر دفاع از ماهیت دموکراتیک اسرائیل مورد حمله قرار دادند: «یک دولت یهود، به معنای کامل کلمه، دولتی است که ماهیت اجتماعی اش نسبت به هویت یهودی شهروندانش تقدم دارد. در یک دولت یهودی و دموکراتیک، ماهیت دولت نه با زور ، بلکه از طریق انتخاب آزاد شهروندانش تعیین می شود». به عبارت دیگر، «یک دولت “یهود” و دموکراتیک دولتی است غیر یهودی!». مستعمره نشین سابق الی (از این پس او ساکن بیت المقدس شده است) می رنجد: «کاشر تأکید می کند که یک دولت “یهودی و دموکراتیک” کشوری است که ساکنانش یهودی هستند ولی دولت یک دموکراسیِ  فراگیر.   به عبارت دیگر، «یک دولت “یهود” و دموکراتیک دولتی است غیر یهودی!». با این وصف، به موجب این منطق، اصل دموکراتیک  به یهودزدایی اسرائیل خواهد پرداخت. برحسبِ دیدگاه هازونی، فهرست دشمنان اسرائیل دراز است. در رأس آن ها قضات دیوان عالی قرار دارند، همراه با آرون باراک، مسئول اصلاحات قانون اساسی که بدین ترتیب، ارزش های اسرائیل را به مثابه یک دولت یهودی تعیین می کند: «این ها ارزش های جهانشمول مشترک برای همه اعضای یک جامعه دموکراتیک است». برجسته ترین نویسندگان اسرائیل از خشم در امان نمی مانند. هازونی آنان را به رد کردن مفهوم دولت یهود متهم می کند. در میان آنان ، آموس اوز که ناسیونالیسم را چون یک بلا تلقی می کند و آ.ب.یِهُوشوآ که توصیه می کند اسرائیل وضعیتِ عادی و طبیعی داشته باشد. همین طور، هدف حمله داوید گروسمَن است که «به اسرائیلی ها می آموزد که ضعف موجب پرهیزکاری می شود و در نتیجه ملت را تضعیف می کند».

«اندیشکده ی» لابی گری بسیار با نفوذ در درون کِنِسِت

هازونی به خاطر پیوندهایی که در ایالات متحده با جمهوری خواهان و راست یهودی دارد، یک عنصر مرکزی در اکوسیستم ایدئولوژیکی صهیونیستی مذهبی است و توانسته در درازنای سال ها برای خود پایگاهی مرکب از خاخام های طرفدار مهدویت و سازمان های اولترا ناسیونالیست ایجاد کند. اندیشکده ی «بنیاد تیکواه» که در سال ۱۹۸۸ تأسیس شده، با کمک هایی که به ویژه از کمک کنندگان پولدار آمریکائی دریافت می کند، بودجه آن را تأمین می کند. Kohlet Policy Forum که در سال ۲۰۱۲ ایجاد شده یک اندیشکده صهیونیست مذهبی است که بنا بر گفته روزنامه هآرتس، به طور محرمانه کنست را رهبری می کرد (۹). این موسسه به زور لابی گری موفق شده روز ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۸ قانون تبعیض آمیزی به تصویب رساند که درآن آمده است: «دولت اسرائیل یک دولت-ملتِ خلق یهود است که حق طبیعی ، فرهنگی، مذهبی و تاریخی خود را  در مورد حق تعیین سرنوشت اِعمال می کند. تحقق این حق تعیین سرنوشت ملی در دولت اسرائیل فقط برای خلق یهود اختصاس دارد. […] برای دولت، توسعه ی اماکن یهودی همچون یک ارزش ملی است و برای تشویق و توسعه ی ایجاد و تحکیم آن ها قدم خواهد برداشت». بیست و چهار سال پس از تأسیس مرکز شالم، ایده های هازون در اسرائیل به قانون تبدیل شده اند.

En Israël, l’essor de l’ultranationalisme, Charles Enderlin,

——

زیرنویس ها:

1 – نسخه فرانسه ی آن را انتشارات Jean-Cyrille Godefroy با مقدمه ژیل-ویلیام گُلدانِل (وکیل) منتشر کرده که هازونی را به مثابه یک «ذهن برادر» تلقی می کند.

