ویژۀ نوری (عباسی) / امیر جواهری لنگرودی

یژۀ نوری (عباسی) – ۲
مسخرگی و وارونه انگاری حمید عباسی در انکار حقایق دادگاه استکهلم!

ویژۀ نوری (عباسی) – ۳
حمید نوری(عباسی) نمونه‌ی حقیر وقاحت دراعدام هزاران تن درزندان گوهردشت

امیر جواهری لنگرودی 

ویژۀ نوری (عباسی) – ۲
مسخرگی و وارونه انگاری حمید عباسی در انکار حقایق دادگاه استکهلم!

در روز پنجشنبه ۲۵ نوامبر، « روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»، حمید نوری (عباسی) با خشونتی فزاینده در پاسخ زن دادستانی که به او گفت: به چهره‌ام نگاه کن. پاسخ داد: «من دوست دارم به چهرۀ مترجمین نگاه کنم». از چنین تظاهری را در حالی عنوان می‌کرد که آنجا هم یک تن از مترجمین یک خانم محترم ایرانی است.
در جلسه‌ی محاکمه این روز نیز حمید عباسی نمایشی را ارائه داد که نویسنده و بازیگرمسخره اش خود حمید عباسی بود. او تمام مدت – علیرغم تاکید دادستان – که پاسخ‌های کوتاه بدهید صرفاً با دراز گویی، لُودگی و مسخرگی هرچه تمامتر در ادامه‌ی روزاول به نمایش خود در برابر چشمان همه‌ی حاضران در دادگاه پرداخت. همان خط دفاعی روزاول را دنبال کرد و امروز موارد معینی را در وضعیت عصبی- نمایشی، در کل بیانش به نمایش گذاشت.
همه‌ی تلاش عباسی این بود که با دروغگویی آشکار منکر همه‌ی ضمایم و اسناد و مدارک و روایت تاکنونی شاکیان و شاهدان به دادگاه باشد. مرتب تکرارمی‌کرد اگر شما زندانی درزندان‌های ایران بودید، چرا استعلام زندان ندارید؟ تو گویی ما با نظامی قانونمند طرف هستیم که به هرزندانی بعد ازپایان زندان، برگه‌ی استعلام می‌داد، که بفرمائید شما تا به امروز در زندان ما بودید واز امروز مجازید، در جامعه زندگی کنید.
عباسی با انکار موجودیت زندانیان سیاسی، خود راعاشق زندانیان معرفی کرد؛ با «عزیزم»، «جانم» گفتن، آن‌ها را راهنمایی می‌کرد. درباره‌ی چشم بندهای زندانیان، اشاره داشت که آن‌ها « جانی» اند، «چشم‌های ناپاکی» داشتند و نمی‌بایست جایی را ببینند.
در روز دوم به شکل سیستماتیک و در راستای پاسخگویی به پرسش‌های دادستان، علیرغم تاکید دادستان که کوتاه پاسخ بدهید. عباسی با اشاراتی بلند و با تغییر آهنگ صدای خود صحنه‌ی دادگاه را به مضحکه‌ی بازی بی مایه و با کشدار نمودن پاسخ‌های خود به خسته کردن دادستان می‌پرداخت که بعضا تذکر رئیس دادگاه را هم به دنبال داشت.
در این روز موضوعات و مسائلی را در خلال حرف‌هایش پذیرفت و به انکارمواردی چند از زیر بار پاسخ مستقیم خیلی از سئوال‌ها با پاسخ‌های کشدار یا نمیییییی‌دانم یا نمییی گویم با فضا سازی، شانه خالی کرد.
حمید نوری (عباسی) پذیرفت:
۱- نام مستعارش عباسی است و این اسم را به دلیل دوست داشتن حضرت عباس برای خود برگزید. حمید عباسی، همان حمید نوری است.
۲- او بسیجی تمام عیار و باورمند وعاشق انقلاب بوده است هرچند در پایان کار و رها شدن از کار زندان و روی آوری به تجارت معدن هر شب با کیف سامسونت پرکاغذ و پول به خانه بازمی‌گشت که شگفتی دخترش را با خود همراه می‌کرد و آن‌را به شکل نخ نمایی در روز اول دادگاه یاد آورشد. یعنی پیوند همه‌ی جنایتکاران به شبکه‌ی بازار و تجارت و راه یابی به پول شویی و پروپاگاندای اسلامی!
۳ – در جنگ بود و آنرا در خطۀ کردستان دنبال کرد و با اضافه خدمت در سرکوب مبارزان کرد دست داشته است.
۴- او دادیار زندان اوین بود.
۵- او در زندان اوین در آموزشگاه به کار مشغول شد و عملاً استراتژی تواب سازی را به زبانی الکن پذیرفت و یادآورشد که: ما در دهۀ شصت (۶۰) اینها را آموزش می‌دادیم تا آن‌ها را به انسان اسلامی ایده آل خوب تبدیل کنیم. یعنی همان راهکار شناخته شده‌ی «اسدالله لاجوردی» آیشمن اوین؛ با «عزیزم» و«جانم» گفتن، پاهای‌ آنان به زیر شلاق می‌کشیدند و دستان آنان را به قپانی می‌بستند تا به راه اسلام مورد نظرشان همراه کنند. ازهمین روآن‌را «آموزشگاه» نام گذاشتند؛ یعنی کسانی را که از راه راست و صراط مستقیم خارج می‌شدند، بدین جا می‌آوردند. به عبارتی خروجی این آموزش در تمامی زندان‌های کشور به همان «تواب‌ سازی» انجامید. یک فرد زندانی به گرگ زندانی دیگری بدل می‌شد – که جای بحث‌اش اینجا نیست – خاطراتی که تاکنون از سوی زندانیان سیاسی آن زمان منتشر شده، انبانی از مصادیق جنایت باراین برنامه را به نمایش گذاشته است که حمید عباسی در این روز بالکل منکر آن شد. و بعد ازسی وسه (۳۳) سال آن‌را به عنصرایمانی بدل ساخت تا نمایش خود را کامل کند و دادگاه را با خود همراه سازد.
