تارنمای سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران به طور عمده و در درجه نخست، بازتاب دهنده نظرات، اهداف و برنامه اين سازمان می باشد وسياست آن به صورت زير جمعبندی می شود :

  1. انعکاس مواضع سیاسی – نظری سازمان اين مواضع در بخش اسناد، اعلاميه ها و انتشارات رسمی درج و اعلام می شوند
  2. انعکاس تلاش های اپوزیسیون در راه استقرار دمکراسی و آزادی در ایران (در اقدامات و فعاليت و موضع گيريهای سياسی مشترک، تائيد در کليت و نه در همه اجزای آنها مورد نظر می باشد)
  3. ایجاد تریبون برای دیگرانی که، چه در چارچوب اصول اعتقادی سازمان، مایلند نظر خود را بیان کنند و چه، نظرات و مطالب آنها به نوعی در ارتباط با مسائل عام جامعه و نيز مباحث سياسی – نظری قرار داشته و به تعميق مباحث مربوطه یاری می رسانند. درج اين مطالب به معنی تائيد آنان و موضع رسمی نمی باشد
  4. انعکاس اخبار مبارزات مردم و بویژه کارگران و زحمتکشان و ديگر جنبشهای اجتماعی (زنان، مليتها، …)، ارائه تحلیل و تقویت جنبش های مدنی و اجتماعی

تاريخچه مختصری ازسازمان اتحاد فداييان خلق ايران


تا پيش از حمله به پاسگاه » سياهکل«  در  ١٩بهمن ماه ١٣٤٩و حضورعلنی » سازمان چريک های فدايي خلق ايران « در مبارزه عليه رژيم سلطنت پهلوی ، گروه ها و تشکل های معتقد به مبارزه مسلحانه ، عمدتا به فعاليت های مخفی برای تدارک مبارزه مسلحانه می پرداختند. فعاليت های درون گروهی و تدارکاتی همراه با شرکت محدود در مبارزات و جنبش های اعتراضی و به ويژه دانشجويي ، مضمون اصلی فعاليت اين گروه ها در مرحله تدارک ، از سوی نيروهای امنيتی رژيم کشف و بيشتر اعضای آن به اسارت درآمدند. برخی هسته ها نيز بدون ارتباط با ديگر گروه ها و واحدهای ضربه نخورده ، پس از دست يازيدن به چند عمل مسلحانه ، زير ضرب قرار گرفته و اعضايشان دستگير گرديدند.
چريک های فدايي خلق ، که از به هم پيوستن دو گروه رفقا بيژن جزنی – حسن ضياظريفی ، …. و رفقا مسعوداحمدزاده – اميرپرويز پويان ، … بنيان نهاده شد تنها نيرويي از اين طيف بود که توانست ادامه کاری را تضمين نموده و افراد و محافل چپ طرفدار مبارزه مسلحانه – چريکی را پيرامون خود گردآورد.
گروه رفقا بيژن جزنی – حسن ضياظريفی ، عمدتا از افرادی تشکيل شده بود که در دهه ٤٠به مبارزه روی آورده بودند و در مبارزات سال های ٤٢-٣٩شرکت فعالی داشتند. در مبارزه عملی خود با حزب توده ايران مرزبندی داشته و از آگاهی مارکسيستی برخوردار بودند. ترکيب گروه دوم در مقايسه با گروه اول ، تجربه مبارزه عملی کمتری داشته و شناخت عينی از پروسه های حزب توده نداشتند. برخی از اعضای گروه دوم ، سابقه فعاليت در جبهه ملی در سال های چهل را با خود داشتند ولی تجربه انقلاب کوبا و مبارزه چريکی در آمريکای لاتين ، جايگاه ويژه ای را ميان رفقا به خود اختصاص داده بود. » مبارزه مسلحانه ، هم استراتژی و هم تاکتيک « ، » ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا « و چند نوشتار ديگر بنيان فکری گروه را تشکيل می داد. اين دو گروه ، نه بر پايه وحدت نظری و گذار از يک پروسه تجانس و رو دررو ، بلکه در درجه نخست بر اساس وحدتی برای پيشبرد مبارزه مسلحانه – چريکی به يکديگر نزديک شده و مبارزه متحدانه ای را در مقابل خود نهادند. اشتراک نظر آن ها درتحليل ساخت اقتصادی – اجتماعی و سياسی جامعه و نتايج رفرم های دهه چهل ، برافتادن مناسبات فئودالی و مسلط شدن روابط سرمايه داری و ارزيابی از تحولات فردای ايران که آن را انقلابی دموکراتيک با مضمون ضدامپرياليستی می ديدند به پروسه وحدت در عمل آن ها شکل معينی داد.