2 – Michael Anton. « The Trump Doctrine », Foreign policy, Washington, D.C., 20 avril 2019. 

3 – « National conservatism : a statement of principles », The Edmund Burke Foundation, 15 juin 2022, www.theamericanconservative.com

4 – Jerusalem Post, 9 novembre 1990.

5 – Meir Kahana. Le défi : la terre choisie (en hébreu), Édition Le centre pour la conscience juive, Jérusalem, 1973.

6 – Benjamin Netanyahu, A place Among the Nations. Israel and the World, Transworld Publishers Ltd, Londres, 1993.

7 – Nekouda, Ariel, n° 180, septembre 1994.

8 – L’édition française a un titre différent : L’État juif. Sionisme, postsionisme et destins d’Israël, Éditions de l’éclat, Paris et Tel Aviv, 2007.

9 – « The right-wing think tank that quietly ‘‘runs the Knesset’’ », Haaretz, Tel Aviv, 5 octobre 2018.

https://ir.mondediplo.com/2022/09/article4163.html

مطلب دوم : فلسطین از مستعمره سازی  تا آپارتاید

آلن گرش، روزنامه نگار و مدیر روزنامه اینترنتی Orientxxi .Info

لوموند دیپلماتیک سپتامبر 2020

برگردان: بهروز عارفی

سی سال پس از توافق های اسلو، راه حل دو دولت کوچکترین بختی برای تحقق ندارد. در حالی که نوار غزه از یک محاصره ی کامل رنج می برد، در اثر اقدامات تبعیض آمیز، دشواری های اهالی کرانه باحتری روز به روز شدت می یابد. گرچه رهبری سیاسی فلسطین دچار آشفتگی کامل است، مردم فلسطین سرتسلیم فرود نمی آورند.

«در بیت المقدس، بایدن گواهی فوت فلسطین را امضاء کرد».(۱)

جمله ی بالا عنوان مقاله ای بود که در آن گیدئون لِوی، روزنامه نگار اسرائیلی برجسته ترین درس های سفر رئیس جمهوری آمریکا از خاورمیانه را در ژوئیه ۲۰۲۲ تحلیل می کرد. بایدن، نوک زبانی، از راه حل دو دولت پشتیبانی کرده بود، ولی به روشنی افزوده بود که «نه در کوتاه مدت». در «نه در کوتاه مدت» چه رخ خواهد داد؟ «آیا اسرائیلیان به تنهایی تصمیم خواهند گرفت؟ آیا مستعمره نشین ها [کولون ها] داوطلبانه به خانه های خود بازخواهند گشت؟ آیا هنگامی که تعداد آنان از ۷۰۰ هزار به یک میلیون نفر رسید، راضی خواهند شد؟ سرمقاله نویس هآارتس ادامه می دهد: صفحه ای ورق می خورد، صفحه ای که در آن فلسطینی ها  میانه روی پیشه کرده بودند و به غرب امید داشتند. از این پس، با تصویب قانون های جدید علیه جنبش «بایکوت، عدم سرمایه گذاری و تحریم» (BDS) و تعریف های جدید انحرافی از ضدصهیونیسم بودن که کوشش می کند آن را با یهودستیزی مترادف بداند،  عملاً فلسطینی ها ایالات متحده و اروپا را از دست داده اند، در نتیجه «این خطر وجود دارد که سرنوشت آنان به سرنوشت خلق های بومی ایالات متحده آمریکا شباهت پیداکند ».

آیا فلسطینی ها را چنان کوچک خواهند کرد که در منطقه های ویژه نظیر اردوگاه های «سرخ پوستان» در هم لولند و برای جلب توجه چند جهانگرد تشنه ی کارهای غیرعادی با پایکوبی، دابکه برقصند؟ از جنگ عرب ها و اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۷ به این سو، اوضاع سیاسی، دیپلماتیک و اجتماعی آنان هرگز تا این حد نومیدکننده به نظر نمی آمد. در گذشته نیز، پس از ایجاد دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸، با نابودی رهبری سیاسی شان، اخراجِ چندصدهزار تن از آنان و پراکندگی شان در اردوگاه های پناهندگان، فلسطینی ها روزگارِ مشابهِ دشواری به خود دیده بودند. اما در سال های ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹، سازمان های فدایی با پُرکردن خلاء ناشی از شکست کشورهای عربی شگفتی آفریدند؛ نسل جدیدی از فلسطینیان سلاح به دست گرفته و اعلام کردند که آزادی فلسطین، نتیجه کار و عمل خود فلسطینی ها خواهد بود. نوزائیِ سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف)نشانه ی بازگشت خلقی بود که اسرائیل قول داده بود از نقشه حذف کند و نیز به فلسطینی ها امکان داد تا جای خود را در  روی نقشه سیاسی بازیابند. در طول چند سال، ساف در اردوگاه های تبعیدیان از جمله در لبنان و اردن، سرزمین های کرانه باختری، غزه و بیت المقدسِ شرقی ریشه دواند. آهسته آهسته، این سازمان را به مثابه «تنها نماینده ی مردم فلسطین» به رسمیت شناختند، امری که با سخنرانی یاسر عرفات در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۴ تأیید شد.