باید بدانیم در نظام ایدئولوژیک اسلامی، خیلی از مفاهیم رنگ عوض می‌کنند، شکنجه به «تعزیر» تغییرنام می‌دهد و خیلی ازمفاهیم تغییرماهیت می‌دهد. گشت‌های سرکوب خیابانی «گشت ارشاد» می شوند، جنگ‌های ویرانگرهم به «جهاد» تعبیرمی‌گردد. اینچنین جنایتکران متأثر از ذهن‌شویی که نظام ایدئولوژیک انجام می‌دهد، رفتار خود را در چهارچوب مقررات دینی و مذهبی، عرفی و طبیعی و مجاز و قانونی جلوه می‌دهند.
درهمین دو روز،چند نکته را دراساس منکرشدند؛چیزی به نام خاطرات شخص « منتظری» نداریم .دیگر اینکه ما چیزی به اسم « فتوای خمینی » نداریم، بلکه یک نامه است که امام خمینی نوشته است .
ما قتل عام در زندان نداریم ، بلکه قتل عام درکرمانشاه داریم !
در این دو روز عباسی بارها از لفظ «منافق» استفاده کرد و به استفاده از نام «سازمان مجاهدین» اعتراض کرده، می‌گفت: این‌ها همان «منافقین» اند. در روز دوم (پنجشنبه) یادآور شد که:
«ما در ایران چیزی به نام سازمان مجاهدین نداریم. ما در ایران چیزی به نام گوهردشت نداریم… من اگربه ایران بروم من را بعنوان جعل سند، به محاکمه می‌کنند… خواهش می کنم که شرایط من را دریابید… اگر من اسم مجاهدین را ببرم، من را دستگیرمی‌کنند و دستگاه قضایی ایران فوق العاده جدی است… اگر به ایران برگردم، عوض استقبال و گل انداختن به گردن من، من را دستگیرمی‌کنند… حضرت آیت الله محسنی اژه‌ای با هیچکس شوخی ندارند!».
از اینرو با بیانی کشداراعلام داشت: من در خصوص کلمات «منافق»، «نفاق»، «منافقین» صحبت خواهم کرد… صد البته «کمونیست»ها را که کلمه‌ای برایش ندارند، تخفیف داد. چرا که آنها را به صورت غیر و آن دیگران یعنی خارجی و آن سوی دیوارآهنین می‌بینند.
حمید نوری طی دو روز با شگردی خاص تلاش کرده که تمامی مفاهیم به کار گرفته شده‌ی شاکیان و شاهدان را زیرعلامت سئوال بکشد. مثلاً ساک به یادگارمانده از زندانی اعدامی – یا نشان و یاد ماندهای زندانی و نامه‌ها و مدارک ارائه شده‌ی آنان را با نادیده گرفتن موجودیت آن به تمسخربکشد و به هیچ انگارد و آن‌ها را در نزد دادگاه از اعتبار بیندازد واین کار به شکل آگاهانه و تعمدی و لیچار بافی و وقیحانه به پیش می‌برد.
درنهایت می‌خواهم بنویسم: حمید عباسی (نوری) در دو روز سه شنبه و پنجشنبه با یک درازگویی مستجهن و وقیحانه سعی داشت، که به شکل مداوم از حاشیه روی برای خود متن و حقانیت بسازد و با این سطح سیاه نمایی آن‌را به خورد دادگاه بدهد. در روز اول بیش از یک ساعت حول تفاوت نام زندان «گوهردشت» و «رجایی شهر» صحبت و وجود زندان گوهردشت را انکار کرد و در روز پنجشنبه مدعی شد: من اگر نام «گوهر دشت» را ببرم، به ایران برگردم، دستگیر و محاکمه می‌شوم. حول واژگان «مجاهد» و «منافق» به حاشیه روی مسخره روی آورد و به تاکید دادستان و وکلای شاکیان و شاهدان مجاهدین آقای «کنت لوییس» هیچ وقعی ننهاد و رئیس دادگاه را به شفاعت گرفت تا از برخورد قاضی «ساندر» برای خودش نمدی بسازد تا شکافی را بین قاضی و دادستان در مواردی نشان گیرد که صد البته در این زمینه موفق نبود.
او مانند همه‌ی زندانبانان، شکنجه گران و آپاراتچی‌های نظام اسلامی تاکنون، همه چیز می‌گوید تا دو چیز را نگوید:
یکم: زندانی سیاسی در ایران نداریم! اینهایی که در زندان‌های پُرشمار ما بودند یک مشت تروریست- یاغی و باغی و ضد انقلاب و مخالف اسلام ناب محمدی بودند!
دوم: زندانی به نام گوهردشت نداشته و نداریم و شخص عباسی (نوری) در آن مجاهد کُشی و چپ کُشی مرداد و شهریور۱۳۶۷ در زندان گوهردشت نبود و آن‌را از زندگی حرفه‌ای خودش حذف و با واورنه نگاری و پاس دادن آن از گوهردشت به زندان اوین و صد البته درگیر زایمان همسرش و به دنیا آمدن «عطیه» دخترش در روز جمعه هفتم مرداد۶۷ در بیمارستان نجمیه تهران و در مرخصی چهارماهه سیرکردن، به انکاری عامدانه دست می‌زند؛ که این امر رو در رویی آشکار با تمامی اظهارات تاکنونی شاهدان و شاکیان حاضر در دادگاه است.
باید منتظر ماند و دید که او در اظهارات روزهای بعد به کدام سمت حرکت می‌‎کند و دادستان‌ها و وکلای شاکیان و شاهدان چگونه در برابر او ظاهر می‌گردند!
یادداشت ادامه خواهد داشت…
اینک یادداشت های زندان
https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing

ویژۀ نوری (عباسی) – ۳
حمید نوری(عباسی) نمونه‌ی حقیر وقاحت دراعدام هزاران تن درزندان گوهردشت

روز جمعه ۲۶ نوامبر ۲۰۲۱ در ادامه‌ی محاکمه‌ی حمید عباسی (نوری) در استکهلم، مانند دو جلسه‌ی قبلی، پرده‌های دیگری از دروغگویی، نخوت، دلقک بازی،مسخرگی ولُودگی، عصبی، مرثیه خوانی‌ها، آرتیست بازی، مجیزه گوی نظام اسلامی، پرخاشگرانه ونوعی شارلانتانیزیم آشکار را این مجرم جامعه ما به عینه به نمایش گذاشت. برخی ازاظهارات

«حمید عباسی» که بیان مانیفسیت دفاعی در روز اول بود بیش ازهرچیزی یام وفاداریش به نظام اسلامی ایران بود.

این سخنان رادرحالی پیش برد که چهارتن ازسفارت ایران از جمله :کاردار سفارت ایران در کنارعلاء دینار (Ala Dinar ) – حانی میر مهدی (Hani Mirmadi)- محمد رضا نیلی(Mohmmad Reza Nili) ساک بردست- سید رضا رفیعی ( Seyed Reza Rafiey) – درکنارهمسر- دختروپسر وداماداش در دادگاه حضور داشتند .
درروزسه شنبه۲۳نوامبر،اولین روزاظهاراتش که شش ساعت تمام وراجی نمود،نشانه‌ی خود شیفتگی مطلق این آدمک کاغذی است که می‌گوید: «یکی از سیاست‌هایی که اینجا اعمال می‌شود بهم ریختن تمرکز من است. من خیلی حواسم جمع است، خیلی زرنگ و باهوشم، در این دام نمی‌افتم». یا عنوان می‌دارد: «ما در ایران زندانی سیاسی نداریم، حرف من این است، آیا استعلامی گرفته شده این آقایان اصلاً زندان بودند؟ یا چرا زندان بودند، به چه اتهامی، کی آزاد شدند؟ من استعلام رسمی در این پرونده نمی‌بینم! باید سندیتی باشد که این‌ها در زندان بوده‌اند یا نه…» در جای دیگری می‌گوید: «حرف‌های من را بپذیرید. من ۱۰ سال در سیستم قضایی ایران کار کرده‌ام، همه‌ی عناوین را حفظم، اطلاعات من کامل است، اطلاعات من به روز است…» بار دیگر در همان روز سه شنبه درباره‌ی دانسته‌های خود به شکل اغراق آمیزی می‌گوید: «تمامی قوانین ایران را می‌دانم از بس که مطالعه می‌کنم، در شرکتی هم که کار می‌کنم تمام موارد حقوقی‌اش زیر دست من است و رئیس‌اش اجازه نمی‌دهد این‌ها زیر دست کسی باشد، فقط می‌گوید حمید این‌ها زیر دست تو باشد، تا شب صدتا پرونده‌ی حقوقی قضایی می‌خوانم…» حمید نوری، دردادگاهش دراستکهلم با بیان اینکه من پاسدار بودم نه بازجو، گفت: «عاشق کسانی هستم که در زندان گرفتارند» او افزود: «به زندانیانی که از بازجویی بازمی‌گشتند می‌گفتم: عزیز دلم، خوش اومدی، قربونت برم، برو تو اتاقت» او سپس درباره‌ی کار و علاقمندی‌اش به کار در زندان و برخورد با زندانی می‌گوید: « …از بس که به کار زندان علاقه‌مندم. من عاشق کسانی هستم که در زندان گرفتارند. دیوانه این کارم. همه را مثل خانواده خود می‌دانم. اشتباهی کرده‌اند و زندان رفته‌اند. خیلی زندانی‌ها را دوست دارم. اگر دوباره هم به من بگویند: می‌روم در زندان کار می‌کنم…».