خصوصيات عمومی اين وحدت که درواقع کارپايه سياسی – نظری چريک های فدايي خلق را هويت بخشيد بر محورهای زير قرار داشت :
–  پذيرش انديشه مارکسيسم – لنينيسم به مثابه جهان بينی گروه.
–  فقدان موضع گيری صريح و روشن در قبال اختلافات موجود در جنبش کارگری وکمونيستی بين المللی و اختلافات
چين و شوروی و پذيرش گرايش های مختلف در درون گروه.
–  باور به کوشش بی دريغ و مجدانه برای توسعه جنبش انقلابی در ايران به مثابه وظيفه ای ملی و انترناسيوناليستی
درپراتيک.
–  پذيرش برافتادن مناسبات فئودالی در ايران و چيرگی مناسبات سرمايه داری و وابستگی آن به امپرياليسم.
–  ارزيابی از انقلاب ايران به مثابه انقلابی دموکراتيک و توده ای.
–  باور به ضرورت هژمونی طبقه کارگر برای پيروزی قطعی انقلاب دموکراتيک و گذار بی وقفه به انقلاب سوسياليستی و ديکتاتوری پرولتاريا برای استقرار سوسياليسم در ايران.
–  پذيرش مبارزه مسلحانه ، هم استراتژی و هم تاکتيک.
–  نفی ضرورت مبارزه برای تشکيل حزب طبقه کارگر به عنوان امری مشخص و فوری.
–  فقدان هرگونه اساسنامه ) تا سال٥٤( و اعمال مرکزيت مطلق در تشکيلات.


چريک های فدايي ، اواين عمليات نظامی خود را در بهمن ٤٩در کوه های گيلان آغاز نمودند و در مدت کوتاهی به محاصره نيروهای نظامی رژيم پهلوی درآمدند. چريک های فدايي پس از ضربه تيم چريکی کوه در بهمن و اسفند ٤٩و دستگيری و اعدام بسياری از کادر های خود به صورت تيم های چريکی شهری دست به مبارزه ای رودر رو با مزدوران رژيم سلطنت زد.  مضمون اصلی فعاليت تيم های ضربه نخورده در اين دوره ، عبارت از شناسايي ، طرح ريزی و دست زدن به عمليات مسلحانه ، ترور سرکردگان نظامی – امنيتی ، بمب گذاری در مراکز حساس رژيم و مصادره بانک ها و پخش اعلاميه های تبليغی بود.
چريک های فدايي خلق ، اگرچه مارکسيسم – لنينيسم را رهنمای تئوری وعمل خود قرار داده بودند اما آنارشيسم و دموکراتيسم انقلابی خرده بورژوايي در گروه های تشکيل دهنده اش نقش قاطعی داشت. جنبش چريکی در ايران در واقع بيان راديکاليسم روشنفکران انقلابی ای بود که گرايش به جنبش کارگری و کمونيستی داشتند و با وجود تمام انحرافاتی که بدان دچار بودند اما در عرصه مبارزات عملی در تقابل با مشی تسليم طلبانه و رفرميستی حزب توده ايران و گرايشات نارودنيستی طرفدار چين و آلبانی توانستند تاثيرات گسترده ای در جنبش روشنفکری ايران به جای نهند و نسلی را به مبارزه قاطع با مناسبات حاکم به ميدان آورد.
