از مردم ایران بیاموزیم – اسلاوُی ژیژک

« امروز تمام آن وراجی‌هایِ مرتبط با خصیصه‌گراییِ فرهنگی معنای خود را از دست داده‌اند: اتفاقاً اکنون می‌توانیم ببینیم که چطور مبارزه‌ی ایرانی‌ها مبارزه‌ی همه‌ی ماست.»

نوید گرگین (راديو زمانه) − اسلاوی ژیژک

توضیح: پیش از هر چیز باید این واقعیت را بیان کرد که هدف از نظرخواهی از روشنفکران یا فیلسوفان به هیچ وجه پیدا کردن مهری تائيد بر حقیقتِ یک پدیده‌ی تاریخی نیست. تاریخ به خودیِ خود پیش‌شرط همه‌ی شرط‌هاست، لذا ایده تنها می‌تواند تلاش کند تا از واقعیت عقب نماند. اینجا نیز قصدم استفتا یا گرفتن تائيدیه برای جنبشی که سکوی پرتاب خود را در ایران پیدا کرده نبوده بلکه به سادگی خواستم ببینم صورت‌بندی کسی در حوزه‌ی فلسفه که با منطقِ فکری‌اش آشنایی دارم و معتقدم اندیشه‌ای پویا دارد در مورد رخدادی که تا این اندازه اهمیتِ بین‌المللی پیدا کرده‌ است چگونه است. البته اینکه جنبشی اصالتِ خودش را دارد مانع نمی‌شود تاهر کسی از حقِ خود استفاده کند و همبستگیِ خود را با مردم اعلام کند. در این راستا اسلاوی ژیژک قصد دارد به زودی علی‌رغم بیماری‌اش با ارسال ویدیو تصویری این موضوع را ابراز کند.
علاوه بر موضع‌گیری کلی، نامه‌ی ژیژک حاوی یکی دو نکته‌ی جالب توجه هم هست. اول اینکه در مقایسه با فمینیسمِ غربی این جنبش را از این جهت پیش‌روتر می‌داند که نه تنها ابداً خصلتی مردستیز ندارد بلکه اتفاقاً گرایش به فراوری از مسئله‌ی مذکر/مونث را نشان می‌دهد. دیگر اینکه تناقضی در ماهیت و رفتار «پلیسِ اخلاق» وجود دارد که شاید ایرانی‌ها چون تجربه‌ای بی‌واسطه از آن دارند به سادگی از کنارش عبور کنند؛ جایی که می‌بینیم چطور نهادِ مدعیِ اخلاق معادلاتِ اخلاقی را به هم می‌ریزد و علیه ادعایِ خودش دست به تخریب می‌زند. سوم اینکه باید به خصلتِ جهانیِ این جریان توجه کرد. همانطور چنین حرکتی می‌تواند به سرعت از دروازه‌ی کردستان عبور کند و در همه جا منتشر شود، تا اینجا هم این ظرفیت را نشان داده که در سطحِ جهانی نیز ایدئالی در آینده تعریف می‌کند. دیگر این تصویر کلیشه‌ای که تمامِ حرکت‌های اجتماعی و سیاسی در کشورهای پیرامونی تکراری از تاریخِ حرکت‌های اروپایی غربی است برای رسیدن به وضعیتِ کنونیِ در آنجا کار نمی‌کند. جنبشِ امروز نه تنها سخنی جهان‌شمول برای گفتن دارد بلکه ساکنین دیگر کشورها را نیز فرامی‌خواند. همین که می‌بینیم در سطح رسانه‌ای رکورد‌ها یکی پس از دیگری شکسته می‌شوند نشان می‌دهد رفتار جامعه‌ی مدنیِ غرب اینبار صرفاً همدردی ترحم‌آمیز با مردمی فقیر، ناتوان و اسیرِ توتالیتاریسم نیست. امروز ساکنین کشورهای ثروتمند نیز می‌بینند که «زن، زندگی و آزادی»‌ می‌تواند «رمز» رهاییِ آنها باشد. مگر نه اینکه با ظهورِ نیروهایِ پوپولیسمِ ضدِ زن در اروپای غربی و آمریکایِ شمالی بسیاری از بدیهی‌ترین حقوق مدنی بازپس گرفته می‌شوند. مگر نه اینکه تخریبِ افسارگسیخته‌ی طبیعت دارد همه‌ی جهان را به سوی «مرگ» سوق می‌دهد و خواست «زندگی» ابداً محدود به یک جغرافیا نیست. مگر نه اینکه آرمانِ عصر جدید که قرار بود تاریخ را به سویِ «آزادی» رهنمون کند هنوز که هنوز است ناتمام مانده است. پس آیا عجیب است که «جهانی» تشنه‌ی اتحاد بر سر چنین شعاری باشد؟
نوید گرگین