آنچه تا اینجای کار و در دل همین سه جلسه اظهارات، بالا و پائین زدن‌ها و رقص شتری «حمید عباسی»، می‌بینیم، نشانگر این است که او می‌خواهد نمونه‌ی تپیک یک جنایت کار، بدون ارتکات جنایت، شناخته شده و لابد بدون هیچگونه خطاکاری و جرمی از سوئد به ایران بازپس فرستاده شود تا برای به اصطلاح «مقاومت» تاریخی‌اش در دادگاه استهکم که بیش از صد شاکی و شاهد و پُرشمار خانواده‌های خاورانی اعم از: مادران، همسران، خواهران و فرزندان اعدام شدگان حاضر و شاهد، اسناد و مدارک انکار ناپذیر ارائه دادند، پیروز شودو«امت درصحنه» به استقبال او بیایند و دسته گل به گردنش آویزند. او مرتب تکرار می‌کند: «در این دادگاه یک سری کلمات را اشتباه گفته‌اند و من به عنوان یک ایرانی باید بگویم؛ ما در ایران سازمانی به نام مجاهدین و زندانی به نام گوهردشت نداشتیم. اگر این‌طوری بگویم به محض اینکه به ایران بروم به جرم جعل هویت زندانی می‌کنند، خواهش می‌کنم شرایط من را درک کنید» و ادامه می‌دهد: «من اگر اسم مجاهدین را ببرم به محض اینکه به ایران برسم، دستگیر می‌شوم. دستگاه قضایی ایران فوق‌العا‌ده جدی و قانونمند است. من در بازجویی‌هایم گفته‌ام: الان که اسم مجاهدین و گوهردشت را برده‌ام می‌ترسم. ازهمین الان ترس وجودم را گرفته، من برسم ایران صد درصد دستگیرمی‌شوم، شک ندارم» آخه یکی نیست به این الدنگ دروغگو و شارلاتان بگوید یا بپرسد: اگر امروز در سال ۱۴۰۰، به ایران برگردی به جرم یاد کردن از نام مجاهدین تو را که – نوکر بی جیره و مواجب آنهایی – می‌گیرند و به زندان می‌برند، چطور در سی و سه سال (۳۳) پیش با جانبداران این سازمان و پخش کنندگان اطلاعیه‌ها و روزنامه‌های آن مهربانی کرده‌ای و به نوازش آنان بر آمدی؟ این همه سیاه نمایی و چرب زبانی و دیو صفتی برای چیست؟ تا اینجای کار بیان «حمید عباسی» نمونه‌ی تپیک لمپنیزم محض جمهوری اسلامی است و آن انکار واقعیات است. نمونه‌ی حقیر وقاحت ساخته‌ی دستگاه ولایت.
دربرابرهمین ادعاها و عدم پاسخگویی به پرسش‌های مشخص خانم دادستان در همین سه روز به دفعات رئیس دادگاه و دادستان بدو تذکر دادند و تأکید ورزیدند که جانب انصاف را رعایت کند و حد خودش را بشناسد، اما به گوش حمید عباسی همچون خرک سیاه، نرفت که نرفت!
رئیس دادگاه قاضی ساندر به او گفت: «کمی آرام بگیر، حمیدعباسی! و یا رفتار خودت را به سطح دادگاه برسان!»
رئیس دادگاه به حمید نوری تذکر داد: «با احترام در مورد افراد صحبت کنید!»
دادستان به اوگفت: «حمید بس است! این بی ادبی است. همان چیزی که از تو پرسیده می شود را جواب بده. این پرروئی است. جواب سئوال را بگو.»
«حمید عباسی»درسومین روزاظهاراتش هرگاه که به جفنگ گویی دلقک مآبانه روی می آورد و داستان بافی می نمود با رذالتی شرورانه از شاکیان دردادگاه نیز نام می برد. به سیامک نادری شاکی و شاهد در روز چهارشنبه هشتم(۸)سپتامبر برابرهفده(۱۷) شهریور درهمین دادگاه شهادت داد وامروز هم بعنوان ناظردر دادگاه نشسته، با نسبت دادن دروغ به او، نامش را می برد ازاو یادمی کند. ویا مثلا آنگاه که درجواب به سؤال دادستان درباره کشتار ۶۷،قصه سرایی می کند که دو ماه قبل و دوماه بعد از زمان کشتار ۶۷ به علت زایمان زنش در مرخصی بوده و زنش ده روزِ حمام زایمان را درخانه مادروپدرش به سر میبرده! بعد به ناگهان و بدون مقدمه می گوید: که خانم «عصمت طالبی کلخوران» میداند حمام زایمان چیست!- مترجم حاج و واج می ماند و می پرسد چی؟- لابد به اشاره می گوید که این ، رئیس دادگاه ،قاضی ساندر ، بلافاصله بدو تاکید میورزد که نام شاهدان و شاکیان حاضر در سالن را به کار نگیری ولی این ناآدم وقیع، ملتمسانه ول کن معامله نیست .