نه قتلِ ورزشکاران اسرائیلی در بازی های المپیک مونیخ (۱۹۷۲)، نه هواپیماربایی های اواخر سال های دهه ۱۹۶۰، نه سوءقصد علیه غیرنظامیان اسرائیلی در داخل اسرائیل، هیچکدام جلوی این ارتقاء را نگرفت. ژِروم لُندون مدیر انتشارات «نیمه شب» که در دوران اشغال فرانسه [در جنگ دوم جهانی] تأسیس شده بود و از مدافعان سرسختِ استقلال الجزایر بود، این امر را تأیید می کند، «چرا آن ها [فلسطینی ها]  بایستی قاعده هایِ جنگ مدرنی را رعایت کنند که ملت های مستقر (۲) به سود خودشان وضع کرده بودند»؟ آرام ارام حتی در اروپا ، و حتی در سطح رسمی متوجه می شدند  که «تروریسم» نه یک بیماری بلکه عارضه ی یک انسداد سیاسی است. در سال ۱۹۷۵، والری ژیسکار دِستَن رئیس جمهور فرانسه با گشایش دفتر سازمان آزادی بخش فلسطین در پاریس موافقت کرد.

بااین وجود، این ایده که آزادی از لوله تفنگ بیرون می آید، کم کم فروکش کرد. ساف که در سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ از اردن اخراج شده بود، یک بار دیگر در سال ۱۹۸۲ از لبنان به بیرون رانده شد. گرچه محاصره ی بیروت در تابستان ۱۹۸۲ بخشی از افکار عمومی اروپا را به سود فلسطینی ها  اندکی تغییر داد – اروپائیانی که به طور مستقیم بمباران های پایتخت لبنان زیر گلوله توپ ها، هواپیماها و تانک های ژنرال آریِل شارون و نیز کشتارهای صبرا و شتیلا (۱۶ تا ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۲) را در بی تفاوتی کامل نظاره کردند – ، ولی این امر ضربه ی مهلکی بر گزینه مبارزه مسلحانه زد. به ویژه که رژیم های عرب از رودررویی با اسرائیل دست کشیده بودند  و نیرومند ترین آن ها یعنی مصر، حتی در سال ۱۹۷۹ پیمان صلح جداگانه  با اسرائیل امضا کرد. به علاوه، عملیات مسلحانه ی موضعی  تأثیر خود را از دست می داد، چرا که رزمندگان ساف دور از مرزهای فلسطین در کشورهای مختلف از تونس تا یمن پراکنده شده بودند.

اما سازمان آزادی بخش فلسطین دو برگه برنده در دست داشت: پشتیبانی خلق فلسطین که انتفاضه نخست (۱۹۸۷-۱۹۹۳) دلیلی بر آن است و آگاهی بین المللی از جمله اروپائی ها به این حقیقت که هیچ صلحی بدون فلسطینی ها ممکن نیست، همان گونه که جامعه اقتصادی اروپا  با  «اعلامیه ونیز» در ژوئن ۱۹۸۰ با شناسائی رسمی حق تعیین سرنوشت فلسطینیان و لزوم شرکت ساف در همه ی مذاکرات بر آن مهر تأیید زد.