رفيق حميد اشرف ، يکی از رهبران برجسته سازمان از چريک های فدايي خلق ،در شرايطی که شکست حزب توده ايران و تسليم زبونانه بسياری از رهبران و مسئولين درجه اول آن در برابر دشمن ، روحيه ياس ، بی عملی ، تسليم طلبی و بی اعتمادی عمومی را در ميان روشنفکران بوجود آورده بود ، چنين ياد می کند : » رفقای ما نمونه کاملی از صداقت انقلابی بودند و به خاطر اعتقاداتشان بی محابا هر خطری را تقبل می کردند و معمولا به تنها چيزی که فکر نمی کردند ، جانشان بود. همين بود که مفهوم فدايي در مورد آن ها نه به عنوان يک شعار بلکه به عنوان يک واقعيت مصداق پيدا می کرد. «
باور به توده ها و مبارزه در راستای خواسته های آن ها ، مقاومت دليرانه پويان ها ، همايون کتيرايي ها ، ناصرکريمی ها ، مسعود احمدزاده ها و صدها نفر از رزمندگان فدايي که با شعار » زنده باد کمونيسم « ، » زنده باد توده ها « به پيشواز مرگ رفتند ، روحيه مبارزاتی و فرهنگی انقلابی را در جامعه باز توليد نمود که وحشت سردمداران رژيم را در آن سال ها بوجود آورد. جنبش چريکی به سرعت توانست حمايت بخش های وسيعی از روشنفکران و دانشجويان را به مبارزه جلب کند.
در آن سال ها ، سازمان چريک های فدايي با وجود ضربات سنگين پليس و از دست دادن اکثريت رهبری و کادرهای خود توانست ادامه کاری خود را تضمين نمايد . عناصر مبارز و پيش رويي که به مبارزه مسلحانه جذب شده بودند به ناچار از محيط کار و زندگی علنی خودجدا شده و درتيم های چريکی سازمان داده می شدند و استخوان بندی سازمان را در واقع مجموعه ای از
کادرهای حرفه ای تشکيل می داد که پيوند مستقيمی با مبارزات جاری و خودبخودی توده ها نداشتند و طبعا اين ، ساختار مناسبی برای يک جريان سياسی و انقلابی نبود.
برای پرکردن اين اشکال اساسی ، کار ميان طبقه کارگر و تشکل های سياسی مورد نظر قرار گرفت تا اين فاصله هر چه کمتر گردد.  طرح های رفيق بيژن جزنی در اين رابطه در واقع برای به وجود آوردن پلی ميان مبارزه مسلحانه چريکی و مبارزه سياسی بود.
تاکيد بر فقدان شرايط عينی انقلاب ، کار سازمان گرانه ميان توده ها و مبارزه سياسی ، هسته نظرات رفيق بيژن را تشکيل می داد و در تکامل فکری سازمان نقش برجسته ای پيدا نمود.
در سال های ، ۵۴ – ۵۳سازمان رشد چشمگيری نمود و از امکان پشت جبهه ای بالنسبه گسترده ای در خارج از کشور و به ويژه در منطقه خاورميانه برخوردار شد. آموزش های مارکسيستی در دستور قرار گرفت و ده ها متون مارکسيستی و تجارب انقلابات مختلف جهان ترجمه ، چاپ و توزيع گرديد. در زمينه تحليل ساخت اقتصادی – اجتماعی ايران ، وضعيت کارگران و ديگر اقشار ، بررسی های مختلفی صورت گرفت. نشريه » نبردخلق « و » پيام دانشجو « برای به جريان انداختن بحث های تئوريک و اطلاع رسانی منظم مبارزات سازمان آغاز به کار نمود. تشکيل حزب طبقه کارگر به مثابه وظيفه ای مشخص در دستور قرار گرفت و کوشش هايي برای تدوين برنامه انقلاب دموکراتيک شروع شد.
گام هايي جدی در زدوده شدن تدريجی انحرافات و تبديل سازمان در راستای تشکيلاتی با هويت کمونيستی برداشته شد. ترور جنايت کارانه بخش عمده رهبران سازمان در زندان در فروردين ۵۴و ضربه کاری ساواک به اجلاس رهبری سازمان در تهران در تير ۵۵و به شهادت رسيدن رهبری و اکثريت کادرهای باتجربه و مسئول سازمان ، روندی را که آغاز شده بود با مشکل روبرو ساخت و آهنگ آن را کند نمود.
در طي سال های ، ٥٥-٥٦که تحليل های رفيق بيژن مورد پذيرش قرار گرفت و موضع رسمی سازمان گرديد ،رفقای محدودی هم چنان از نظرات رفيق مسعوداحمدزاده دفاع می نمودند و عده ای نيز به رد کامل مشی چريکی اعتقاد پيداکردند.
