جعل مضاعف تاريخ

محسن نوربخش


در ارديبهشت ماه امسال ، در بيست و يکمين دوره نمايشگاه بين المللي کتاب در تهران ، کتاب قطوري تحت عنوان “چريک هاي فدائي خلق – از نخستين کنش ها تا بهمن 1357 – جلد اول” که نگارش آن به شخصي با نام مستعار “محمود نادري” نسبت داده شده است ، از طرف “موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي” به معرض فروش گذاشته شد. اين نکته که “موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي” ارگاني مستقيما وابسته به وزارت اطلاعات و امنيت کشور (واواک) مي باشد ، بر کسي پوشيده نيست و معمولا اين جور کتاب ها توسط “گروهي از پژوهشگران” يا در واقع جمعي از همان ايده ئولوگ هاي سياسي وزارت اطلاعات براي انتشار بيروني آماده ميشوند ، ولي اين بار وزارت اطلاعات تصميم گرفته است که کتاب مذکور را به نام فردي به نام “محمود نادري” منتشر نمايد.
اما اين که چرا بعد از گذشت 38 سال از آغاز مبارزه مسلحانه توسط چريکهاي فدائي خلق ، رژيم جنايتکار جمهوري اسلامي ، امروزه به بررسي و چگونگي پيدايش “سازمان چريک هاي فدائي خلق ايران” نياز پيدا کرده است ، خود قابل تامل ميباشد!
بيش از سي سال از زماني که در پي مذاکرات محرمانه بين امپرياليست ها و دارو دسته خميني ، اين دارو دسته مزدور به قدرت رسيدند ، ميگذرد. به دنبال سقوط رژيم منفور پهلوي در سال 1357 ، در تمام ادارات دولتي ، قاب عکس هاي شاه مزدور يک شبه پائين آورده شدند و عکس هاي خميني جلاد بالا رفتند. در واقع ، دارو دسته خميني براي ممانعت از سقوط ارتش و جلوگيري از درهم شکسته شدن ماشين دولتي و در حفظ و ادامه نظام سرمايه داري وابسته ، بدون اتلاف وقت به باز سازي و احياي ادارات ، سازمان ها و وزارت خانه هاي سابق در شکل جديد يعني اسلامي پرداختند.
يکي از اين ادارات ، سازمان منفور اطلاعات و امنيت کشور (ساواک) رژيم پهلوي بود که به کمک افرادي همچون حسين فردوست ها و سعيد حجاريان ها نو سازي شد. در اوائل دوران بعد از قيام ، ساواکي هائي که مدت ها بود حقوقي دريافت نکرده بودند ، دست به تظاهرات زده و آمادگي خود را براي کار کردن و خدمت در نظام جمهوري اسلامي اعلام داشتند. سرکرده گان جمهوري اسلامي هم خيلي زود دريافتند که با استخدام ساواکي هاي با تجربه مي توانند در پيشبرد اهداف ضد انقلابي خود از تجارب سرشار آن ها بهرمند شوند. اين امر باعث شد که جمهوري اسلامي در مقابله با رشد شور و شوق انقلابي در شهر هاي کوچک و بزرگ و در مصاف با گسترش مبارزات خونين خلق هاي تحت ستم در ترکمن صحرا ، آذربايجان ، کردستان و خوزستان ، در ادامه روند تکاملي اين ارگان سرکوب ، سازمان اطلاعات و امنيت کشور (ساواک) را از حد يک “سازمان” خارج کرده و در حد يک دستگاه عريض و طويل تحت نام “وزارتخانه” سازمان دهد. به اين ترتيب ، وزارت اطلاعات و امنيت کشور (واواک) با مديريت آخوند هاي ريز و درشتي همچون محمد محمدي ري شهري ، علي فلاحيان ، قربانعلي دري نجفآبادي ، علي يونسي و غلامحسين محسني اژهاي ، مخوف تر از ساواک دوران شاه شکل گرفت. در دهه 60 هم تعدادي از اعضاء سابق حزب خائن توده و اکثريتي هاي وا داده و “ندامت کار”! در خدمت اهداف وزارت اطلاعات به استخدام واواک در آمدند تا مبارزه با افکار “چپ” به کمک اين نوع افراد آسان تر عملي گردد.