اسلاوی عزیز

همانطور که احتمالاً خبر داشته باشی در ایران، پس از مرگِ مهسا (ژینا) امینی (#MahsaAmini) در بازداشتِ پلیس امنیت اخلاقی، جنبشی فوقِ مترقی شکل گرفته که از جانب میلیون‌ها نفر حمایت می‌شود. این جنبش شعارِ زن زندگی آزادی (به کُردی: ژن، ژیان، ئازادی) را برای خود انتخاب کرده است. همه‌ی نیروهای مترقی از این گرایش تمام و کمال حمایت کرده‌اند. این را می‌توان اولین جنبشِ سیاسیِ زنانه در طول تاریخ در نظر گرفت که روی اروس و زیستن بر علیه تاناتوس و ایدئولوژیِ مرگ متمرکز شده است. بسیاری از دوستان مشتاق بودند تا نظر تو را هم بدانند.

بهترین‌ها،

نوید.

اسلاوی ژیژک:

به علتِ بیماری و خستگی فعلاً این اظهار نظر تنها کاری‌ست که از دستم بر می‌آید.

اسلاوی ژیژک، فیلسوف، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی اسلوونیایی

آنچه در ایران جریان دارد در تاریخِ جهانی اهمیتی تعیین‌کننده دارد: جنبشی که مبارزاتی متفاوت را در وحدتی ارگانیک ترکیب می‌کند (ستیز علیه سرکوبِ زنان، علیه بنیاد‌گرایی مذهبی، و مبارزه برای آزادی سیاسی در مقابلِ ترورِ دولتی). ایران بخشی از غربِ توسعه‌یافته به شمار نمی‌آید،  از این رو شعار «زن، زندگی، آزادی» بسیار با جنبشِ می‌تو (#metoo) در کشورهای غربی متفاوت است: این جنبشِ ایرانی، میلیون‌ها نفر از زنان، که مستقیماً با همه‌ی تضاد‌های موجود دست به گریبان هستند، و مردان را به حرکت واداشته است- اتفاقاً این جریان برخلافِ آنچه اغلب در فمینیسمِ غربی مشاهده می‌شود هیچ خصلتِ مردستیزانه یا مذکرهراسانه ندارد. زنان و مردان در کنار یکدیگر در آن مشارکت می‌کنند و علیه دشمنِ مشترک یعنی بنیاد‌گرایی مذهبی که از جانب وحشتِ دولتی حمایت می‌شود متحد می‌شوند. مردانی که در جنبشِ زن، زندگی، آزادی شرکت می‌کنند به خوبی می‌دانند که مبارزه برای حقوقِ زنان همانا مبارزه برای آزادیِ خودشان است: ستم بر زنان ابداً موضوعی استثنائي نیست، بلکه این همان دقیقه‌ای‌ست که در آن ظلمی که در همه‌ی ابعادِ جامعه رسوخ کرده است به عیان‌ترین وجه قابل مشاهده می‌شود.