پایان جنگ سرد و فروپاشی «اردوگاه سوسیالیستی»، خوش بینی حاصل از حلِ کشمکش های گوناگون – از آفریقای جنوبی تا آمریکای مرکزی_ ، خستگی جامعه اسرائیل پس از سال های انتفاضه و خشم افکار عمومی غرب در برابر سرکوب فلسطینی ها، به امضای توافق های اسلو در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ از سوی یاسر عرفات، اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل با حمایت ویلیام کلینتون رئیس جمهوری آمریکامنجر شد. فلسفه آنان را می توان چنین خلاصه کرد: خودمختاری فلسطینی ها می بایست پس از یک دوران گذار ۵ ساله به ایجاد دولت فلسطین منجر شود. ساف با چشم پوشی از ایده ی تشکیل یک دولت دموکراتیک بر روی همه سرزمین تاریخی فلسطین که مسلمان، یهودی و مسیحی در آن با مسالمت همزیستی کنند، (۳)  زیر فشار غربی ها، باید یادآوری کرد ، طرح دو دولت در کنار هم را پذیرفت.

در مذاکرات کمپ دیوید، اسرائیل هیچ «پیشنهاد سخاوتمندانه ای» ارائه نکرد.

اما، توافق های اسلو قراردادی ما بین دو شریک مساوی در حقوق نبود. این قراردادها،  مصالحه تحمیلی یک اشغالگر با یک اشغال شده  در وضعیتی بود که تناسب قوا کاملا بر ضد اشغال شده بود. متن توافق نامه مبهم، ناروشن و به سود اسرائیلی ها بود – برای نمونه توقف مستعمره سازیِ زمین ها به هیچ وجه در آن پیش بینی نشده بود، در حالی که این زمین ها می بایست به فلسطینی ها بازپس داده می شد (۴). آیا با این همه، این توافق ها می توانست به پویایی صلح دامن بزند؟

هنگامی که در ژوئیه ۲۰۰۰، نشست سران با حضور اهود باراک نخست وزیر اسرائیل، عرفات و پرزیدنت کلینتون در کمپ دیوید برگزار شد تا مشکلات معلق مانده (مرزها، پناهندگان، آینده ی کولونی ها، بیت المقدس) حل شود، تشکیلات خود گردان فقط قطعه های پراکنده ای از ۴۰% کرانه باختری را کنترل می کرد. شاهدان گوناگون مذاکرات بازگویی  کردند که در جریان این گفتگوها اسرائیلی ها هیچ «پیشنهاد سخاوتنمندانه ای» ارائه نکردند. تل آویو خواهان الحاق دستِ کم ۱۰% از کرانه باختری و تداوم تصرف بیت المقدس و کنترل مرزها و حفظِ عمده ی کولونی ها بود (۵). شکست اجتناب ناپذیر بود، ولی باراک ادعا کرد که مسئولیت آن با عرفات است. انتفاضه دوم نیز اجتناب ناپذیر بود و در سپتامبر ۲۰۰۰ شروع شد و در بستر آن شاهد مرگ انسان ها، بمباران ها و سوءقصدها بودیم. در این میان باراک موفق شد افکار عمومی اسرائیل را متقاعد کند که مخاطبی برای صلح وجود ندارد و گویا او موفق شده که چهره واقعی عرفات را برملا سازد؛ بیهوده نبود که مبارز قدیمیِ صلح اسرائیلی، اوری آونری نام «جنایت کارِ صلح» را به باراک داد.

حتی کسانی که تقصیر شکست «روند صلح» را به گردن عرفات نمی انداختند، یک مقصر ایده آل یافتند: «افراطیون هر دو جناح» . اما، این ادعا به معنای نادیده گرفتن عامل تعیین کننده یعنی امتناع اسرائیلی ها، چه حکومت ، چه افکار عمومی از به رسمیت شناختن دیگری، یعنی فلسطینی ها به مثابه طرف مساوی بود. حق فلسطینی ها به کرامت انسانی، آزادی، امنیت و استقلال به طور منظم تابع حق اسرائیلی ها دانسته شد. این طرز فکر استعماری به منشاء جنبش صهیونیستی برمی گردد، امری که شماری از غربی ها نمی خواهند بپذیرند و گواه آن بحث و جدلی است که درباره وجود آپارتاید در اسرائیل به وجود آمده است.