«حمید عباسی» اسم رفیق «عصمت طالبی کلخوران» را درحالی یاد می کند که خود او بعنوان شاکی وزندانی دهه شصت در روز اظهاراتش به تاریخ پنج‌شنبه ۲۸ اکتبربرابر۶ آبان درهمین دادگاه یاد نمود که « در سال ۱۳۶۴، من در شرایطی بازداشت می‌شوم که یک هفته از به دنیا آوردن فرزندم به شکل سزارین می‌گذشته است. فرزندم را به مادرم تحویل می‌دهند…. خود او به مدت سه ماه در راهروهای بند سه هزار با یک پتوی سربازی به سر برده است،… سپس برای هفت-هشت ماه به او اجازه حمام و دوش گرفتن نداده‌اند و سینه‌های او به دلیل جمع شدن شیر، آبسه می‌کند. همسرش «مجید سیمیاری» با حکم حبس ابد، اعدام می‌شود و برادرش «عادل طالبی» با حکم ۱۰ سال زندان در زندان گوهردشت اعدام می‌شود.» و این همه درحالیستکه رفیق بعنوان شاکی و شاهد پرونده در دادگاه حضور دارد و در آن سالن نشسته است! و«حمید عباسی» با دلقک نمایی ویژه خود چنین آدم زخم خورده ای را دیگر بار با این حرف هایش بعنوان شاهد مثال شکنجه می کند!
دیگربار رئیس دادگاه قاضی ساندر به حمید نوری اعتراض کردند و به او تذکر دادند که حق ندارد نام کسانی را که درسالن دادگاه حضوردارند وشاکی و شاهد، ناظر ورق خوردن پرونده او هستند را بدون اجازه بر زبان آورد!
«حمیدعباسی» در دادگاه استکهلم خود را خدمتگزار و زبان حال ۸۵ میلیون ایرانی عزت‌مند و با شرافت می‌شناسد و خود را جزیی از این خانواده‌ی ایرانی داخل و خارج از کشور معرفی می‌کند. دفاع «حمیدعباسی» در دادگاه استکهلم از کرده‌ی خویش در مقام دادیاری زندان اوین، نشان می‌دهد که ما در کشور ایران، با آدم‌های رئوف، مهربان، خویشتندار، نجیب و همه‌سر جانبدار انسانیت در آپارات حاکمیت اسلامی روبه‌رو هستیم و این خود مردم ایران هستند که طی این چهار دهه در مقام زنان کنشگر، کارگر، معلم، بازنشسته، کشاورزان تشنه‌ی بی آب، فعالان محیط زیست، دانشجو، بیکار، نویسنده، شاعر، وکیل، فعالان ملی – فعالان عقیدتی و مذهبی، بهائیان، فعالان سیاسی و… دنبال مطالبه گری‌اند و در خیابان‌ها فریاد بر می‌آورند و بعد هم در زندان‌ها، توسط امثال حمید عباسی‌ها آموزش اخلاق می‌یابند و همه‌ی اینان طی بیش از چهار دهه در مقابل این حاکمیت صدیق، به آزار خویش مشغولند!
من به عنوان یک فعال سیاسی و دبیر اخراجی از کشورم، انسان برآمده از آن سرزمین و به عنوان آدم تبعیدی، امروز همچون دیروز برای آزادی و آبادی آن جامعه در مقابل نکبت نظام اسلامی در پیوند با مبارزات مردمان جامعه‌ام برآنم: باید انسان ایرانی شرم کند که جنایت کار مجرمی با مشخصه‌ی «حمیدعباسی» که در سی و سه (۳۳) سال پیش در اطاق «حسینیه» یا «آمفی تاتر» زندان گوهردشت، الله اکبرگویان، صندلی از زیر پای پُرشمار یاران سربردار ما که آویخته برچوبه‌های دار بودند، می‌کشیدند و جنایت می‌آفرید، امروز خود را در دادگاهی با مشخصه‌ی استکهلم در پیشگاه جهانیان و افکار عمومی جامعه‌ی ما، خدمتگزار آنان، رئوف و مهربان و دوستدار زندانی، معرفی می‌کند.
