رهیافتی به مبانی نظری «رژیمی که الزاما نمی تواند بماند»

ديدگاه

این ولایت  چه در شکل اصول پنجگانه و یا قوانین موضوعه آن، چه در چارچوب قانون اساسی و اغلب قوانین اجتماعی و جامعه مدنی  ای که طی این  سال ها تدوین و از شورای نگهبان گذرانده است، حکومتی انعطاف ناپذیر، تحکمی و «همه یا هیچ» به مثابه سلسله زنجیره ای به هم پیوسته و وابسته در شاکله یک  حکمرانی ایجاد کرده است که اگر حجابش را برداری، تمام زوایا و جوارح قوانین مستبدانه و تک گویی های آن که بدون رأی و نظر واقعی مردم مصوب شده است، آشکار می شود.

بامداد تابان

رهیافتی به مبانی نظری «رژیمی که الزاما نمی تواند بماند»

خیزش انقلابی مردم ایران با شعار اصلی زن زندگی آزادی و با مضمون و هدف مقابله با رژیم جمهوری اسلامی برای براندازی، علاوه بر ابعاد ملی در سطحی جهانی نیز دامن گستر شده، به گونه ای که تمام متفکران، اندیشمندان و به ویژه صاحب نظران علوم سیاسی را با این پرسش اساسی مواجه ساخته است که آیا این خیزش انقلابی کثرت گرای مجهز به شعارهای همسو، و با توجه به عبور قاطع  از اختلافات و تفاوت های قومی، فرهنگی و تاریخی در داخل و در میان جمعیت قابل ملاحظه ای از ایرانیان که در تمامی کشورهای دنیا زندگی می کنند، در روندی مسالمت آمیز و بدون هر گونه اقدام مسلحانه به رغم خشونت وصف ناپذیر رژیم، قادر است به جابجایی نظامی دینی با قدمت 43 ساله، یا به عبارت ساده به براندازی جمهوری اسلامی تابن دندان مسلح دست یابد؟

سوالات دیگر این است: ظرفیت و توان بالقوه و بالفعل این جنبش تا آنجا هست که در نیمه راه از طریق سرکوب خشن و بی رحمانه رژیم حاکم متوقف نشود؟ با کدام شاخص در این مقطع زمانی می توان گفت که خیزش انقلابی مردم پیروز می شود و با کدام معیارها سیاسی اقتصادی می توان گفت رژیم، جنبش را همانند دفعات قبلی به شکست می کشاند؟

 به بیان دیگر، تفاوت شرایط داخلی و جهانی این خیزش انقلابی با موارد پیشین از جمله اعتراضات رأی خواهانه سال 1388 یا مقابله جویانه آبانماه 1398 و پیش از اینها حرکت دانشجویان در سال 1378 و موارد متعدد دیگر در چیست؟ چگونه و کدام عناصر سیاسی و جامعه شناسانه این خیزش را که از روزهای پایانی شهریور ماه امسال آغاز شده و هنوز با گذشت بیش از 60 روز به اشکال متفاوت ومتنوع، تندتر و در ابعاد گسترده تر ادامه دارد و چنین به نظر می رسد همچنان ادامه یابد، با موارد قبلی متمایز کرده است ؟

 دست یابی به عناصر اصلی این تمایزات ماهوی و نه حتی کمی و کیفی برای ارزیابی از تداوم پویایی یا ایستائی آن در مقابل اقدامات سرکوبگرایانه حکومت، حائز اهمیت فوق العاده است. در جنبش های قبلی گرچه اعتراض تقابل جویانه دارای ظرفیت گسترش تا براندازی بود ولی در ابعاد و ماهیت اصلاح گرایانه و در چارچوب کاهش قدرت و اقتدار یک جناح انحصاری و تندروی حکومتی یا تغییر این یا آن روش اقتصادی و سیاسی  قرار داشت بدون اینکه سخنی جدی از براندازی حکومت در میان باشد.