۱۹ ژوئیه ۲۰۱۸، مجلس اسرائیل یک قانون جدید بنیادی تصویب کرد که «اسرائیل را دولت-ملت خلق یهود» تلقی می کند. در ماده ۱ آن چنین آمده است: «داشتن حق تعیین سرنوشت ملی در دولت اسرائیل منحصر به خلق یهود است». در نتیجه چنین حقی را برای فلسطینی ها قائل نیستند؛ در ماده دیگری آمده است: «دولت گسترش مستعمره سازی یهودی را به عنوان هدف ملی تلقی می کند و در جهت تشویق و توسعه و تحکیم آن قدم برخواهد داشت». – این به معنای غصب زمین های متعلق به فلسطینی هاست، خواه در کرانه باختری، خواه در بیت المقدس قرار داشته و یا به فلسطینیان شهروند اسرائیل تعلق داشته باشند. این متن بر وضعیت آپارتاید صحه می گذارد، امری که دیوان جنائی بین المللی به عنوان «رژیم نهادینه ی ستمگری منظم و تسلط یک گروه نژادی بر گروه نژادی دیگر» محکوم می کند. در سال ۲۰۲۱، سازمان اسرائیلی بت سلم به این نتیجه رسیدکه «یک رژیم برتری طلب یهودی بین رود اردن و دریای مدیترانه وجود دارد». دو سازمان بزرگ غیردولتی بین المللی، یعنی دیده بان حقوق بشر و عفو بین المللی این واقعیت را تأیید کردند. هنگامی که این  دو سازمان، چین، ونزوئلا یا روسیه را نکوهش می کنند، مورد ستایش قرار می گیرند ، اما اکنون آن ها را به یهودستیزی متهم می کنند. ورای محکومیت ها، از سال های دهه ۲۰۰۰ در فرانسه، که با انحراف بخش بزرگی از طبقه سیاسی  در حمایت از اسرائیل روبرو هستیم، چرا افراد بسیار بافکر، صمیمی، وگاهی مخالف با اشغال، برای پذیرفتن آنچه قانون اسرائیل نیز تأیید کرده، دچار مشکل می شوند؟ آنان با پیش کشیدن اختلاف های –واقعی- میان آفریقای جنوبی و اسرائیل، تلاش می کنند تصویر خاصی از اسرائیل را «نجات» دهند، منظور نوعی «معجزه» است که «حق بازگشت یهودیان تبعیدی را از زمان ویرانی معبد به دست رومی ها» امکان پذیر ساخت.

حال آنکه تاریخ دقیق، واقعی  و روزمره جنبش صهیونیستی از زمان ایجاد آن در اواخر قرن نوزدهم، با در نظر گرفتن اختلافات عمیقی که در آن وجود داشت ، با جنبش فتح جهان به دست غرب به اشتباه یکی گرفته می شود و در نتیجه اثرات سوء  آن را با خود همراه دارد. ماکسیم رودنسون، شرق شناس فرانسوی که خود یهودی مذهب بود، در مقاله ی مشهوری که در جریان جنگ ۱۹۶۷ منتشر شد در مقاله ای با عنوان «اسرائیل، واقعیت استعماری؟» که در «عصرمدرن» منتشر شد، چنین نتیجه می گیرد: «فکر می کنم که نشان داده ام که تشکیل دولت اسرائیل بر روی سرزمین فلسطین نتیجه ی یک فرایند طولانی است که کاملاً در جنبش بزرگ  توسعه طلبانه ی اروپایی-آمریکائی سده ی نوزدهم و بیستم جهت اسکان دادن و تسلط اقتصادی و سیاسی بر خلق های دیگر جای می گیرد.». از سوی دیگر، بنیانگذار صهیونیسم سیاسی، تئودور هرتسل در عصر خود آشکارا مدعی آن بود ، برای مثال در نامه ای به سسیل رودس، یکی از فاتحان بریتانیایی در جنوب آفریقا نوشته بود: «برنامه من، برنامه ای استعماری است.»

از همان آغاز، این مشخصه ی استعماری جنبش صهیونیستی، به معنی سیاست «جدایی»، یعنی آپارتاید پیش از استقرار کامل آن، بین استعمارگران و بومی ها بود. استعمار از طریق سکنی دادن ، چون در آمریکای شمالی، استرالیا، آفریقای جنوبی یا در الجزایر، همیشه اهالی بومی و اصلی رابه مانند اشغالگرانِ ناحق به حساب می آورد که باید با وجدان آسوده به نام خدا یا «تمدن»، اخراج و حتی قتل عام شان کرد.