انقلاب بهمن ، ٥٧نقطه عطفی در حيات جنبش فدايي بود. در مدت زمان کوتاهی ، سازمانی محدود که اعضای باقی مانده اش از انگشتان دست تجاوز نمی کرد و فاقد ارتباط با توده ها و طبقه کارگر بود به يک جريان وسيع توده ای و نيرومندترين اپوزيسيون انقلابی حکومت جديد تبديل شد. هر روز ده ها هزار نسخه اعلاميه در سراسر ايران از سوی ستاد مرکزی سازمان در تهران و شهرستان ها پخش می گرديد.
نشريه » کار «که يک ماه پس از قيام توده ها منتشر شد در تيراژ وسيع منتشر و توزيع می گرديد. شوراهای بسياری در واحدهای توليدی بزرگ ، کارخانه ها ، روستاها ، ادارات ، دانشگاه ها ، مدارس و مناطق ملی تشکيل شد و تحت هدايت ستادهای محلی سازمان و هواداران سازمان قرار گرفت.
در شرايطی که تحولات سياسی در ايران بسيار سريع ، پيچيده و متنوع بود ، سازمان فاقد برنامه و سياست معين و تشکيلات منسجم بود و در موارد بسياری جنبش خود جوش توده ها بود که سازمان را به دنبال خود می کشاند. علی رغم رشد سريع و اعتماد ميليونها نفر ، رهبری سازمان محدود بود و توان هدايت تلاطم های انقلابی را نداشت.
با وجود جذب تعداد بي شماری از فعالين جنبش توده ای به سازمان و پيوستنشان ، هنوز شيوه سازمان دهی بر اساس درک غيردموکراتيک و تمرکز مطلق انجام می گرفت. هيچ گونه حقوقی در رابطه با تصميم گيری ها به هواداران و نيروهای جديد داده نمی شد و عضوگيری انجام نمی گرديد. کليه تصميمات و سياست ها توسط عده محدودی گرفته می شد. اين روند نه به شعور جمعی بهای لازم را می داد و نه امکان پرورش کادرها می توانست در دستور کارش قرار گيرد. اين خصوصيت خود عاملی بود برای عدم پيشرفت امر سازمان دهی توده ها و طبقه کارگر و در واقع تعداد رفقايي که نقش موثر و تعيين کننده ای در تصميم گيری ها داشتند حتی به يک ده هزارم نيروهای فدايي نيز نمی رسيد.
خصوصيات جريان فدايي پس از قيام بهمن ماه ، بيش از آن که با يک سازمان کمونيستی گسترده خوانايي داشته باشد با ويژگی های يک جبهه چپ برای دفاع از دموکراسی انقلابی تطابق داشت. سازمان فدايي فاقد هويت نظری مشخص بود و در چارچوب عمومی آن گرايشات مختلفی می توانستند جای بگيرند.
پلاتفرم سازمان در آستانه قيام بهمن که مضمون اصلی اش ، قطع هرگونه روابط اسارت بار با امپرياليسم ، مصادره و ملی کردن سرمايه های بزرگ ، انحلال ارتش و پليس و ارگان های امنيتی ، تسليح توده ها و تشکيل ارتش خلق ، گسترش شوراها ، تامين آزادی های سياسی ، حق آزادی بيان و قلم ، تحزب و تشکيل سازمان های توده ای ، اصلاحات ارضی دموکراتيک و دفاع از حق تعيين سرنوشت خلق های تحت ستم ايران بود ، نتوانست به هويت يابی کل سازمان بيانجامد.
اين خط مشی عمومی که مبارزه برای تعميق انقلاب و مبارزه برای حفظ دموکراسی و دستاوردهای انقلاب را با اتکا به مبارزه انقلابی توده ها و طبقه کارگر از پايين را مدنظر داشت ، با وجود دفاع از مبارزات انقلابی و اقدامات مستقل توده ای در سراسر ايران و شرکت در آن ها ، قادر نبود که امر هدايت صحيح مبارزات توده ها را سازمان دهد. همين امر باعث شد که سازمان فدايي در اوج قدرت و شکوفايي اش با بحران مواجه گردد و اولين نشانه ها بروز يافتند. در اواخر سال ٥٧و اوائل سال ، ٥٨بخش محدودی از رفقا که معتقد به ادامه مشی مبارزه مسلحانه و چريکی را داشتند از سازمان جدا شده و سازمان ديگری را بنيان نهادند.
سازمان چريک های فدايي خلق ايران که با نام گروه اشرف دهقانی مشخص می شدند محصول اولين جدايي بود.
