این بار فرق می‌کند

سما، راديو زمانه

حکومت با توسل به همه روش‌های سرکوب، ناتوان از خاموش کردن شعله‌های اعتراض است. سرکوب نتیجه‌ عکس می‌دهد. اراده به رهایی قوی است. مردم رؤیای دیگری در سر دارند. این بار به راستی فرق می‌کند.

این مقاله محصولِ تأمل بر گفت‌وگوها، بحث‌ها و اظهار نظرهاست، هم در میدان اعتراضات و هم در فضاهایی چون خانواده، مهمانی‌ها و گروه‌های دوستانه. اگر بتوان در میانه آن همه تحلیل، دغدغه، امید، نگرانی و هیجان یک وجه مشترک پیدا کرد به این جمله می‌رسیم: «این بار فرق می‌کند».

فضای دگرگون‌شده

اعتراضات سراسری ضد حاکمیت جمهوری اسلامی در آستانه یک ماهه شدن است و به نظر می‌رسد همچنان تداوم داشته باشد. این اعتراض‌های دامنه‌دار، فضای سیاسی و اجتماعی کشور را به شکلی بنیادین دگرگون کرده است. به طوری که می‌توان مدعی شد تاریخِ ایرانِ بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی قابلیت تقسیم شدن به قبل و بعد از شهریورِ ۱۴۰۱ و «قیام ژینا» را دارد. تغییر روحیه به مراتب فراتر از آبانِ ۹۸ است.

ماشینِ کشتار، سرکوب و ارعابِ جمهوری اسلامی بارِ دیگر در مقابله با اعتراض‌ها به راه افتاده است. هنوز ابعادِ جنایاتشان کاملا برملا نشده است. اما تا همین الان هم سازمان‌های حقوق بشری مستقل توانسته‌اند هویت همه کشته‌شدگان را که بیش از ۲۰۰ نفر هستند، تعیین کنند.

این بار فرق می‌کند. به این دلیل که مردمِ معترض طرفدار یک شخصیت یا یک کیش نیستند و حاضر نیستند تلاش‌ها و فداکاری‌هایشان را در خدمت بازتولید سلطه به شکلی دیگر قرار دهند. مردمِ معترض خواهانِ رهایی از ستم و بندگی‌اند، آن هم با اتکا به نیروی اجتماعی خودشان.

مدیریت ماشین سرکوب با مقاومت گسترده‌تری مواجه شده است. شاید سرداران‌شان پیش‌بینی نمی‌کردند که با وجود آن همه وحشی‌گری و ریختنِ آن همه خون، اعتراض‌ها در آستانه یک ماهگی همچنان تداوم داشته باشد و در عین حال هم اراده‌ای قوی برای تداومش موجود باشد. هم آنان و هم مردمِ معترض یک چیزا را درک کرده‌اند: «این بار فرق می‌کند».

تقاطعِ ستم‌دیدگی

این بار نه همچون اعتراض‌های سال ۸۸، مردم تنها به تقلب معترض‌اند و خواسته‌شان جابجایی در سطحِ اجرایی کلانِ قدرت است و نه محدود به پایتخت است. این بار همچون اعتراض‌های سراسری سال‌های ۹۶ و ۹۸ هم تجمع‌ها محدود به شهرهای «پیرامونی» کوچک نیست. همچنین همچون تمامی اعتراض‌های کوچک و بزرگِ تشکل‌یافته فرهنگیان و بازنشستگان و دانشجویان و کارگران هم محدود به یک قشر و صنف نیست. این بار «مرکز» و «پیرامون»، زن و مرد، بازنشسته و دانش‌آموز در «تقاطعِ ستم‌دیدگی» یکدیگر را یافته‌اند و با همبستگی بی‌سابقه‌ای یک‌صدا شده‌اند.

مردم خواستارِ «سرنگونی» و همزمان «ساختن» فردایی بهترند. به خاطر گسست در حافظه گاهی گرایشی به رژیم استبدادی پیشین دیده می‌شود، اما این گرایش به حاشیه رفته است. گرایش عمومی در راستای مضمون رهایی‌بخش «زن، زندگی، آزادی» است که علیه همه شکل‌های استبداد و تبعیض است.

بلوغ سیاسی

این بار فرق می‌کند. به این دلیل که جامعه معترض، آگاهانه توطئه‌های حاکمیتی برای ایجاد شکاف در بدنه مردمی اعتراض‌ها را شناسایی و خنثی کرده است.