اما، درباره پیوندِ «خلق یهود» و سرزمین مقدس که استعمار صهیونیستی آن را «امری جداگانه» تلقی می کرد، رودنسون با کنایه می گفت: «من فقط برای حافظه از حقوق تاریخی بر سرزمین فلسطین حرف خواهم زد که گویا به همه یهودیان  واگذار [تفویض] شده،و به خوانندگان بی احترامی نمی کنم که فکر کنم شیفته ی این استدلال ها شده اند.» و همان گونه که ایلان پاپه، پزوهشگر اسرائیلی به زیبائی بیان کرده است: «بیشتر صهیونیست ها به خدا باور ندارند ، اما گمان می کنند که خدا فلسطین  را به آن ها داده است» (۶) و امری که شماری از غربی ها، حتی ضد مذهبی ها، باور دارند. با این وجود، کدام دادگاه می تواند کتاب مقدس را به عنوان سند مالکیت بپذیرد؟

میان  «استعمارهای گوناگون مبتنی بر اسکان جمعیت » ، نزدیکی ها بسیار بیشتر از اختلاف هاست. همان طوری که خانم آمی کاپلان، پژوهشگر در کارهایش نشان داده است، بخشی از علاقه ی آمریکا برای اسرائیل به شباهت هایی ارتباط دارد که میان فتح غرب وحشی و استعمارگری یهودی، میان مستعمره نشین مسلح و ارزش های کابویی وجود دارد ( ۷). حتی چشمگیر تر از آن، اتحاد  موجود بین اسرائیل و آفریقای جنوبی به  رهبری حزب ملی از سال ۱۹۴۸  بود که در دوران اوج خود،  با تبعیض نژادی سیاست «توسعه ی جداگانه» (آپارتاید) را به پیش برد. رهبران حزب ملی که با یهودستیزی پرورده شده و با آلمان نازی همنوائی داشتند در طول ده ها سال با اسرائیل همکاری کردند و این کشور به آن ها از جمله در  دست یابی به فنون نظامی هسته ای یاری رساند. بنیامین بِیت-حلحمی، استاد دانشگاه در اسرائیل این پدیده ی غیرطبیعی را چنین توضیح می دهد: «می توان از یهودی ها متنفر بود ولی اسرائیلی ها را دوست داشت، زیرا به عبارتی، اسرائیلی ها یهودی نیستند. اسرائیلی ها همچون آفریکانرها [مهاجران سفیدپوست هلندی، فرانسوی، آلمانی یا اسکاندیتاوی تبار.م] رزمجو و استعمارگر هستند. آن ها سخت سر و مقاوم اند. آنان شیوه ی سلطه گری را خوب بلدند.» ( ۸). می توان این استدلال را در مورد نزدیکی اکثریت مهمی از جنبش های راست افراطی در چهارگوشه ی جهان به اسرائیل نیز به کار برد. با اینکه آنان همچنان یهودی ستیز باقی می مانند، پیش از همه، اسرائیلی ها را  به منزله ی «مستعمره گران سفیدپوست» می پندارند که باید در برابر «تهدید اسلامی» از آن ها پشتیبانی کرد. خود هرتسل در مورد یک اسرائیل به مثابه پایگاه تمدن علیه توحش موعظه می کرد ، نقشی که در دوران «جنگ با تروریسم» دوباره تجدید شده است.

تجربه ی مستحکمِ سیاسی و آگاهی ملی تزلزل ناپذیر

صفحه ای که با جنگ ۱۹۶۷ بازشد ورق خورده است. رهبران فلسطین هر گونه بینش استراتژیکی را همراه به بخش بزرگی از حقانیت خود از دست داده اند. کشورهای عرب –در مورد افکار عمومی این کشورها این حرف  زیاد درست نیست-  به فلسطین پشت می کنند. غرب که هم علیه «تروریسم اسلامی» بسیج شده و هم علیه روسیه و چین، در بهترین حالت، فاجعه فلسطین را همچون یک سرگرمی و در بدترین حالت، به عنوان یک جبهه جنگ با تروریسم تلقی می کند که «حق اسرائیل برای دفاع از خود را» توجیه می کند، حتی هنگامی که مانند بمباران غزه در اوت ۲۰۲۲ جنگ را خود آن دولت شروع می کند.  اتحادیه اروپا با بی عملی و بدون کوچکترین مجازاتی  بر ادامه ی مستعمره سازی نظاره می کند، امری که راه حل دو دولت را که مدعی  دفاع از آن است،  به گور می سپارد.