در طول این سه روز، همه‌ی تلاش «حمید عباسی» دراین‌ست‌که؛ در هیکل آدمی ناکرده باقی بماند و به جای اعتراف به گناه، از بی گناهی خود و همه‌ی اربابانش در درون جامعه به دفاع برخیزد و همه‌ی آنچه را که در این دادگاه به نمایش گذاشه شد، به پرونده سازی و وارونه انگاری شاکیان و شاهدانش گذاشته شود و به انکارآنان برآید.
در همان روز اول، با وقاحت بی‌مانندی برزبان می‌راند: «یک آقایی ساک با خودش آورده، اینجا نشسته، مختار شلالوند که می‌گوید: این ساک ۱۶ روز کوه به کوه در راه بوده تا به اینجا رسیده، اصلاً متوجه نیست چی میگه، مگر مواد مخدر است، یعنی هر کسی یک ساک بیاورد شما قبول می‌کنید؟»
حمید عباسی با وقاحت کم نظیری در پیشگاه دادگاه اعلام می‌کند: «اسم یک سری خواهر و برادر گفته شده که می‌گویند: برادر و خواهر ما کشته شده، دیدید که شال وعکس و ساک می‌آور‌ند که می‌گویند: ضمیمه پرونده کنید…»، این گونه ادعاهای «حمیدعباسی» انکار موجودیت جان‌های خفته در خاوران‌های ایران است که مادران، همسران، خواهران و برادران و یاران آنان امروز، در برابر این توهین و انکار عامدانه‌ی این مجرم «حمیدعباسی» به مانند تمامی این سی وسه (۳۳) سال دیگر بار شکنجه‌ی روحی و روانی می‌گردند، اما همچنان در دادگاه باقی می‌مانند تا داد خود ستانند.
«حمیدعباسی» با وقاحتی یگانه که ویژه‌ی خود اوست، در روزسه شنبه ۲۳ نوامبر ۲۰۲۱ برابر دوم آذر۱۴۰۰ در دادگاه استکهلم، در اساس منکر فتوای خمینی برای سازماندهی «کمیته» یا «هیئت مرگ» و پهنه‌ی کشتار و خون و قتلعام سال ۱۳۶۷ می‌شود و آن‌را نه فتوا بلکه یک نامه معرفی می‌کند و در دادگاه می‌گوید: «این نامه است، نامه‌ای که منتظری در کتابش گفته، منتسب به حضرت امام خمینی است» و ادامه می‌دهد: «چون ایشان فوت کرده، دیگر زیاد در مورد او حرف نمی‌زنم، زیاد جالب نیست، چون نمی‌تواند از خودش دفاع کند، اما منم چاره‌ای ندارم چون من را محاکمه می‌کنند به دلیل نامه‌ای که ایشان منتشر کردند و اسمش را فتوا گذاشتند…»
برای کل جامعه‌ی ما امروز همچون دیروز آشکار است که جنایت کشتار خونین دهه‌ی شصت و خاصه تابستان خونین ۶۷ برآمد فتوای شخص خمینی، آمران و عاملان جنایت قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ بوده است.
من در این نوشته تلاش دارم که روی سه موضوع متمرکز گردم
یکم: ارائه خود فایل صوتی آقای منتظری
دوم : آنانی که از چهره‌های شاخص نظام بودند و هستند قضاوت آنانی را در باطل اعلان داشتن مدعای «حمید عباسی» در این دادگاه را اعلام دارم.
سوم : ارائه لیستی توامان از دست اندرکاران کشتار۶۷ از زندان‌های گوهر دشت و اوین در همان سال‌ها.
* اول – فایل صوتی جلسه آیت الله منتظری با هیت مرگ به تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ با حضور حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت)، ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین که در آن گفته: «به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما رو محکوم میکنه به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکاران توی تاریخ می‌نویسند. این، بی رودربایستی».