در واقع جمهوري اسلامي ، اين حکومت تزوير و ريا ، دروغ و دو روئي ، رژيم دسيسه و توطئه همواره کوشش مي کند تا براي بقاي نا حق خود و ادامه سلطه کثيفش از يک طرف با شکنجه و زندان ، با شلاق زدن جوانان در ملاء عام ، با نمايش اعدام هاي خياباني و با اعمال اختناق و سرکوب مردم ، در جامعه ايجاد رعب و وحشت کند و از طرف ديگر روحيه مبارزاتي جواناني که بعد از قيام 1357 به دنيا آمده اند ، جواناني که عليرغم همه زهر چشم گرفتن هاي رژيم ، شور و شوق مبارزاتي شان و تشنگي سياسي آن ها براي شناختن انقلابيوني که در دهه 50 با مبارزات مسلحانه خود عليه دشمن ، حماسه هاي درخشاني آفريدند، هرگز فرو کش ننموده است و در به در به دنبال يافتن شيوه هاي مبارزاتي غير علني هستند که قادر به مقابله با قهر ضد انقلابي عريان جمهوري اسلامي باشد ، را خنثي کرده باشد. به همين دليل هم رژيم به کمک مزدوران پست فطرت وزارت اطلاعات براي بي اعتبار کردن انقلابيون دهه 50 که با توسل به قهر انقلابي به مقابله با قهر ضد انقلابي رژيم شاه برخاستند ، کتاب “چريک هاي فدائي خلق” را منتشر مي سازد.
به محض خواندن مقدمه کتاب ذکر شده که اين چنين آغاز مي شود: “اگر بتوان چند عمليات نظامي و يا درگيري هاي مسلحانه اي که بين مامورين ساواک و کميته مشترک ضد خرابکاري با اعضاء سازمان هاي مسلح و مخفي را که در خلال سال هاي 1357- 1349 روي داد “جنبش مسلحانه” ناميد…” ، خواننده به کينه شديد و ضديت نويسندگان کتاب مذکور با مبارزه مسلحانه اي که چريک هاي فدائي خلق در سال 1349 با حمله به پاسگاه سياهکل آغاز کردند ، پي مي برد. مبارزه قهر آميزي که منتج از تحليل مشخص از شرايط مشخص جامعه بود و رفقا مسعود احمدزاده در کتاب “مبارزه مسلحانه – هم استراتژي ، هم تاکتيک” و امير پرويز پويان در کتاب “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوري بقاء” آن را بيان کرده اند. در دو کتاب فوق الذکر ، آن ها استدلال مي کنند با در نظر گرفتن بي اعتمادي عميق توده هاي مردم نسبت به رهبران فرصت طلب حزب خائن توده و عناصر سازش کار جبهه ملي ، و عدم ايمان آن ها به اشکال مبارزاتي مختوم به شکست گذشته و با توجه به وجود دو مطلق در ذهن توده ها (قدرت مطلق پنداشتن رژيم و ضعف مطلق متصور بودن براي خود) و با توجه به آن که رژيم شاه تحمل کوچک ترين حرکت اعتراضي کارگران و توده هاي مردم را ندارد ، تنها راه براي نيروي پيشرو جهت کسب اعتماد توده ها ، سازماندهي و تشکل آن ها و جاري نمودن انرژي مبارزاتي کارگران و توده هاي مردم بر عليه دشمن ، به جاي تعرض نکنيم تا باقي بمانيم ، همانا شروع مبارزه مسلحانه و اعمال قهر انقلابي بر عليه قهر ضد انقلابي دشمن است.
اما عداوت نظري اي که در سرتاسر کتاب وزارت اطلاعات عليه چريک هاي فدائي خلق آن زمان به چشم مي خورد بي شک از مرز “خرابکار” و “عوامل وابسته به کشور هاي خارج” ناميدن بهترين زنان و مردان انقلابي که توسط ساواک در جرايد و راديو و تلويزيون آن دوران تکرار مي شد ، مي گذرد. تهي جلوه دادن ارزش هاي والاي چريک ها ، بي اعتبار کردن اعتقادات انقلابي آن ها با اختراع عباراتي از قبيل “چريکيسم” و “گانگستريسم” از کوشش هاي عبث “موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي” در اين کتاب است. اگر در دهه 50 ، ساواک به دنبال نابود کردن جسم چريک ها و مبارزات آنان بود ، واواک در دهه 80 به دنبال لوث کردن نام و راه و خاطره آن هاست.