در همين سال ها در سازمان دو بحث محوری حول : الف – چگونگی برخورد با مشی چريکی و ب- تحليل ماهيت و ترکيب طبقاتی حاکميت جديد عمده گرديد.
در رابطه با بحث اول ، حول برخورد به گذشته تقريبا سه طيف نظری به وجود آمد. ابتدا اکثريت رهبری و سپس اغلب رفقا ، مشی چريکی را بطور کامل رد کردند و گذشته را آنارشيستی ارزيابی کردند. اقليت قابل توجهی ضمن رد نقش محوری مبارزه مسلحانه در گذشته ، تاکتيک های مسلحانه را در کنار تاکتيک های سياسی ضروری دانسته و مشی چريکی را انحراف آنارشيستی و چپ روی ارزيابی کردند. تعداد بسيار محدودی از رفقا هم چنان از نقش محوری مبارزه مسلحانه در گذشته ) نظر رفيق بيژن ( دفاع می نمودند.
حول مسئله حاکميت در اوايل سال ، ٥٨تحليل مختصری درباره ترکيب طبقاتی حاکميت جديد و ماهيت آن در سازمان تهيه شد که مورد پذيرش اکثريت رفقا قرار گرفت و تا مقطع اشغال سفارت آمريکا ، خط حرکتی سازمان برآن استوار بود. اين تحليل ، حاکميت را محصول سازش رده های فوقانی خرده بورژوازی با بورژوازی متوسط دانسته و ماهيت آن را ضدانقلابی ارزيابی می کرد.
با لشکرکشی و يورش ارتجاع حاکم برای سرکوب جنبش دموکراتيک در کردستان و ترکمن صحرا ، تهاجم سراسری برای محو آزادی های سياسی ، اشغال ستادهای سازمان در تهران و شهرستان ها ، به راه افتادن کتاب سوزان توسط فالانژها ، ترور فعالين سياسی در برخی از شهرها و … ، بحران درون سازمان ابعاد وسيعی به خود گرفت.
با تغيير و تحولات سياسی در سطح جامعه و به دنبال اشغال سفارت آمريکا ، تمايلات راست در گرايش اکثريت رهبری تقويت شد و به صورت چرخش در موضع گيری نسبت به حکومت در راستای پشتيبانی از آن متجلی گرديد. اين چرخش به تدريج رها کردن خط مشی دفاع از دموکراسی انقلابی را به همراه داشت. با تکامل گرايش اکثريت رهبری سازمان در راستای اپورتونيسم راست و رفرميسم ، اختلافات و شکاف عميق سياسی در سازمان فدايي بوجود آمد که در روند خود به يک انشعاب منجرشد.
نه اقليت و نه اکثريت ، هيچ کدام در مقطع انشعاب دارای هويت مشخص و تعين نظری نبودند و صرفا چند موضع گيری و خط مشی کلی سياسی در قبال جمهوری اسلامی ، آن ها را از هم متمايز می ساخت.
علی رغم فقدان مرزبندی صريح و روشن نظری ، در طيف اکثريت گرايش اپورتونيستی ، رفرميستی و انحلال طلبانه و در طيفاقليت ، گرايش سکتاريستی و آنارشيستی غالب بود.
انشعاب نه اکثريت و نه اقليت را از بحران نجات نداد. پس از انشعاب ، اکثريت هم چنان دست به گريبان بحران درونی بود و چند ماه بعد انشعاب ديگری در سازمان اکثريت رخ داد و جناح چپ از آن جدا شد. رهبری اکثريت که گام به گام در رفرميسم و انحلال طلبی پيش می رفت تلاش کرد که به تدريج خط حزب توده ايران را در تشکيلات جاانداخته و زمينه پيوستن به حزب را فراهم کند. ولی کادرها و پايه های تشکيلاتی در برابر آن مقاومت نمودند.