جمهوری اسلامی پس از آن که خود را ناتوان از سرکوبِ داخلی اعتراض‌ها یافت، تلاش کرد با حمله به حزب‌های کردستان، زمینه یک سناریوسازی و ماجراجویی نظامی را فراهم کند، به این امید که بتواند انحرافی پدید آورد و توجه را به جایی غیر از خود جلب کند. آن‌ها توقع داشتند مردم بترسند و از «دشمن خارجی» بگویند. اما آن‌ها خیلی زود پاسخشان را از جامعه گرفتند. معترضان در اهواز شعار دادند «سنندج، زاهدان، چشم و چراغ ایران» و در گیلان دانشجویان فریاد زدند: «از کردستان تا گیلان، خونین تمام ایران».

این بار فرق می‌کند. حتی مردمی هم که به هر دلیلی تاکنون به شکلی میدانی به اعتراض‌ها نپیوسته‌اند در گفت و گوهای روزانه‌شان به چنین موضوعی اشاره می‌کنند.

شکل‌گیری مرزبندی‌ها

اعتراض‌های گسترده این دوره تا درونِ حلقه‌های خویشاوندی و خانوادگی هم نفوذ کرده است. موضوع عمومی بحثِ دور همی‌ها اکنون دیگر نه زندگی روزمره‌ی آمیخته با انواع و اقسام اضطراب‌ها، بلکه اعتراض و سرنوشتِ آن است. اگرچه همراه با امیدی که این مطالبه‌گری و ناسازگاری و نافرمانی عمومی در دل‌ها ایجاد کرده، نوعی نگرانی ناشی از ابهامِ آینده هم همزمان دیده می‌شود، اما آن‌چه که آشکار است اهمیت و سرنوشت‌ساز بودنِ اتفاقات جاری است.

این بار، مرزبندی‌ها در حال روشن‌ترشدن هستند. در کردستان این موضوع کاملا محسوس است: بسیاری از نیروهای سرکوب در شهرهایی که سکونت دارند برای تهیه مسکن دچار مشکل شده‌اند. مردمی که خانه‌ای برای کرایه دارند، تأکید دارند که به هیچ وجه آن را به سپاهی‌ها یا هر نیروی نظامی سرکوب‌گر اجاره نمی‌دهند. بنگاه‌های معاملاتی مسکن این روزها بسیار با چنین موردهایی روبه‌رو می‌شوند. جامعه در مقابلِ نیروی سرکوب گارد گرفته است. آن دسته از نیروهای سرکوب که برای مردم شناخته شده‌اند برای انجام کارهای روزانه‌شان هم با اضطراب عمل می‌کنند. در صف نانوایی، در تاکسی و در محله روی خوشی به آن‌ها نشان داده نمی‌شود و طرد می‌شوند.

این بار فرق می‌کند؛ چون این مرزبندی‌ها در درون خانواده‌ها هم ظهور کرده است. نیروهای سرکوب در شبکه‌های خویشاوندی هم طرد می‌شوند. دیگر صرف گفتن این که داماد فلانی یا برادر فلانی تنها به خاطر «پول» به عضویت نیروی نظامی سرکوب درآمده توجیه‌گر نیست، چرا که اکنون آن نیروها برای همان «پول» در حال اسلحه کشیدن روی مردمشان هستند.

نگاه به درون

جامعه معترض و انقلابی این بار عمیقا یک موضوعِ دیگر را هم درک کرده است. جامعه دیگر چندان چشم امیدی به دلسوزی‌های مرسوم و حمایت خارجی رسمی ندارد. نه تنها چنین امیدی در حال رنگ باختن است، بلکه یک بلوغ سیاسی در حال شکل‌گیری است که از اساس، نگاهی انتقادی به عملکرد و نوع واکنش «غرب» دارد. سیاستهای دولت ایالات متحده در رابطه با توافق با جمهوری اسلامی مورد پرسش قرار گرفته و ادبیات بی پشتوانه «حقوق‌بشری» هم ارزش خود را از دست داده است. جامعه تنها به خود متکی است و منجی‌هایش را در درون خودش جست و جو می‌کند.

این‌بار پیش‌روی زنان در جنبشی که آغازگر آن بودند، فرصتِ هرگونه سوء استفاده را از نیروهای واپس‌گرا سلب کرده است. پیوندِ مطالباتی که با نیازهای عینی و مادی زیستِ روزانه مردم ارتباط دارد، هرگونه پاسخِ پیشینی و انتزاعی و بی‌ارتباط را از کار انداخته است. شاید هم یکی از دلایل اصلی «بی رهبری» جنبش کنونی همین باشد. این بار فرق می‌کند. به این دلیل که مردمِ معترض طرفدار یک شخصیت یا یک کیش نیستند و حاضر نیستند تلاش‌ها و فداکاری‌هایشان را در خدمت بازتولید سلطه به شکلی دیگر قرار دهند. مردمِ معترض خواهانِ رهایی از ستم و بندگی‌اند، آن هم با اتکا به نیروی اجتماعی خودشان.