در دهه 50 ، اگر ماموران ساواک براي دستيابي به اطلاعات و کشف روابط تشکيلاتي مبارزان و انقلابيون جنبش مسلحانه به طور عام و چريک هاي فدائي خلق به طور خاص ، با اعمال شکنجه هاي قرون وسطائي ، آن ها را تا سر حد مرگ شکنجه ميدادند تا نام افراد و محل مخفي گاه هاي آن ها را بدست آورند ، اين براي ضربه زدن و نابودي آن انقلابيون و انهدام تشکيلات آن ها بود. در نتيجه هر گزارشي که با تکيه بر چنين شکنجه هائي تهيه شده باشد ، چه نوشته خود ساواک باشد و يا با جعل آن از طرف واواک به ساواک منسوب شده باشد ، اساسا فاقد هرگونه سنديت تاريخي است و پشيزي ارزش ندارد و صرفا تلاشي مذبوحانه در جهت خراب کردن شخصيت آن انقلابيون و بي اعتبار کردن آن ها در اذهان عمومي مي باشد. در اين راستا تنها همپالگي هاي “محمود نادري” ممکن است به آن به اصطلاح اسناد به جا مانده از ساواک و يا “تازه توليد شده” توسط واواک استناد کنند و گر نه هيچ انسان روشني بر اسنادي که از چاپخانه هاي ادارات اطلاعاتي و جاسوسي هر کشوري بيرون آمده باشد ، وقعي نمي نهد.
حالا بعد از گذشت تقريبا سي سال از عمر رژيم جمهوري اسلامي ، در اين جنگ رواني اي که همواره بخشي از مبارزه ضد انقلابي طبقات حاکم بر عليه طبقات ستمديده جامعه مي باشد ، ايده ئولوگ هاي رژيم با جعل مضاعف تاريخ در کتاب “چريک هاي فدائي خلق” آن را در زماني منتشر مي کنند که مبارزات آزاديخواهانه مردم ما از هر طرف پايه هاي رژيم را مورد حمله قرار داده است. عليرغم تمامي سرکوب ها ، شکنجه ها ، بازجوئي ها و فشار هائي که بر دانشجويان و کارگران و زنان مبارز اعمال مي شود ، آن ها با گذشت زمان و با به پايان رسيدن “افسانه اصلاحات” و با بر ملا شدن دست همه کساني که همواره تلاش کرده اند که با بزک کردن چهره اين رژيم ضد انساني ، تداوم آن را ضمانت کنند ، امروزه به ضرورت مبارزه اي ريشه اي براي بيرون رفتن از شرايط کنوني رسيده اند. هدف اصلي اين کتاب ، تخطئه تئوري مبارزه مسلحانه ، “خبيث” نشان دادن چريک هاي فدائي خلق و قلب واقعيت ها و معکوس نشان دادن حقيقت ها ست ، تا بدين وسيله جوانان را از مبارزه دلسرد و نااميد سازد. اما به باور ماترياليسم ديالکتيک ، پديده ها در جريان تکامل خود اضداد خود را شکل مي دهند. شگفت انگيز نخواهد بود که تاثير جعل مضاعف تاريخ در کتاب “چريک هاي فدائي خلق” نه دلسرد و نااميد ساختن جوانان از مبارزه ، بلکه باعث تشويق آن ها به کنکاش واقعيت ها شود.
انگلس در تعريف فلسفه هگل مي گويد که هر واقعيتي ، حقانيت ندارد ولي هر حقيقتي دير يا زود واقعيت پيدا ميکند. سوسياليسم يک حقيقت است که دير يا زود با نابودي سرمايه داري که واقعيت دارد ولي چون بر پايه استثمار انسان از انسان استوار شده است حقانيت ندارد ، جايگزين آن خواهد شد. رژيم ارتجاعي جمهوري اسلامي هم يک واقعيت است ، واقعيت تلخي که حقانيت ندارد و دير يا زود سرنگون خواهد شد. امري که تنها و تنها در بستر يک مبارزه مسلحانه توده اي و طولاني مدت با رهبري طبقه کارگر و شرکت ديگر زحمتکشان و ساير اقشار جامعه همچون دانشجويان ، نويسنده گان روشنفکر ، معلمان ، پرستاران ، و… امکان پذير خواهد شد. در طول مسير اين مبارزه مسلحانه توده اي و طولاني مدت است که رهبران واقعي انقلاب ، يعني آگاه ترين فرزندان ستمديدگان از بطن خود مبارزه صيقل خورده ، به بالا کشيده مي شوند. همان ها هستند که حقانيت به جلو بردن انقلاب را هم خواهند داشت. آنان تجارب گذشته را چراغ راه آينده خواهند کرد.

28 اکتبر 2008