 از گسترده ترین این جنبش های اعتراضی می توان به انتخابات 1388 اشاره کرد که خواسته عمده بخشی از مردم در ظاهر و آنچه گفته می شد اداره امور مملکت توسط یکی از جناح های اصلاح طلب حاکمیت بود، جناحی که اجرای بی کم و کاست مفاد قانون اساسی را طلب می کرد و غالبا خواستار آن بود که رای اکثریت مردم احصاء شود و از حاکمیت و اداره قوه مجریه توسط یک جناح تندروی افراطی بی محتوا که غرق در نوعی پوپولیست سطحی بود جلوگیری کند. این جنبش رای خواه و رای جو، با حصر رهبران آن به تدریج به سردی و نهایتا خاموشی گرایید و نوعی ناامیدی و سرخوردگی در میان مردم نسبت به جناح های نزدیک به حاکمیت اسلامی ایجاد کرد، هر چند تقابل جویی با حاکمیت همچون آتشی زیر خاکستر در لایه های زیرین پنهان شد و استقرار یافت، باید گفت جنبش های پیشین بر عکس خیزش انقلابی کنونی الزاما تمام اقشار و طبقات اجتماعی را نمایندگی نمی کردند .

از سوی دیگر جنبش کنونی به عنوان یک ویژگی بارز در سایه سیاسی  یا به فرمان هیچ حزب و گروهی چه در داخل حاکمیت و در قالب اصلاح طلبی یا خارج از کشور و در شکل و شمایل تقابل جویی براندازانه نیست، بلکه یک خیزش انقلابی یکباره و با حرکت مستقلانه موج وسیعی از جوانان و بسیاری از اقشار با شعاری که متن آن  در ابتدا با ساختار جامعه مدنی همخوانی داشت، شکل گرفت.

 این خیزش خونین، انقلابی، بی محابا، کثرت گرا و سایبر پایه دیجیتالی، غیر نهادینه، بدون دفاع از این یا آن حزب سیاسی، قوم و جمعیت فرهنگی، نهاد مدنی و صنفی و حتی  جریان سیاسی، موضوع آزادی را به صورت حرکتی سیال پی گرفته و می خواهد این مفهوم را در ساحت زن به عنوان سمبل هستی و زندگی و زایندگی با ویژگی تاریخی تحت ستم دوگانه جامعه  مردسالارانه و حاکمیت زن کالا انگار موجود، تحقق بخشد؛ شعاری که تمامی جوامع مدنی، منطقه ای و جهانی را متاثر و با خود همراه کرده است. خیزشی که ایدئولوژی ندارد و بر دارا بودن رهبری به ویژه کاریزماتیک، هیچ اصراری نمی کند، شعارهای خود را از متن زد و خوردهای خیابان می گیرد و همگی را در زنجیره ای به هم پیوسته با مرگ بر دیکتاتور پیوند می زند. 

 این خیزش انقلابی توانست پیامی به جامعه جهانی و ایرانی بدهد که همانا دارای ماهیتی یک پارچه در بطن خود است و الزاما نمی تواند به ایجاد تعصب های گروهی، جناحی و سیاسی در جامعه مدنی منجر شود، مگر در حاکمیت تک ساختی ُصلب و انعطاف ناپذیر تئوری ولایت فقیه انتصابی مطلقه فقیهان که پس از گذشت 43 سال نتیجه ای برای جامعه مدنی نداشته است.

این ولایت  چه در شکل اصول پنجگانه و یا قوانین موضوعه آن، چه در چارچوب قانون اساسی و اغلب قوانین اجتماعی و جامعه مدنی  ای که طی این  سال ها تدوین و از شورای نگهبان گذرانده است، حکومتی انعطاف ناپذیر، تحکمی و «همه یا هیچ» به مثابه سلسله زنجیره ای به هم پیوسته و وابسته در شاکله یک  حکمرانی ایجاد کرده است که اگر حجابش را برداری، تمام زوایا و جوارح قوانین مستبدانه و تک گویی های آن که بدون رأی و نظر واقعی مردم مصوب شده است، آشکار می شود.

 به عبارتی، نوع عجیب و کم مانندی از حکومت های پاتریمونیالیسم یا پری بندالیسم با ویژگی دینی ایدئولوژیک شده  که ظاهر و شکلی نوگرایانه در عرصه انتخابات برای فریب افکار عمومی ایران و جهان طراحی کرده و در این چارچوب مزورانه، خود را در قالب یک حکومت که با رای مردم استقرار یافته و تابعی از آرای مردم است معرفی می کند، لذا با اطمینان باید گفت این ساختار متناقض ماهیتا شکننده و ترک بردار است .