بیهوده است که اهمیت چالش هایی را که فلسطینی ها با آن ها مواجهند، انکار کرد. با این وجود، آنان برگ های برنده مهمی نیز در دست دارند، که باید پشتیبانی گسترده ترین جنبش همبستگی جهانی از زمان مبارزات آزادی بخش ویتنام و افریقای جنوبی را بر آن افزود. به رغم همه ی اقدام هایی که اسرائیل برای بیرون راندن آنان از سرزمین شان به کار برده، فلسطینی ها نیمی از جمعیت فلسطین تاریخی را تشکیل می دهند و از یک تجربه ی سیاسی، اراده ای که در تبعید یا زیر اشغال بدست آمده و نیز وجدان ملیِ تزلزل ناپذیر برخوردارند. شورش آنان در مه ۲۰۲۱، از بیت المقدس تا غزه، از حیفا تا جنین در سراسر خاکِ تاریخی فلسطین گواهی بر این نکته است. فلسطینی ها، سرسخت، پِیگیر ، مقاوم بوده و تسلیم نمی شوند. اگر هدف از جنگ، به گفته ی کارل فون کلاوسویتز (۱۷۸۰-۱۸۳۱)  «وادار کردن دشمن به انجام خواسته ی ما» باشد، دستِ کم در این باره، اسرائیل شکست خورده است.

عنوان اصلی مقاله:

La Palestine, maintes fois enterrée, Toujours résistante, par Alain GRESH

نام های مقاله:

Gideon Levy, Valery Giscar d’Estaing, Ariel Sharon,  William Clinton, Itzhak Rabin, Ehud Barak, Camp David,  Haaretz, Ury Avnery, B’Tslem,  Ilan Pappé, Amy Kaplan, Africaners, Benjamin Beit-Hallahmi, Herzel, Carl Von Clausewitz

زیرنویس ها:

1 – روزنامه هآرتس، 16 ژوئیه 2022

2 –  پیش درآمدِ کتاب  «برای فدائیان، اثر ژاک وِرژِس، انتشارات مینوئی، پاریس، 1969.

3 – انقلاب فلسطین و یهودیان، الفتح 1970

https://orientxxi.info/lu-vu-entendu/la-revolution-palestinienne-et-les-juifs-un-livre-pour-l-histoire-et-pour,4805

4 – آلن گرش، حقایقی درباره یک کشمکش، فایار، پاریس، ترجمه بهروز عارفی

https://ir.mondediplo.com/article2410.html

5 – آمنون کاپلیوک، بازگشت به نشست کمپ دیوید، لوموند دیپلماتیک، فوریه 2002

۶-چیزی که در مورد بنیانگذار جنبش صدق می کند، و چیزی که امروز با گسترش صهیونیسم مذهبی کمتر صادق است

 ۷- Amy Kaplan, Our American Israel. The story of an entangled alliance, Harvard University Press, 2018.

۸– به نقل از کتاب «فلسطین مظهر  چه چیزی است؟»، آلن گرش، پاریس، 2010

https://ir.mondediplo.com/2009/06/article1433.html

ضمیمه ها

اخراج

ایتمار بن گویر ، رهبر حزب صهیونیسم مذهبی که نامزد نمایندگی مجلس در انتخابات آینده است، چندی پیش در مصاحبه ای با رادیوی ارتش اسرائیل اظهار داشت که با تصویب قانونی درباره برقراری  یک «قانون درباره اخراج» که فقط فلسطینیان اسرائیل را هدف گیرد، موافق است: «هنگامی که تشکیل دولت دادیم، «قانون درباره اخراج» را به اجرا خواهم گذاشت، قانونی که هر فردی را که ضد دولت اسرائیل  و ارتش آن فعالیتی کند، بیرون خواهد راند (…). کسانی که سنگ یا کوکتل مولوتف پرتاب می کنند از کشور اخراج خواهند شد (…) شاید به سوی اروپا. در آن جا به بازوی کار نیاز دارند

منبع:

« If electef, Iwil deport anyone who acts against the State of Israel – Itmar Ben-Gvir”, The Jerusalem Post, August 16, 2022.