** دوم – قضاوت چهره‌ها در باب فایل صوتی آقای منتظری:
اکبر هاشمی رفسنجانی:

هاشمی رفسنجانی هم نسبت به انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری موضع‌گیری کرد. او نیز همانند گروهی از مقامات، از جمله خود رهبر، هدف از انتشار این فایل را بی‌حرمتی به خمینی دانست و انتشار آن را محکوم کرد.
احمد خاتمی امام جمعه تهران:

احمد خاتمی با اشاره تلویحی به صحبت‌های حسینعلی منتظری درباره‌ی اعدام‌های ۶۷ گفته است زندانیان عضو سازمان مجاهدین خلق محارب بوده‌اند و رویکردهای قرآنی شدیدترین مجازات‌ها را برای محاربین در نظر گرفته است.
مصطفی پور محمدی:

مصطفی پور محمدی ؛ وزیر دادگستری دولت حسن روحانی و عضو هیأت مرگ در سال ۶۷: «ما افتخار می‌کنیم که دستور خدا در رابطه با منافقین را اجرا کردیم و در مقابل دشمنان خدا و ملت با قدرت ایستادیم و مقابله کردیم.»
ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور نظام اسلامی:

خبرنگار بخش انگلیسی‌زبان شبکه الجزیره به نقش ابراهیم رئیسی در اعدام هزاران زندانی در ایران در تابستان ۶۷ اشاره کرد و از او پرسید که این موضوع «چه تاثیری می‌تواند بر نحوه تعامل شما با کشورهای دیگر داشته باشد و آیا قصد دارید به غرب سفر کنید؟»
ابراهیم رئیسی در پاسخ به سوال «ترجمه» شده٬ ادامه داد: «اگر یک دادستان از حقوق مردم و امنیت جامعه دفاع می‌کند، او باید مورد تقدیر و تشویق قرار بگیرد. افتخارم این است که در کسوت دادستان هرجا که بودم دفاع از امنیت و آسایش کرده‌ام.»
***سوم :همه‌ی آن عاملان – مکلا و معمم – چه مرده و چه زنده در جنایت عظیم کشتار چهره‌های زیر را در زندان‌های ایران نمایندگی می‌کردند همچون:


حسین علی نیری ، حاکم شرع پیشین،رئيس دادگاه‌های انقلاب اسلامی تهران و رئيس هيئت كميسيون مرگ – مرتضی اشراقی، دادستان پیشین تهران، از اعضای اصلی كميسيون مرگ) – سید ابراهیم رئیسی، معاون پیشین دادستان تهران و ازاعضای اصلی كميسيون مرگ، امروز در مقام رئیس جمهوری نظام اسلامی – مصطفی پورمحمدی، نماینده وقت وزارت اطلاعات – شيخ محمد مغيثه‌ای (رئيس زندان گوهردشت با نام مستعار ناصريان که در ابتدا بازجوی سابق شعبه‌ی ۳ اوين بود. از سال ۶۴ داديار قزلحصار و سپس گوهردشت شد. سال ۶۶ رئيس زندان گوهردشت بود. وی فعال‌ترين عناصر در قتلعام‌های گوهردشت در سال ۱۳۶۷ بود.)- نادری (دادستان وقت كرج، امضاكننده‌ی حكم اعدام كرجی‌ها در قتل‌عام زندانيان گوهردشت) – مرتضی ‌صالحی (با نام مستعار صبحی، از سال۶۱ تا ۶۴ رئيس زندان گوهردشت بود.)
علی مبشری (از حكام شرع اصلی و قديمي اوين.)- مجتبی حلوایی (معاونت انتظامی اوين و از نفرات اصلی‌ اجرا كننده‌ی اعدام‌ها بود؛ وی از پاسداران و شكنجه گران قديمی اوين است كه در كنار لاجورد- راوندی (از حكام شرع دادگاه‌های اوين) – سيد مجيد ضيایی (داديار زندان اوين، از بازجويان قديمی اوين و از عاملين شكنجه و اعدام و تجاوز می‌باشد)- – پيشوا (نام مستعار سربازجوی شعبه‌ی يك اوين) – ميثم (از مسئولان زندان اوين، وی مدتی مسئول زندان عادل آباد شيرازبود.) – حسين زاده (مدير داخلی زندان اوين، وی از عناصر مرتجع در زمان شاه و از همان سال‌ها جزو دارودسته‌ی لاجوردی بود) – مجيد قدوسی (از مسئولان سركوب و شكنجه، از پاسداران قديمی اوين و از عوامل شكنجه و اعدام و تجاوز به زندانيان.) – جوهری فرد (از مسئولان زندان، با نام مستعار مهدوی) – محمد خاموشی (از مسئولان سركوب و شكنجه، و در گذشته مسئول واحد يك زندان قزل حصار و معاون زندان بود.)
– اکبر کبیری آرایی (فکور)، (از عوامل اصلی شكنجه و اعدام و تجاوز به زندانيان) – محمد سلیمی آخوند (حاکم شرع هیأت مرگ) – سید علیرضا آوایی (از اعضای هیئت مرگ در زندان‌های دزفول و اهواز) – یونسی – اسماعیل شوشتری، (رئيس سازمان زندان‌ها) – موسی واعظی (از مسئولان وزارت اطلاعات در زندان اوين) ـ با نام مستعار زمانی (حاجی زمانی) – آخوند سيد حسين مرتضوی (رئيس زندان اوين) – محمد شريف‌زاده (معروف به محمدی)، (مسئول حفاظت دادستانی و مسئول تيم ضربت در بند ۲۰۹ زندان اوين و از اعضای اصلی كميسيون مرگ) – محمد توانا (سربازجوی وزارت اطلاعات) – فاتحی (مسئول اطلاعات كرج، سر شكنجه گر كرج مستقر در زندان گوهردشت، عضو هيأت قتل‌عام) –
افرادی هم در آپارات حاکمیت اسلامی سهم ویژه داشتند همچون: محمد محمدی گیلانی – علی فلاحیان – اسدالله لاجوردی – حاج داوود رحمانی – موسوی اردبیلی – محسنی اژه‌ای اعضای کمیسیون مرگ – میرحسین موسوی (نخست وزیر) – محمد محمدی‌ ری‌شهری (وزير اطلاعات و از مسئولان و آمران اصلی قتلعام) – حسن حبيبی: (وزير دادگستری و از مسئولان و آمران اصلی قتلعام) – اکبر رفسنجانی – احمد خمینی – احمد خاتمی – محمد موسوی‌خوئينيها (دادستان انقلاب كل كشور، يكی از بالاترين آمران قتلعام) – عباس عبدی (معاون دادستان انقلاب كل كشور) – احمد پورمحمدی (از مسئولان اصلی و مهم وزارت اطلاعات رژيم) …
https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r