چرخش تدريجی و گام به گام رهبری اکثريت در دفاع از جمهوری اسلامی ، ترک کردن جبهه انقلاب و دفاع از توده ها ، در پيش گرفتن خط مشی سازش نسبت به سرکوب دستاوردهای انقلاب ، پذيرش تدريجی برنامه و خط مشی سياسی حزب توده در حمايت تمام عيارش از جمهوری اسلامی و تلاش ناصادقانه برای فراهم آوردن زمينه های ادغام در حزب ، بحران موجود اکثريت را تداوم داد و به انشعابی ديگر کشاند و در آذرماه ٦٠انشعاب نسبتا گسترده ای در تشکيلات تهران و کميته های ايالتی سازمان اکثريت صورت گرفت و نتيجه آن تشکيل سازمان فداييان خلق ايران ) اکثريت ( بود. سازمان فداييان خلق ايران در يک پروسه از خط مشی راست روانه در رابطه با جمهوری اسلامی فاصله گرفت و در سال ١٣٦٥با آن تعيين تکليف قطعی نمود.
تحولات پس از سی ام خرداد ، ١٣٦٠حاکم شدن قطعی ديکتاتوری و خفقان شديد در جامعه ، دستگيری و اعدام های گسترده ، افت چشمگير مبارزات توده ای و آغاز عمليات مسلحانه گسترده مجاهدين ، تمايلات آنارشيستی و چپ روانه را در طيف اقليت تقويت کرد و اختلافات درونی آن را حدت داد. بخشی از رفقای اقليت که تاکتيک های تدافعی و عقب نشينی را مطرح می کردند
و با تبليغ مسلحانه و سازمان دهی جوخه های رزمی به صورت يک وظيفه مبرم مخالف بودند ، از اقليت کناره گيری کرده و سازمان آزادی کار ايران _ فدايي را بوجود آوردند.
تداوم بحران نظری – تشکيلاتی در درون رهبری اقليت منجر به انشعابات متعددی در سال ۱۳۶۴در اين سازمان شد. سازمان چريک های فدايي خلق ايران – شورای عالی ، از جمله گروه های منشعب بود.
در خرداد ، ١٣٦٨طی پروسه وحدت ميان سازمان آزادی کار ايران – فدايي و سازمان فداييان خلق ايران ، سازمان فدايي – ايران به وجود آمد و با وحدت ميان اين سازمان و سازمان چريک های فدايط خلق ايران – شورای عالی ، در فروردين ، ١٣٧٣سازمان اتحاد فداييان خلق ايران بنيان نهاده شد.
پلاتفرم سياسی – نظری سازمان اتحاد فداييان خلق ايران که در کنگره دوم سازمان ما به تصويب رسيد چارچوب عمومی سازمان را ترسيم می کند:
– سازمان اتحاد فداييان خلق ايران ، يک سازمان کمونيستی است که خواهان لغو نظام سرمايه داری و برقراری سوسياليسم در ايران است.
– نظام سرمايه داری مسبب اصلی بسياری از نابسامانی های دامن گير بشريت امروز است. مشخصات اصلی اين نظام ، متکی بر استثمار فرد از فرد و توليد کالايي است. سرمايه داری به حفظ نابربری های اجتماعی ، مردسالاری، جنگ های دائمی و حرص سود از طريق نابودی محيط زيست و منابع زندگی کمک می کند. اين نظام مبشر آزادی انسان از قيد و بند نظامات ماقبل سرمايه داری و اعلام برابری آن هاست. اما برای اکثريت جامعه ، ضمن تامين آزادی های مدنی محدود ، در آن برابری مغلوب نابرابری اقتصادی حاکم بر جامعه است.

– سوسياليسم ، امکان دست يابی انسان به آزادی و برابری سياسی ، اقتصادی و اجتماعی است.

– عوامل عينی استقرار سوسياليسم در بطن خود سرمايه داری نهفته است. نظام سرمايه داری از يک سو توليد را اجتماعی نموده ، آن را در مقياس کل جامعه توسعه می بخشد و از سوی ديگر حاصل توليد را به تملک خصوصی اقليتی از جامعه درمی آورد. تضاد بين توليد اجتماعی و تملک خصوصی بر وسائل توليد ، تضاد ذاتی نظام سرمايه داری است. سوسياليسم اين تملک خصوصی را پايان داده و تملک اجتماعی بر توليد و توزيع را جايگزين آن می تمايد.
– شرايط و زمينه های استقرار سوسياليسم را گسترش و توسعه تاريخی نظام سرمايه داری فراهم نموده است . اما استقرار آن بر خلاف تمامی نظامات ماقبل آن ، منوط به امر آگاهی ، تشکل ، آمادگی و اراده جنبش طبقه کارگر و ديگر جنبشهای اجتماعی است.  همبستگی بين المللی طبقه کارگر متضمن چنين تحولات عميق اجتماعی است.