پیشنهاد سخاوتنمدانه

گزارش ها حاکی از این است که در جریان مذاکرات صلح میان تشکیلات خود گردان فلسطین و اسرائیل در سال 2008، صائب عریقات، مذاکره کننده ی فلسطینی به خانم تزیپی لیونی، وزیر خارجه ی وقت اسرائیل گفته است:

«ما بزرگترین بیت المقدس تاریخ را به شما پیشنهاد کردیم»

میزانِ واگذاری تشکیلات خودگردان بیش از تصور بود: این تشکیلات می پذیرفت که رژیم تل آویو بخش بزرگی از مستعمره نشین های یهودی در بیت المقدس شرقی را به خود الحاق کند، و در عوض استرداد چند قطعه زمین واقع در دره رود اردن، منطقه حبرون (الخلیل) و نوار غزه را مطالبه می کرد – یعنی در حدود 5% از 22 درصدی که ارتش اسرائیل در 1967 تسخیر کرده بود.

منبع:

«The Palestine Papers »، تلویزیون الجزیره، ژانویه 2011

تردیدهای عرب ها …

یک نظر سنجی که «عرب بارومتر» در مورد رقابت میان ایالات متحده و چین در جهان عرب انجام داده، نشان می دهد که 39% از سودانی ها، 31% مراکشی ها (در مقابل 41% در ژوئن 2021)، عادی شدن روابط میان کشورشان و اسرائیل را تأیید می کنند.  در 8 کشور از 9 کشوری که نظرسنجی انجام شده، از هر 5 نفر، فقط کمتر از یک نفر اظهار می دارد که از پیمان ابراهیم که به زعامت ایالات متحده میان امارات متحده عربی، بحرین ، مراکش و سودان از یک سو و اسرائیل از طرف دیگر بسته شد، پشتیبانی می کند. در دو کشور مصر و اردن، با اینکه از دیرزمانی با تل آویو روابط عادی دارند، تعداد کسانی که با این پیمان موافق هستند، بسیار کمتر است (6%). این میزان در موریتانی 8%، در لیبی 7% و در سرزمین های فلسطینی 6% است.

منبع:

“Public Views of the U.S.-China Competition in MENA: normalization of relations between Arab states and Israel”, arabbarometer.org; July 2022.

پراگماتیسم ترکیه

پس از بیش از ده سال کدورت، ترکیه و اسرائیل در روز 17 اوت استقرار روابط کامل  بین دو کشور و بازگشت سفیران و سرکنسول  به محل مأموریت شان را اعلام کردند. روز 19 آوریل، رجب طیب اردوغان در برابر نمایندگان مجلس عضو حزب حاکم (آ ک پ) این سازش را که مورد انتقادِ شدید بخشی از رأی دهندگان این تشکیلات قرار گرفته بود، توجیه کرد. «روابط سیاسی-اقتصادی ما با اسرائیل یک امر است و قضیه ی بیت المقدس امری دیگر (…) امکان دفاع موثر از آرمان فلسطین از روابط قابل قبول، منطقی، مسنحکم و متعادل با اسرائیل می گذرد

ویرهای اروپایی ها

در حالی که به رغم اِعلامِ پی در پی «تعلیق» مستعمره سازی ها، این ساخت و سازها در کرانه باختری ادامه دارد، اتحادیه اروپا مرتباً تکرار می کند که همواره به راه حلِ دو دولت اعتقاد دارد. جوزپ بورِل، نماینده عالی اتحادیه اروپا برای سیاست خارجی و امنیتی در ژوئیه 2020 اعلام کرد که «ما از هیچ تلاشی برای کمک به اسرائیل جهتِ درک خطرهای مربوط به اجرای روند الحاق یک جانبه ی برخی از بخش های کرانه باختری فروگذاری نخواهیم کرد». هشداری که مانع از آن نشد که دولت اسرائیل ساختمان مستعمره سازی را در چندین شهرک مسکونی در کرانه باختری ادامه دهد.

منبع:

Josep Borrel، «کرانه باختری: الحاق راه حل نیست»، سرویس دیپلماتیک اتحادیه اروپا، 8 ژوئیه 2020

https://ir.mondediplo.com/2022/09/article4162.html