 با این توصیف و مقدمه طولانی، این خیزش انقلابی در سقوط یا حفظ رژیم در شرایط کنونی به مثابه تیغ دولبه عمل می کند؛ از یک سو در سایه ولایت مطلقه فقیه  موجب وحدت و همراهی و همکاری شکلی و نه الزاما مضمونی میان جناح های مختلف حکومت می شود، البته در یک فرایند کوتاه مدت و با میزان شکنندگی بسیار، و از سوی دیگر موجب تسریع در براندازی حکومتی است که از درون پوسیده و فرتوت شده زیرا هرگز نتوانسته یا نمی تواند تحولی ایجاد کند که موجب جذب مردم یا هم افزایی در میان نیروهای خودی شود. به عبارتی، می توان این خیزش انقلابی را علاوه بر پتانسیل مستتر در درون خود برای فروپاشی رژیمی نامتعادل و نامتقارن با عصر کنونی به عنوان یک تکانه، جنبشی رو به جلو و برگشت ناپذیر ارزیابی کرد.

از آنجا که رژیم از هیچگونه حمایت جدی قابل اتکاء از سوی دولت ها و ملت ها در صحنه جهانی حداقل به صورت آشکار و غیر پنهان برخوردار نیست، حتی از سوی کشورهای دوست نمایی مانند روسیه و چین که منابع این کشور را چون مکنده هایی نامحدود به یغما می برند و کمکی تاثیر گذار، تعیین کننده یا ساختاری به نظام حاکم نمی کنند، حدت و شدت سرکوب بیش از اینکه هست، موجب شکست جنبش نمی شود زیرا حکومت های سرکوبگر اقتدارگرا نیاز دارند که بعد از کشت و کشتار، اقتصادی توانمند توام با رفاه نسبی برای بخشی از مردم فراهم سازند تا بتوانند موقعیت خود را، ولو به صورت موقت، تثبیت کنند و اعتباری هر چند کاذب به دست آورند.

این در شرایطی است که نظام کنونی هرگز چنین موقعیتی نداشته و ماهیتا هم نمی تواند داشته باشد، سامانه فکری این نظام تحول پذیر نیست، لذا با صراحت و بدون تردید باید گفت فروپاشی مفتضحانه نظام با انشقاق در درون آن با فرض تداوم اعتراضات و حمایت های جدی عملی کشور های غربی و گسترش اعتصابات قریب الوقوع به ویژه در صنعت نفت اجتناب ناپذیر است. یک فروپاشی غیر قابل جمع کردن و حتی بدون حفظ بخشی از آن، یعنی همه جانبه و در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی. به واقع خاتمه دادن به تمدنی کاذب که بیش از 6 قرن در لایه های زیرین جامعه، سنت و فرهنگ نفوذ کرده بود.

یعنی، این فقط جمهوری اسلامی یا حکومت ایدئولوژی شده اسلامی نیست که فرو می ریزد، بلکه این تمدن و این نوع حکمرانی  است که با حفظ حرمت الوهیت اسلام از ساختار جامعه ایران و عرصه جهانی رخت بر می بندد، تمدنی که هیچ  پیام و حرفی طی 43 سال حکمرانی برای انسان در جهان و ایران نداشته و با بودجه های هنگفت هزاران هزارمیلیارد تومانی و صدها هزار میلیارد دلاری فقط موجب ایجاد و گسترش نفرت و کینه پراکنی روز افزون در منطقه و جوامع بشری بود.

 ناتمدنی که بارزترین توجیه فریبکارانه حضور آن و مقابله اش با جهان غرب و غیر آن، انتقام سال های استعمار غرب در جهان سوم بود، توجیهی که جاذبه چندانی برای جامعه ایرانی و جهانی نداشته زیرا اینان خود در طول حکمرانی، شدیدترین ظلم ها را به شهروندان خود روا داشتند و به سرکوب بسیاری از جنبش های رهایی بخش به صورت مستقیم یا نیابتی آنهم برای حفظ حکومت خود پرداختند  و هرگز نمی توانند چهره ای ظلم ستیز از خود به جهان معرفی کنند.

به هر روی و در پایان این بحث نظری باید گفت که حکمرانی فقیهان نه تنها نتوانست دستاوردی قابل اتکا برای جامعه ایرانی و جهانی به ارمغان آورد و پیامی متفاوت که به آن تشبث جوید و بگوید جامعه ای را در جغرافیای سیاسی تحت حکمرانی خود به رستگاری و سعادت رساندم، بلکه هر آنچه آورد هم، فقر بود و فاقه، فلاکت و بی فرهنگی، کشتار و شکنجه و زور ورزی و سرکوب ملتی که خود به دست خود چنین حکومتی را به قدرت رساند.

بیستم آبان ١٤٠١