– سوسياليسم ، نه يک ايده ی کلی ، نه حکم پيشاپيش صادرشده ی جبر تاريخی ، بلکه برنامه ی انجام تحولات اجتماعی،
امر انتخاب آزادانه ی اکثريت جامعه است. در ايران ، در شرايط کنونی اولين گام لازم برای گذار به سوسياليسم ؛ رهايي جامعه از سلطه ی جمهوری اسلامی و ايجاد جامعه ای دموکراتيک و متکی بر اراده ی آزاد و انتخاب آگاه مردم ايران است.  ميزان موفقيت در اين گذار مشروط بر قدرت عمل و نفوذ جنبش طبقه کارگر برای پيشبرد آن در مقياس کل
جامعه است.
– در شرايط امروز ايران ، جنبش چپ به عنوان نيروی بالفعل چشم انداز سوسياليستی ، با وظيفه ی سازمان دهی جنبش
توده ای برای رهايي از وضعيت حاکم بر جامعه ، به فرجام رساندن تحولات دموکراتيک و سازمان دهی برای گذار به
يک جامعه ی سوسياليستی مواجه است. انجام چنين وظيفه ای قبل از همه ، نيازمند اتحاد و يگانگی صفوف نيروهای
چپ و تبديل انرژی و امکانات پراکنده ی آن ، به يک عامل تعيين کننده در مبارزات سياسی جاری در جامعه ی ايران
است.
– سازمان اتحاد فداييان خلق ايران ، به مثابه ی جزيي از جنبش چپ ايران ، تلاش بری سازمان دهی و اتحاد اين نيرو را وظيفه ی مقدم خود می داند.
– جمهوری اسلامی ، مانع اصلی تحول دموکراتيک در ايران است. اين رژيم ادامه ی سنت های استبدادی و رژيم های
ديکتاتوری در تاريخ معاصر کشورما ، مغاير با هرگونه تحول و پيشرفت و ترقی در جامعه ماست. جمهوری اسلامی ،
سرآمد همه رژيم های ماقبل خود در امحای حقوق و آزادی های سياسی و اجتماعی ، لغو حق انتخاب مردم و گسترش
سرکوب و ترور تا اعماق جامعه و قانونی کردن دخالت در زندگی خصوصی آحاد آن است.
– سازمان اتحاد فداييان خلق ايران در مرحله ی کنونی مبارزات مردم ايران ، تحقق خواست های زير را به عنوان رئوس
برنامه خود ، لازمه ی يک تحول دموکراتيک در جامعه ی ايران می داند:
– سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری جمهوری دموکراتيک
– درهم شکستن تمامی دستگاه هايي که وجود آن ها تهديد و مانعی برای يک دموکراسی پايدار در جامعه است.
– تشکيل مجلس موسسان متکی بر انقلاب که با رای آزاد مردم دعوت شده و قانون اساسی نظام آينده را تعيين می کند.
– خودحکومتی وسيع مردم از طريق نهادهای حاکميت توده ای در همه سطوح و حق نمايندگان آن ها برای کنترل ،
تصويب و اجرای قوانين.
– برقراری آزادی های بی قيدوشرط سياسی و حق رای همگانی و برابر
– لغو هرگونه شکنجه و اعدام
– جدايي دين از دولت و نفی هرگونه ايدئولوژيک کردن شئون جامعه
– برابری حقوق کليه شهروندان در مقابل قانون ، صرف نظر از جنسيت ، ملطت و اعتقادات سياسی و مذهبی
– مبارزه با اعمال هرگونه تبعيض عليه زنان و دفاع از حق تشکل مستقل آنان و تامين حقوق برابر آنان با مردان در همه زمينه ها.
– تامين آزادی تشکل ، اعتصاب و برخورداری از حق کار و تامين اجتماعی برای همگان
– به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت ملل ساکن ايران و از جمله حق آن ها برای جدايي کامل و تشکيل دولت مستقل.
– مبارزه با سلطه جويي های امپرياليسم و تنظيم روابط بين المللی برپايه دفاع از حقوق بشر ، حق تعيين سرنوشت ملل و مبارزه برای حفظ محيط زيست.

تاريخچه : لينک فايل پی دی اف