«مردانی که در جنبشِ زن، زندگی، آزادی شرکت می‌کنند به خوبی می‌دانند که مبارزه برای حقوقِ زنان همانا مبارزه برای آزادیِ خودشان است.»

معترضانی که کُرد نیستند هم در این مقطع به روشنی می‌بینند که ستمی که بر کُرد‌ها اعمال می‌شود بخشی از همان ستمی‌ست که آزادی‌های خودشان را نیز محدود کرده است: همبستگی با کُرد‌ها یگانه‌ راه به سویِ آزادی در کلِ ایران است. علاوه بر این معترضان به وضوح می‌بینند که بنیاد‌گرایی مذهبی تنها تا زمانی می‌تواند در قدرت حاضر باشد که قدرتِ عریانِ دولتی با وسایلی مثلِ آنچه در ایران پلیسِ امنیتِ اخلاقی می‌نامند از بنیاد‌گرایی حمایت کند—آنچه معترضان می‌بینند این است که حکومتی که برای تداومِ خودش به  ددمنشیِ پلیسِ اخلاقی محتاج است در واقع دارد به آن تجربه‌‌ی مذهبی‌ای خیانت می‌کند که برای کسبِ مشروعیتِ خودش از آن بهره می‌بُرد.

«معترضانی که کُرد نیستند هم در این مقطع به روشنی می‌بینند که ستمی که بر کُرد‌ها اعمال می‌شود بخشی از همان ستمی‌ست که آزادی‌های خودشان را نیز محدود کرده است.»

آنچه اکنون در ایران جریان دارد ابداً چیزی مربوط به گذشته نیست، بلکه همان چیزی‌ست ما هم در جهانِ کشورهای توسعه‌یافته‌ی غربی (یعنی جایی که امروز خشونتِ سیاسی، بنیاد‌گرایی مذهبی و سرکوبِ زنان اندک اندک گسترش می‌یابد) نیز انتظارش را می‌کشیم. ما در غرب هیچ حقی نداریم ایران را به عنوان کشوری در نظر بگیریم که باید عقب‌ماندگی خودش را [از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی] از غرب جبران کند. ما در غرب اتفاقاً باید از ایران بیاموزیم، ما به زودی شاهد خواهیم بود که جنبش‌هایی مشابه با ایران در ایالاتِ متحده، در لهستان، در روسیه و در بسیاری از دیگر کشورها به راه بیفتد.

نتیجه‌ی بی‌واسطه‌ی این اعتراضات هرچه باشد، مهم این است که این جنبش زنده نگه داشته شود، شبکه‌های اجتماعی حولِ آن شکل بگیرد، و حتی اگر سرکوبِ دولتی بتواند موقتاً آن را به پس براند، زیر پوستِ جامعه به حیات خود ادامه دهد و بنیادی برای تولد دوباره پی افکند.

«ما در غرب اتفاقاً باید از ایران بیاموزیم، ما به زودی شاهد خواهیم بود که جنبش‌هایی مشابه با ایران در ایالاتِ متحده، در لهستان، در روسیه و در بسیاری از دیگر کشورها به راه بیفتد.»

دیگر کافی نیست تا صرفاً با فعالانِ ایران ابراز همدردی و همبستگی کنیم: مسئله‌ی آنها ابداً چیزی دور از ما و مربوط به فرهنگی متفاوت یا اگزوتیک نیست. برعکس، امروز تمام آن وراجی‌هایِ مرتبط با خصیصه‌گراییِ فرهنگی (که اغلب از جانبِ نیروهای ارتجاعی برای توجیهِ ستم‌های قومیتی و مذهبی به کار می‌رود) معنای خود را از دست داده‌اند: اتفاقاً اکنون می‌توانیم ببینیم که چطور مبارزه‌ی ایرانی‌ها مبارزه‌ی همه‌ی ماست.

مراقب خودت باش،

اسلاوی